و بلا و محنت مىبود تا ناگاه بر دست ملاحده ملاعين شهيد آمد كه مؤثّر در معرفتِ خداى، قولِ پيغمبر گويند. و چون درجه شهادت بيافت، به آذربيجان، به مراغه مدفون است و قبرش ظاهر. همه از شومىِ ناصبيان و خارجيان كه به اوّل و آخر با ائمّه و خلفا چنين معامله كردند. و آنچه بعد از آن با پسرش راشد كردند، خود معلوم است كه به ذكرِ آن همه كتاب مطوّل شد. ۱
و خواجه انتقالى مىبايست كه چون احوال زيد على و آن سادات دانسته بود، ازين احوال نيز بيگانه نبودى و با يكديگر قياس كردى و بدانستى كه به اوّل و آخر رافضيان اين معانى از ناصبيان آموخته بودند و اقتدا به ايشان كردند، از نكثِ بيعت و كشتنِ امام و برگشتن؛ تا دلش بنگرفتى. و نيز مىبايست كه با خصم به قاضى رفتى كه ديده است و شنيده كه گويند كه حسابِ خانه با حسابِ بازار راست نيايد. و بحَمْدِ اللَّه و مَنِّه كه با وجود اين جوابها و معارضات، آن شبهات را خطرى و اثرى بنماند و هر عاقل عالم منصف كه بخواند، سره بداند. و الحمدُ للَّه كما هو أهلُه، و صلَّى اللَّهُ على خيرِ خلقِهِ محمّدٍ المصطفى و الأكرمينَ من آلِهِ.
[ 138 ]
[ وزارت فضل بن سهل در خلافت مأمون و پيشنهاد او در واگذارى خلافت به علويان ]
[ ولايتعهدى امام رضا(ع) و نقش فضل بن سهل ]
[ گزارشهاى تاريخى روشنگر امانتدارى و عصمت امام رضا(ع) و بىاعتقادى مأمون ]
[ مبالغه مؤلف فضائح در شوكت و مكنت فضل بن سهل ]
[ اعتراف مأمون به حق آل محمّد و تمكين او به امام رضا(ع) و اشاره به نقش فضل ]
[ مظلوميت امام رضا(ع) و تغلب و نقض سوگند و ضلالت مأمون عباسى ]
[ شهادت امام رضا(ع) توسط مأمون و نقش نداشتن فضل بن سهل در آن ]
آنگه گفته است:
و چون نوبتِ خلافت به مأمون رسيد و فضل بن سهل ذوالرّياستين، وزير بر مأمون چنان مستولى بود كه دستِ خليفه بر بسته بود و مأمون به ۲تايى ۳ نان حكم نتوانستى كردن، و توقيعِ فضل كردى و مُهرِ او نهادى، و بر درم و دينار نام ذوالرّياستين بودى، و شرق و غرب و فرمانِ لشكرها در تحتِ تصرّفِ او بودى. و او مأمون را فرا آن ۴ آورد كه رايات سياه و لباس سياه طرح كرد