اما جواب اين فصل مستقصى به گوشِ هوش ۱ سماع بايد كردن تا چون شبهت زايل شود، همه فايدت ازو حاصل شود.
اوّلاً آنچه از زيد عليّ المظلوم - صلوات اللَّه عليه - حكايت كرده است و از ديگرانِ سادات - رضي اللَّه عنهم - شيعه اصوليّه ايشان را مفترض الطاعه نگويند، و خروج ۲ از شرايط موجبه ندانند در امامت. و [ در ]امر به معروف و نهى از منكر تنها به لشكر و حَشَرْ حاجت نباشد كه با تمكين و حصول شرايط مفرد توان كردن و بر آحاد النّاس واجب است؛ و چون كشته شدند خدايشان بر صبر و بر الم و قبولِ مشقّت ثوابهاى عظيم وعده داده است: «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمّا يَعْمَلُ الظّالِمُونَ إنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍتَشْخَصُ فيهِ اْلأَبْصارُ»۳ و مصنّف حوالتِ قتلِ ايشان به بنى العبّاس ۴كرده است و پيشتر ازين ۵ سادات را خود عبدالملك و هشام و وليد و يزيد كشتند كه مروانىاند تا داند كه ندانسته است كه آخرين خليفه ايشان عمر بن عبدالعزيز بوده است ۶ و اوّلين خليفه عباسيّان بُلعبّاس سفّاح، و عددِ اسامىِ همه خلفا و القابِ ايشان ما در كتاب البراهين في إمامة أميرالمؤمنين بيان كردهايم، در تاريخ سنه سبعٍ و ثلاثين و خمسمائه.
و اما آنچه گفته است كه: «ايشان به غرور روافض مغرور شدندى» بايست كه نشوند كه كامل و عاقل و بالغ و عالم و فاضل بودند، و گر زيد بن على - عليه السلام - ندانست كه اوّلين بود بعد از وى دگران بايست كه بدو اعتبار گيرند و «السّعيدُ مَن وُعِظَ بِغَيرِه». ۷ پس اين غرامت و ملامت مگر بديشان عايدتر باشد كه به رافضيانِ كوفه. و گر
1.ع - ث - ب: «به گوش و هوش».
2.يعنى خروج به سيف و قيام به شمشير را كه زيديه از شرايط امامت مىشمارند، شيعيان اثناعشريان آن را از شرايط امامت نمىشمارند.
3.آيه ۴۲ سوره مباركه ابراهيم.
4.صفحه «۳۷۶» چاپ قديم
5.كذا في النسخ، و ظاهراً «بيشتر اين».
6.اين عبارت مخدوش است؛ زيرا عمر بن عبدالعزيز نفر هشتم از چهارده خليفه بنىاميه و بنىمروان است و آخرين آنان مروان بن محمد، ملقب به «حمار» است. و گويا «عمر بن عبدالعزيز» اشتباهاً به جاى «مروان حمار» يا «مروان بن محمد» ضبط شده است. و اللَّه العالم.
7.حديث بسيار بسيار معروف نبوى و علوى است كه در صحيح مسلم (ج ۸، ص ۴۵) و سنن ابن ماجة (ج ۱، ص ۱۸، ح ۴۶) و غير آنها از كتب عامه از پيغمبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله، و در نهج البلاغه (الخطبة ۸۶؛ الكافي، ج ۸، ص ۷۴، ح ۲۹؛ الخصال، ص ۶۲۱، ح ۱۰) و ساير كتب معتبره شيعه از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است، و از كثرت شهرت و استعمال، جارى مجراى مثل شده؛ حتى ميدانى در مجمع الأمثال آن را جزء امثال ذكر كرده و گفته است: «قيل: أوّل من قال ذلك مرثد بن سعيد (تا آخر كلام او)».