413
نقض

ايشان را گفتند كه تو را در حقِ‏ّ اميرالمؤمنينْ على و در فضيلتِ او بسى اخبار از رسول روايت است و اين كلمات را به تو منسوب كردند كه تو گفته‏اى در حقِ‏ّ او: ۱
إذا ما التّبر۲حُكّ على المحكِ‏تبيّن غِشّه من غير شكّ‏
ففينا الغِشّ و الذّهب المصفّى‏عليّ‏ٌ بيننا شبه المحكّ۳
ازين دو وجه، تو را رها كردند كه اينها ناصبيانند، على را دوست ندارند. عايشه گفت: آه! درست شد مرا كه آن واقعه است كه رسول مرا خبر داده است و اين قوم ناكثين‏اند كه سيّد - عليه السلام - گفته است: «و إنّك تُقاتِلُ بَعْدِي النّاكِثين وَ الْقاسِطينَ وَ الْمارقِين». ۴
خواجه مصنّف بايد كه اين حادثه را با حادثه زيد على قياس كند كه سابق است بر آن. پس رافضيان از ناصبيان آموختند كه اوّل ايشان كردند تا اگر عُمر را كشتند، ناصبيان كشتند، و گر عثمان را كشتند، شما كشتيد، وگر با عايشه خيانت كرديد، شماكرديد. نگويى تا دشنام و لعنت و نفرينِ دگران ۵چيست؟! ما كجا بوديم؟! اوّلينان و آخرينانِ ما كجا بودند؟! هر روزى جماعتى از تو بيايند و بزرگى را فراآب كنند و مغرور گردانند و به آخر يا بكشندش و يا بگريزند، و اين عادتِ تو استِ و اسلافِ تو كه يَجْتَمِعونَ بِدَبْدِبَةٍ و يَفتَرِقونَ بمَقْرَعَةٍ.
وگر خواجه مصنّف را اين فصل طُرفه مى‏آيد، ازين نزديك‏تر و روشن‏تر باز نمايم كه هم انكار نتواند كردن. باشد كه دست از سرِ كَلِ ما بدارد. و آن آن است كه معروف و مشهور است كه سال‏ها است كه به فضل و عقلِ مُسترشد خليفتى نبوده است و در عهدِ او جماعتى از نامعتمدانِ خوارجِ سنّى‏لقب خواستند كه خاندانِ عبّاسيان را حرمت و

1.براى تحقيق در صحت نسبت اين دو بيت به امّ المؤمنين عايشه، رجوع شود به تعليقه ۱۵۴.

2.نسخ: «الغش» و تصحيح قياسى است، به دليل مدارك و مآخذ موجوده.

3.المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ۲۸۸؛ الثاقب في المناقب، ص ۱۳۳، ح ۱۲۲؛ الفصول المهمّة، ابن صباغ، ج ۲، ص ۸۸۲ .

4.از احاديث متواتر بين الفريقين است و احدى در آن شبهه نكرده است. الجمل، شيخ مفيد، ص ۳۵؛ معاني الأخبار، ص ۲۰۴، ح ۱؛ الأمالي، شيخ طوسى، ص ۴۲۵، ح ۹۵۲؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ۱، ص ۲۰۱، و ج ۶، ص ۱۳۰، و ج ۸، ص ۲۱۸.

5.صفحه «۳۸۰» چاپ قديم‏


نقض
412

ماهِ رمضان ضربت يافت و او را شصت و سه سال بود، به مدّت عمر مصطفى - صلى‏
اللَّه عليه و آله - ، چهل سال از هجرت رفته.
آنگه چون آن هر دو لشكر به هم رسيدند، آن شير غُرّان، ۱ امامِ متّقيان، مبارزِ ميدانِ ايمان تيغ از نيام بيرون كرد - چنانكه در تواريخ مذكور است - ، اشجارِ اشخاصِ ناكثين به بادِ تيغ لرزان كرد، دست و سرِ مبارزان در آن بازار ارزان كرد، راست چون شيهه دُلْدُلِ آن پُر دل به گوش‏ها رسيد، چون برگ درختِ خزان هم در پاى ريختند، بيشتر كشته شدند و اندك‏تران ۲ بگريختند. شتر كه هودج داشت، در آن ميانه بماند و شرحِ قصّه درين كتاب مفصّل بنتوان گفت. ندانم [ چه ]اثر كرد [ كه ]لشكر منهزم، مردان گريخته، طلحه و زبير كشته. القصّه اُشتر بيفتاد و هودج بر زمين آمد. اميرالمؤمنين - عليه السلام - عبداللَّه عبّاس را و محمّد بوبكر را - رضي اللَّه عنهما - بفرموده بود تا محافظتِ اشتر و هودج مى‏كنند تا نااهلى و بيگانه‏اى را چشم بر وى نيايد. اين هر دو شخص به برِ هودج رسيدند. يكى عبداللَّه عبّاس پسرِ عمِ‏ّ مصطفى و هميشه شاگرد و هواخواهِ مرتضى و پدرِ خلفا، و محمّد بوبكر، صدّيق را پسر، صدّيقه را برادر، على راخدمتگار و فرزند و چاكر. چون آوازِ ۳اين هر دو شخص به گوشِ عايشه رسيد، ايشان را بديد خرّم و ايمن شد و گفت: «أينَ هؤلاءُ القوم؟ اين قوم كجا شدند؟ عهد و پيمان و سوگند را چه كردند؟ چرا مرا در اين صحراى بيگانه رها كردند؟» و الحق بدان مى‏ماند كه كوفيان با زيد على كردند؛ امّا اگر ايشان رافضى بودند كه چنان كردند؛ اينان بارى سنّيان بودند، چنين چرا كردند؟! محمّد بوبكر و عبداللَّه عبّاس - رضي اللَّه عنهما - مى‏گويند: دل خوش‏دار! امّا بدان كه ايشان براى دو كار ۴ عهد بشكستند و از تو برگشتند: يكى، آن كه اينان را ثباتِ قدمى نباشد كه يجْتَمعُون بدبدبةٍ و يفترقون بمقرعةٍ، و آخر ديدى كه پرير ۵ با امامى چون عثمانِ عفّان چه كردند؟! دوم، آن است كه

1.در آنندراج گفته: «غُرّان بالضم و تشديد دوم، فارسى است؛ بانگ و فريادكنان و آوازگران و مهيب‏برآرنده (تا آخر)».

2.ع: «و اند كهتران». ح: «اندكان». د: «و اندك آن».

3.صفحه «۳۷۹» چاپ قديم‏

4.ع - ث - م - ب: «اما بدان بر آن دو گانه».

5.در برهان قاطع گفته: «پرير بر وزن حرير، روز پيش از ديروز باشد كه روز حال، روز سيم است».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398802
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به