خود درآمده است كه ناصبى را در دنبالِ ائمّه اختيار شمشير مىبايست خوردن. اين مسئله بنهادند كه خلفا را از خانه ۱ به در نبايد آمدن و ملازمتِ حرمِ بغداد بايد كردن، و چون مقتدر به در آمد به دستش باز دادند تا كشته شد، و چون مسترشد به در آمد بگريختند تا او شهيد شد، وگر راشد به در آمد به دستِ تيغ ملاحده ملاعينش بازدادند تا كشته آمد تا ديگر بيرون نيايند كه خواجه تيغ نمىتواند خوردن. اين مسئله بنهادند، تا رسته شدند از دستِ عبّاسيان. اكنون چون نگاه كنى هر چه بر خلفا و ساداتِ بنى عبّاس رفته است، خود سر و بنِ ۲ آن همه از ناصبيان خاسته است كه ايشان را مغرور مىكردهاند و به وقتِ مدد و نصرت مىگريختهاند تا جهان نيمى امامانِ گيلان به دست فروگرفتند و خطبه و سكّه به نام خود بكردند از آن حدود، و بهرى امامان و متغلّبانِ مصر به دست فروگرفتند و خطبه و سكّه به نام خود بكردند و ايشان را مغلوب و محروم رها كردند، همه از شومى و سستى و بىفرمانى و بدعهدىِ نواصب. و چه فرق است ميانِ آن كه قائمْ غايب است و ازو راحتى به أهلِ قم نمىرسد ۳و از ميانِ آن كه خليفه حاضر است و أهلِ شام و گيلان ازو محروماند؟ اين حضور باز پستر است از آن غيبت؛ وگرنه تيغ و قوّت و نصرتِ سلاطين آل سلجوق و امرا و تركانِ غازى بودى - نَصَرَهُم اللَّهُ عَلَى الكَفَرَةِ و المُلحدين - بودى آنچه بودى. تا چون اين جواب و معارضات برخوانَد، احوالِ اين مذهب كه گرفته است بداند كه چنان قوى و سره نيست. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.
[ 140 ]
[ پاسخ به انتساب دغلكارى به شيعه و اشاره به اتقان مبانى عقيدتى شيعه ]
آنگه گفته است:
اين رافضيان همه دغلداراناند.
اما جواب اين كلمه ۴ آن است كه بدين نقد و عيار و معيار كه خواجه دارد از جبر و تشبيه و قدر و تمويه [ و ]فقدِ ۵ عدل و توحيد و نبوّت و امامت، الّا دغل نباشد. امّا چون