415
نقض

عين الدّوله خوارزمشاه كاردان و گُربُز ۱ بود گفت: وگر پادشاه نخواهد كه اين معنى به خويشتن كفايت كند، من تنها بروم به اقبالِ تو. و آن مشتى بازارى غوغايى خارجى‏طبع، ناصبى‏فعل، سياه‏پاى، گرسنه‏ايش، ۲ تقولى ۳ نامرد را چه محلّ ۴باشد كه چندان كه شيهه اسب تركان بشنوند، البتّه سرِ خويش گيرند كه قاعده ايشان برين است: يجتمعون بدبدبةٍ و يفترقون بمقرعة.
امير يرنقش بازيار، ۵ مقدّمه لشكرِ بغداد بود و خوارزمشاه مقدّمه لشكر سلطان

1.در برهان قاطع (در كاف فارسى) گفته: «گُربز به ضم اوّل و ثالث بر وزن هرمز، مكار محيل را گويند، و به معنى دلير و شجاع و زيرك و دانا و بزرگ هم آمده است؛ چه گربزى به معنى دليرى و عاقلى و بزرگى و دانايى باشد، و ببايد دانست كه حكمت را دو طرف هست: يكى افراط و ديگرى تفريط. طرف افراط را گربزى، و طرف تفريط را خمود خوانند و معرّب آن جربز باشد و به كسر ثالث هم به نظر آمده است». و در آنندراج از منتخب اللغات نقل كرده: «جربز به ضم جيم و با، فريبنده خبيث، و اين معرّب گربز است. و جربزه به فتح اوّل و ثالث فريبندگى و بازندگى، و مقابل آن بلاهت است و وسط هر دو حكمت، چنان‏چه در علم اخلاق مبين شده». طالب تحقيق به طور تفصيل به كتب اخلاق كه علماى اسلام تأليف نموده‏اند، مراجعه كند.

2.كذا صريحاً در دو نسخه ع - ث؛ ليكن ب - م: «اش» (بدون دو نقطه مثناة تحتانيه) و شايد مراد «گرسنه اش» است. توضيح آن كه «اش» به فتح همزه و تشديد شين در عربى به معنى نان خشك است. پس مراد آن است كه موصوف به اين صفت آن قدر فقير و بى‏چيز است كه براى خوردن نان خشك ندارد، تا چه رسد به نان نرم و تازه. و بعيداً محتمل است كه محرّف «كوسه ريش» باشد؛ هر چند كه در استعمال آن حزازتى باشد؛ زيرا كه «كوسه» كم‏ريش را مى‏گويند. پس حاجتى به لفظ «ريش» نخواهد بود.

3.كذا در ع؛ ليكن ث: «نقولى»، م - ب: «نقولى» (بدون هيچ نقطه‏اى). و شايد مراد همان باشد كه اكنون مردم «ناغولا» به غين معجمه يا «ناقولا» از آن تعبير مى‏كنند و مراد ايشان حيله‏گر و دروغگو و حقه‏باز و دور از صدق و صفا است. و در آنندراج گفته: «نغولى بضمتين و كسر لام، فارسى است و به معنى تعمّق و غور (از غياث اللغات و فرهنگ انجمن آرا )». پس شايد مراد تعمّق در بدى و تباه‏كارى باشد؛ يعنى به غايت درجه آن رسيده است. و مى‏تواند بود كه نغولى منسوب به «نغوله» باشد از «نغل المولود نغولةً، أي فسد نسبه، و النغيل والد الزنية، و أيضاً النغل بسكون الغين و كسرها ولد الزنية لفساد نسبه». در هر صورت بيش از اين مقدار معنايى به نظر نمى‏رسد.

4.صفحه «۳۸۲» چاپ قديم‏

5.ح - د: «بازدار». و مراد همان امير معروف است كه در زمان سلاجقه بسيار مهم و شاخص بوده و در تواريخ معتمده از وى به عنوان «يرنقش بازدار» نام برده‏اند. و در برهان قاطع گفته: «بازيار با ياى حطى بر وزن آبيار برزيگر و زراعت‏كننده را گويند و ميرشكار و صياد را نيز گفته‏اند». و در تعليقه پنجاه و هفتم، به اندكى از ترجمه وى اشاره كرديم و براى بقيه آن رجوع شود به تعليقه ۱۵۵.


نقض
414

ناموس بردارند. به اتّفاق پيشِ او مى‏درآمدند و به‏تدريج مى‏گفتند: اين سلطنت و جهاندارى و جهانبانى از مشرق تا مغرب خلفا و پدرانِ تو را بوده است، و هارون و مأمون را دارالملك به مرو و خوراسان بودى و سريرگاه به بغداد، و در هر شهرى از بلادِ عالَم متولّىِ زبون بودى به فرمودِ ۱ ايشان، و تركان را صولتى و قوّتى و شوكتى نبود، و اين از روزگار قائم ۲ خليفه پديد آمد كه بساسيرى او را بگرفت و ببرد كه طغرلِ بزرگ برفت و او را بازآورد و تركان قوّت گرفتند، وگر ملكشاه و محمّد و بر كيارق و سنجر را قوّتى بود، مسعود را بارى آن قوّت نيست كه او به لهو و طرب مشغول است و لشكرِ او همه به دل و جان با تواند كه اميرالمؤمنينِ وقت و خليفه روزگارى، و اين چندانى باشد كه رايتِ عالىِ تو از بغداد روى به همدان نهد به هر منزلى كه برسى لشكرِ تو بيشتر باشد و لشكرِ مسعود اندك‏تر، و هيبتِ فرِّ تو خود كفايت باشد. بدين فريب و غرور چنان بزرگوارى را فراآب كردند و مغرور بكردند - چنانكه اصحاب جمل و روافضِ كوفه كردند - تا مُسترشد خليفه لشكرها جمع كرد و روى از بغداد به ۳همدان نهاد.
جاسوسانِ سلطان خبر آوردند كه خليفه آمد و او خود سلطانى ساكن و عادل و كاردان بود و رعيّت‏دوست. مشورت درين كار با اميران و خواجگان كرد. همه گفتند: او خلافت به قوّتِ تو مى‏كند وگر نه جدّت بودى، اين دولت و اين اسم از خاندانِ ايشان بيفتاده بود و اين كار خود ايشان را به استحقاق نيست كه در لشكرِ تو هزار بومسلم هستند. او را بردار و ديگرى بنشان؛ تا نامِ تو در جهان بماند و روزگارِ تو تاريخى گردد.

1.ح - د: «به فرمان» پس مراد به «فرمود» همان «فرموده» و «فرمان» است.

2.در نسخ: «مقتدر» و قياساً تصحيح شد. توضيح آن كه بساسيرى قائم را گرفته است ليكن چون مقتول «مقتدر» بوده است و مصنف رحمه اللَّه عليه بدون مراجعه به مآخذ و با اكتفا به آنچه در ذهن داشته، نوشته است. از اين روى واقعه مقتول با محبوس خلط شده و اين نسبت غلط پديد آمده است؛ چنانكه به تفصيل در سابق بيان كرديم (ص ۱۵۱ - ۱۵۲).

3.صفحه «۳۸۱» چاپ قديم‏

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402363
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به