427
نقض

خود درآمده است كه ناصبى را در دنبالِ ائمّه اختيار شمشير مى‏بايست خوردن. اين مسئله بنهادند كه خلفا را از خانه ۱ به در نبايد آمدن و ملازمتِ حرمِ بغداد بايد كردن، و چون مقتدر به در آمد به دستش باز دادند تا كشته شد، و چون مسترشد به در آمد بگريختند تا او شهيد شد، وگر راشد به در آمد به دستِ تيغ ملاحده ملاعينش بازدادند تا كشته آمد تا ديگر بيرون نيايند كه خواجه تيغ نمى‏تواند خوردن. اين مسئله بنهادند، تا رسته شدند از دستِ عبّاسيان. اكنون چون نگاه كنى هر چه بر خلفا و ساداتِ بنى عبّاس رفته است، خود سر و بنِ ۲ آن همه از ناصبيان خاسته است كه ايشان را مغرور مى‏كرده‏اند و به وقتِ مدد و نصرت مى‏گريخته‏اند تا جهان نيمى امامانِ گيلان به دست فروگرفتند و خطبه و سكّه به نام خود بكردند از آن حدود، و بهرى امامان و متغلّبانِ مصر به دست فروگرفتند و خطبه و سكّه به نام خود بكردند و ايشان را مغلوب و محروم رها كردند، همه از شومى و سستى و بى‏فرمانى و بدعهدىِ نواصب. و چه فرق است ميانِ آن كه قائمْ غايب است و ازو راحتى به أهلِ قم نمى‏رسد ۳و از ميانِ آن كه خليفه حاضر است و أهلِ شام و گيلان ازو محروم‏اند؟ اين حضور باز پس‏تر است از آن غيبت؛ وگرنه تيغ و قوّت و نصرتِ سلاطين آل سلجوق و امرا و تركانِ غازى بودى - نَصَرَهُم اللَّهُ عَلَى الكَفَرَةِ و المُلحدين - بودى آنچه بودى. تا چون اين جواب و معارضات برخوانَد، احوالِ اين مذهب كه گرفته است بداند كه چنان قوى و سره نيست. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.

[ 140 ]

[ پاسخ به انتساب دغل‏كارى به شيعه و اشاره به اتقان مبانى عقيدتى شيعه ]

آنگه گفته است:
اين رافضيان همه دغل‏داران‏اند.
اما جواب اين كلمه ۴ آن است كه بدين نقد و عيار و معيار كه خواجه دارد از جبر و تشبيه و قدر و تمويه [ و ]فقدِ ۵ عدل و توحيد و نبوّت و امامت، الّا دغل نباشد. امّا چون

1.ع - ث: «كه خلفا را از خانه». ح: «كه خلفا از خانه».

2.ث: «سر و تن».

3.صفحه «۳۹۳» چاپ قديم‏

4.ع: «كلمت».

5.ع - ث - م - ب - د: «نقد». ح - د ندارند.


نقض
426

مطعون، همه خوارج، مشتى ناپاك‏زاده، منكرانِ توحيد و عدلِ خدا، دشمنانِ مصطفى و مرتضى، زين العابدين از دستِ عبدالملك و هشام منزوى و كوتاه‏دست، باقر در عهدِ عمرِ عبدالعزيز درمانده و ممتحن، جعفر صادق از دستِ بوجعفر منصور دوانيقى عاجز و فرومانده كه اند [ هزار ] نفس ۱ زكيّه از اولادِ على ۲ و فاطمه در ديوارها داشته، ۳ امامى چون بوحنيفه را بكشته، موسىِ كاظم از دست هارون الرّشيد مطرود و مهجور و محروم تا به آخرِ كار به دستِ سندىِ بن شاهك مقتول و مسموم، فرماينده قتلِ رضا مأمون به انگورِ زهرآلود، تقى و نقى از دستِ معتصم و مستعين و مستعان درمانده، و زكى هم چنين آواره. و شرحِ احوالِ ايشان را كتب بسيار است. درين كتاب ۴ذكرِ همه احتمال نكند. پس اگر مهدى غايب است، از آن است كه خائف است؛ چون خوفش زايل شود، ظاهر شود، به اتّفاق همه اصحاب الحديث؛ در تفسيرها ظاهر است، در تاريخ‏ها مشهور، در عقل مقرّر، در قرآن مذكور، در نقل و اخبار مسطور. و چون خواجه نزولِ عيسى را معترف است، خروجِ مهدى را چرا منكر است؟ كه از امّت هر كه اقرار كرد، به هر دو اقرار كرد، و آن كه انكار كرد، هر دو [ را ] انكار كرد. خواجه مصنّف يك‏نيمه اقرار كرد و يك‏نيمه انكار كرد! پس به عيسى تنها اقرار كردن، ترسايى باشد، و خرّمى ۵ از پس است خواجه را، كه بيست و پنج سال رافضى بوده است و در ميانه ناصبى شده، و به آخر دعوىِ ترسايى مى‏كند.
و اما آنچه گفته است كه: «چون هر وقت علوى‏اى خروج مى‏كرد، رافضى ۶ در پسِ او بايست ايستادن و تيغ خوردن. مسئله قائم بنهادند تا از دستِ علويان برستند» هم از

1.ع - ث: «كه‏اند نفس». م - ب: «و نفس». ح - د: «كه چندين هزار».

2.ع - ث: «از اولاد اولاد» (به تكرار).

3.ع: «دشته» به ضبط صريح فتحه بر روى دال و بدون الف. ح - د: «دوخته» و متن مطابق سه نسخه «ث - م - ب» است و مى‏تواند بود كه مصحف و محرف «هشته» باشد. در برهان گفته: «هشتن به كسر اوّل و سكون ثانى و فتح فوقانى و نون ساكن، به معنى گذاشتن و فروگذاشتن و رها كردن و آويختن باشد».

4.صفحه «۳۹۲» چاپ قديم‏

5.گويا مراد از «خرمى» انتساب به مذهب بابك خرم‏دين است.

6.ع - ث - ب - م: «و رافضى».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429638
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به