417
نقض

و بلا و محنت مى‏بود تا ناگاه بر دست ملاحده ملاعين شهيد آمد كه مؤثّر در معرفتِ خداى، قولِ پيغمبر گويند. و چون درجه شهادت بيافت، به آذربيجان، به مراغه مدفون است و قبرش ظاهر. همه از شومىِ ناصبيان و خارجيان كه به اوّل و آخر با ائمّه و خلفا چنين معامله كردند. و آنچه بعد از آن با پسرش راشد كردند، خود معلوم است كه به ذكرِ آن همه كتاب مطوّل شد. ۱
و خواجه انتقالى مى‏بايست كه چون احوال زيد على و آن سادات دانسته بود، ازين احوال نيز بيگانه نبودى و با يك‏ديگر قياس كردى و بدانستى كه به اوّل و آخر رافضيان اين معانى از ناصبيان آموخته بودند و اقتدا به ايشان كردند، از نكثِ بيعت و كشتنِ امام و برگشتن؛ تا دلش بنگرفتى. و نيز مى‏بايست كه با خصم به قاضى رفتى كه ديده است و شنيده كه گويند كه حسابِ خانه با حسابِ بازار راست نيايد. و بحَمْدِ اللَّه و مَنِّه كه با وجود اين جواب‏ها و معارضات، آن شبهات را خطرى و اثرى بنماند و هر عاقل عالم منصف كه بخواند، سره بداند. و الحمدُ للَّه كما هو أهلُه، و صلَّى اللَّهُ على‏ خيرِ خلقِهِ محمّدٍ المصطفى و الأكرمينَ من آلِهِ.

[ 138 ]

[ وزارت فضل بن سهل در خلافت مأمون و پيشنهاد او در واگذارى خلافت به علويان ]

[ ولايت‏عهدى امام رضا(ع) و نقش فضل بن سهل ]

[ گزارش‏هاى تاريخى روشنگر امانتدارى و عصمت امام رضا(ع) و بى‏اعتقادى مأمون ]

[ مبالغه مؤلف فضائح در شوكت و مكنت فضل بن سهل ]

[ اعتراف مأمون به حق آل محمّد و تمكين او به امام رضا(ع) و اشاره به نقش فضل ]

[ مظلوميت امام رضا(ع) و تغلب و نقض سوگند و ضلالت مأمون عباسى ]

[ شهادت امام رضا(ع) توسط مأمون و نقش نداشتن فضل بن سهل در آن ]

آنگه گفته است:
و چون نوبتِ خلافت به مأمون رسيد و فضل بن سهل ذوالرّياستين، وزير بر مأمون چنان مستولى بود كه دستِ خليفه بر بسته بود و مأمون به ۲تايى ۳ نان حكم نتوانستى كردن، و توقيعِ فضل كردى و مُهرِ او نهادى، و بر درم و دينار نام ذوالرّياستين بودى، و شرق و غرب و فرمانِ لشكرها در تحتِ تصرّفِ او بودى. و او مأمون را فرا آن ۴ آورد كه رايات سياه و لباس سياه طرح كرد

1.ح: «شود». و «شد» به فتح شين، مخفّف «شود» است؛ چنانكه در اين بيت: راستى موجب رضاى خداست‏ كس نديدم كه گم شد از ره راست‏ يعنى گم شود. و شواهد بسيار براى اين تخفيف در كتب هست. و براى ملاحظه قصه مسترشد و راشد و كيفيت قتل آن دو، رجوع شود به تعليقه ۱۵۶.

2.صفحه «۳۸۴» چاپ قديم‏

3.در برهان قاطع ضمن معانى «تا» گفته: «و صفت عدد باشد، همچو يكتا و دو تا [ و ] سه تا».

4.يعنى بر آن داشت.


نقض
416

بود. به مَرْج ۱ به يك‏ديگر پيوستند و آن در ذوالقعده بود لسنة ثلاثين و خمسمائة. ۲ راست چون شيهه اسبِ سلطان بشنيدند - چنانكه قاعده ايشان است - با رافضيانِ كوفه موافقت كردند و همه بگريختند و چنانكه ايشان زيد على را تنها بگذاشتند، اينان ناصبيان بى‏وفا موكبه خليفه در مصافگاه رها كردند و سرِ خويش گرفتند. سيّدى بدان بزرگوارى اسير و غريب و متحيّر فروماند.
در آن حالتِ نااميدى، مهلهل را مى‏گويد: أين هؤلاء القوم؟ كجا شدند اينان؟ وزير مى‏گويد: هؤلاءِ يا مولاي يَجتمعُونَ بِدبدبةٍ و يفترِقُون بِمقرعةٍ. و گر برين خارجيان بدعهدِ بى‏وفا اعتمادى بودى، پدرانت در خانه منزوى نبودندى، بيرون آمدندى و سَدِّ ثغورِ اسلام كردندى كه خليفه براى اين بايد كه حقِ‏ّ مسلمانان بديشان رساند و حقِ‏ّ خود بر خود نگاه دارد، نه چون قائمِ رافضيان كه در خانه باشد. امّا چون نامعتمدىِ اين خارجيان و ضعفِ يقينِ اينان، پدرانت را معلوم بود، با قائم موافقت كردند و تصرّف نمى‏كردند.
ندامتِ مسترشد را سودى نبود و ملامت فايدتى نكرد. در خيمه‏اى به رسم محبوسان مى‏بود و پشتِ دست مى‏خاييد و بر آن جماعت كه او را مغرور بكرده بودند و فراآب كرده، لعنت و نفرين مى‏كرد. دانم كه ايشان بارى ۳رافضى نبودند. و مُسترشد در آن خيمه مى‏گفت: آخر من چه كردم كه اينان از من برگشتند؟! گفتند: اينان را ظنّ چنان بود كه تو لعنتِ على باز جايگاه ۴ خواهى نهادن. چون از اعتقادِ پاكيزه و سيرت نيكوى تو بدانستند كه روا ندارى، از تو برگشتند و عهد و پيمان بشكستند كه اينان دشمنانِ على‏اند؛ كسى را متابعت كنند كه على را دشمن دارد. و آن سيّد در آن غصّه

1.مراد موضعى است در نزديكى همدان، معروف به «داى‏مرگ». و نصّ عبارت عماد كاتب در تاريخ سلاجقه (ص ۱۷۷) اين است: «فخرج صوبه من همدان و التقوا بمرج يقال له داى مرك». و ابن الاثير در كامل التواريخ از اين موضع به «دايمرج» تعبير كرده و نصّ عبارتش اين است (ج ۱۱، چاپ اول در مصر، ص ۱۰): «و سار حتى بلغ دايمرج و عبأ أصحابه (إلى أن قال:) و لمّا سمع السلطان مسعود خبرهم سار إليهم مجداً، فواقعهم بدايمرج عاشر رمضان (تا آخر كلام او)».

2.اين جنگ در عاشر رمضان سال پانصد و بيست و نه بوده است، به تصريح عماد كاتب و ابن الاثير و ساير مورخان.

3.صفحه «۳۸۳» چاپ قديم‏

4.ح: «جايگاه خود».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398813
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به