409
نقض

اما جواب اين فصل مستقصى به گوشِ هوش ۱ سماع بايد كردن تا چون شبهت زايل شود، همه فايدت ازو حاصل شود.
اوّلاً آنچه از زيد عليّ المظلوم - صلوات اللَّه عليه - حكايت كرده است و از ديگرانِ سادات - رضي اللَّه عنهم - شيعه اصوليّه ايشان را مفترض الطاعه نگويند، و خروج ۲ از شرايط موجبه ندانند در امامت. و [ در ]امر به معروف و نهى از منكر تنها به لشكر و حَشَرْ حاجت نباشد كه با تمكين و حصول شرايط مفرد توان كردن و بر آحاد النّاس واجب است؛ و چون كشته شدند خدايشان بر صبر و بر الم و قبولِ مشقّت ثواب‏هاى عظيم وعده داده است: «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمّا يَعْمَلُ الظّالِمُونَ إنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ‏تَشْخَصُ فيهِ اْلأَبْصارُ»۳ و مصنّف حوالتِ قتلِ ايشان به بنى العبّاس ۴كرده است و پيش‏تر ازين ۵ سادات را خود عبدالملك و هشام و وليد و يزيد كشتند كه مروانى‏اند تا داند كه ندانسته است كه آخرين خليفه ايشان عمر بن عبدالعزيز بوده است ۶ و اوّلين خليفه عباسيّان بُلعبّاس سفّاح، و عددِ اسامىِ همه خلفا و القابِ ايشان ما در كتاب البراهين في إمامة أميرالمؤمنين بيان كرده‏ايم، در تاريخ سنه سبعٍ و ثلاثين و خمسمائه.
و اما آنچه گفته است كه: «ايشان به غرور روافض مغرور شدندى» بايست كه نشوند كه كامل و عاقل و بالغ و عالم و فاضل بودند، و گر زيد بن على - عليه السلام - ندانست كه اوّلين بود بعد از وى دگران بايست كه بدو اعتبار گيرند و «السّعيدُ مَن وُعِظَ بِغَيرِه». ۷ پس اين غرامت و ملامت مگر بديشان عايدتر باشد كه به رافضيانِ كوفه. و گر

1.ع - ث - ب: «به گوش و هوش».

2.يعنى خروج به سيف و قيام به شمشير را كه زيديه از شرايط امامت مى‏شمارند، شيعيان اثناعشريان آن را از شرايط امامت نمى‏شمارند.

3.آيه ۴۲ سوره مباركه ابراهيم.

4.صفحه «۳۷۶» چاپ قديم‏

5.كذا في النسخ، و ظاهراً «بيشتر اين».

6.اين عبارت مخدوش است؛ زيرا عمر بن عبدالعزيز نفر هشتم از چهارده خليفه بنى‏اميه و بنى‏مروان است و آخرين آنان مروان بن محمد، ملقب به «حمار» است. و گويا «عمر بن عبدالعزيز» اشتباهاً به جاى «مروان حمار» يا «مروان بن محمد» ضبط شده است. و اللَّه العالم.

7.حديث بسيار بسيار معروف نبوى و علوى است كه در صحيح مسلم (ج ۸، ص ۴۵) و سنن ابن ماجة (ج ۱، ص ۱۸، ح ۴۶) و غير آنها از كتب عامه از پيغمبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله، و در نهج البلاغه (الخطبة ۸۶؛ الكافي، ج ۸، ص ۷۴، ح ۲۹؛ الخصال، ص ۶۲۱، ح ۱۰) و ساير كتب معتبره شيعه از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است، و از كثرت شهرت و استعمال، جارى مجراى مثل شده؛ حتى ميدانى در مجمع الأمثال آن را جزء امثال ذكر كرده و گفته است: «قيل: أوّل من قال ذلك مرثد بن سعيد (تا آخر كلام او)».


نقض
408

زيد بن علىّ بن الحسين خروج كرد بر اميرِ عراق يوسف بن عمر ۱ الثّقفى كه از قِبَلِ هشام بن عبدالملك بود، رافضيانِ كوفه او را فرا آب كردند و چهل هزار مرد بر او بيعت بكردند؟ قرار ميعادِ خروج شب آدينه بود، بيست و يكم صفر، سنه احدى و عشرين و مائه، خروج كرد هَزاهِز ۲ در شبِ تاريك در كوفه افتاد. لشكر سلطان و اتباع زيد به هم فراز آمدند چون روز شد از آن چهل‏هزار، دويست ۳و بس ۴ ماندند؛ مهترِشان نصر بن خزيمه. ديگران همه گفتى به زمين فرو شدند. زيد على از نصر خزيمه پرسيد كه: يا سبحان اللَّه! آن قوم كجا شدند؟ او گفت: از تو پرسيدند كه چه گويى در بوبكر و عمر؟ گفتى: من گواهى دهم كه پدرم زين العابدين تولّا كردى بديشان و گفتى: يرحَمُهما اللَّهُ، كانا إمامَين عدلَين ۵ . بدين سبب تو را رها كردند. زيد گفت: صَدَقَ رسولُ اللَّه هُمُ الرّوافض ۶ لهم خزيٌ في الدّنيا و الآخرة. آنگه چون بر زيد على دست يافتند، تيرى بر پيشانيش آمد و كشته شد و پنهان در جويى دفنش كردند تا مروانيان بندانند، هم رافضيان رهنمونى كردند تا او را برآوردند و برآويختند، و زنش را به دست وا ۷ دادند تا زن آبستن را دست‏ها نگاربرنهاده ببريدند. همه رافضيان كردند؛ هم وا ۸ على، هم با حسن، هم با حسين، هم وا ۹ اولاد او، هر يك [ را ] رافضى كوفى كشت، و هم با زيد على اين بى‏وفايى [ ايشان كردند ] و با هر يك از اهل بيتِ رسولِ خداى همين كردند.

1.م - خ - د: «عمرو» و براى معرفى امير عراق «يوسف بن عمر» رجوع شود به تعليقه ۱۵۳.

2.در أقرب الموارد گفته: «الهزاهز تحريك البلايا و الحروب الناس، و فى اللسان: الفتن التي تهزّ الناس، و فى الأساس: فلان شهد الهزاهز و هي الحروب و الشدائد التي تهزهز». و در آنندراج گفته: «هزاهز به كسرِ ها در رابع و سكونِ زاى نقطه‏دار در آخر. در مؤيد الفضلاء در جنب لغات فارسى نوشته شده: جنبش و حركتى را گويند كه از ترس خصم در ميان لشكر به هم رسد. و در كنز اللغه به معنى فتنه‏ها نوشته‏اند كه جمع فتنه باشد. و در بهار عجم هزاهز، جنبيدن پى در پى، و در غياث، هزاهز به فتح هر دو. سنجر كاشى: هنگام هزاهز خزان است‏ در مرز از آن صبا وزان است».

3.صفحه «۳۷۵» چاپ قديم‏

4.ث - م - ب: «دويست». ح - د: «چهارصد».

5.نظير اين عبارت در سابق گذشت (ص ۲۷۲).

6.ع - ث - ب: «هم الروافضة». و گويا اصل: «هم الرافضه» در اين سه نسخه بوده است.

7.ب - ث - م - ح - د: «با» (در هر سه مورد).

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430641
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به