435
نقض

سراىِ او رفت، و نظام الملك با عظمت هر سال اند بار به سراىِ او رفتى. و دانم كه چنين سيّد زبون نباشد، و در عهدِ سيّد كامل الحسنى كه را زهره بودى كه بر وى زيادتى ۱ طلب كند؟ و در عهدِ سيّد شمس الدّين، رئيسِ شيعت، مگر مصنّف ديده باشد كه در همه محافل و مجامع سال‏هاى دراز از اصحابِ بوحنيفه و شافعى، كس بر بالاىِ او ننشست و نتوانست نشستن كه عماد الدّين ۲كبير ۳ خود منزوى بود و قاضى القضاة، ظهير الدين ۴ به دگر جانب نشستى و رؤسا و ائمّه، و خواجه مصنّف داند كه با وى ۵ چگونه زندگانى كردند. و سيّد أجلّ شرف الدّين مرتضى از عهدِ بيست و دو سالگى كه از مكتب و مدرسه به در آمد، تا إلى يومنا هذا، كه را زَهره بوده است در بلادِ عراق و خوراسان و در هر دو حضرت از سادات و علما و قُضاة و أصنافِ مهتران كه بر وى تقدّم جويند ۶ و طلبِ رفعت كنند ۷ و با جوانى و كودكى، در محافلِ ملوك واسطه قاضى حسن استرابادى و عماد محمّد وزّان بودى هميشه، و بدو تفاخر كردندى. و در همه عراق همين حساب بايد كردن تا معلوم شود كه هميشه غالب و محترم و بزرگوار بوده‏اند؛ تا به حدّى كه ناصرالدّين ابواسماعيل قزوينى - رحمة اللَّه عليه - در حضرتِ خواجه قوام الدّينِ وزير، حاضر بودى. خواجه امام ابومنصور ماشاده ۸ در آن حضرت رفت خدمت كرد و بازگشت كه بر بالاىِ ناصرالدّين نتوانست نشستن. پس نمى‏دانم كه بوده است زبون؟ و اين بزرگان با اين حرمت و رونق و جاه چگونه به جهودان مانندگى داشته‏اند؟! تا آن دعوى با اين حجّت در نحر مجبّرش بماند.

1.در همه نسخ «زيادتى» با ياى مصدرى در آخر كلمه ياد شده و اين استعمال در قديم بسيار معمول و متعارف بوده است و تفصيل آن در مقدمه و خاتمه كتاب يا در تعليقه‏اى ذكر خواهد شد؛ إن شاء اللَّه تعالى.

2.صفحه «۴۰۰» چاپ قديم‏

3.مراد عماد الدّين ابومحمد حسن استرآبادى، قاضى رى است كه شرح حالش به‏تفصيل در سابق ياد شده است، رجوع شود به ص ۲۰۶.

4.گويا مراد ظهير الدّين پسر عماد الدين ابو محمد حسن استرآبادى سابق الذكر است كه براى اطلاع بر ترجمه حالش رجوع شود به تعليقه ۸۱.

5.ع - ث - م - ب: «باو».

6.كذا به صيغه جمع در هر دو مورد در همه نسخ.

7.ترجمه ابومنصور ماشاده در صفحه ۴۰۴ گذشت.


نقض
434

فريقين نشسته‏اند و همه سلاطين و پادشاهان ايشان را محترم و مكرّم داشته‏اند، و اسبابِ تجمّل و حشم و خدمِ ايشان معلوم است. و به‏تدريج كه فروتر آيى در سبزوار، نه سيّد أجل هميشه از والى و شحنه و قاضى و أئمّه محترم‏تر بوده است و در نشست و خاست و فرمانروايى و مقبول القولى از همه زيادت‏تر؟ و به جرجان، چون سيّد شرف الدّينِ ماضى و ناصرالدّين و نورالدّين و سيّد منتهى، ۱و اكنون سيّد اجلّ جمال الدّين و سيّد مشيّد الدّين، نه هميشه رفيع قدر و مقبول القول بوده‏اند و هستند؟ و به استرآباد، چون سيّد نظام الدّين و جز از وى سادات از ماضيان و باقيان، چون سيّد صدر الدّين سمرقندى و كمال الدّين استرابادى و معين الدّين و غير ايشان، نه همه به همه روزگار پادشاه و محترم ۲ و معظّم بوده‏اند و هستند؟ ملوك مازندران چون شهريار و قارن ۳ و گردباز و اصپهبد ۴ على و شاه شهيد رستمِ على در جهان‏دارى و قلعه‏گشايى و لشكركَشى و دشمن‏كُشى و فضل و بذل و عقل و عدل و قتل، ۵ از آفتاب معروف‏ترند و مقبول حضرت سلاطين و خويشانِ آلِ سلجوق هستند، و آن خاندان از آفتاب معروف‏ترند بر قرار و قاعدت - عَمَّرَها اللَّهُ ببقائِهِ - و ساداتِ سارى سيّد الحسن ۶ و اولادِ او ۷ شرف الدّين و تاج الدّين و قطب الدّين و بهاء الدّين، همه با علم و فضل و شرف و نسبِ عالى و مال و جاه كه بوده‏اند و هستند همانا پوشيده نماند، و خواجه امام بوجعفر امامى و خاندان او، و كذلك در همه اطراف جهان از ملوك و سادات و علما و وزيران، و در شهرِ رى كه از امّهاتِ بلادِ عالم است در عهدِ مرتضاىِ قم كه بود كه بر وى طلبِ تقدّم يارستى ۸ كردن؟ و معلوم است كه علماىِ فريقين هر آدينه به سلامِ مرتضى رفتندى و از وى عطا ستدندى، و سلطان در وقت انزواىِ او به

1.صفحه «۳۹۹» چاپ قديم‏

2.ح - د: «و غير ايشان همه به روزگار پادشاه محترم».

3.ع - ث - م: «و قارون».

4.ح - د: «اسپهبد».

5.«و قتل»، در دو نسخه ح - د نيست و بر فرض وجود، مراد از آن جهاد و قتل في سبيل اللَّه خواهد بود.

6.م: «أبوالحسن». ح - د: «سيد ابوالحسن».

7.ع - ث «و اولاد و». م: «و اولاد».

8.ع - ث - م - ب: «رياست» و گويا «يارستى» است يا «يارست» است كه به «رياست» عوض شده است و رياست را با وجود كلمه «تقدم» كه مفيد معنى آن است، موردى نمى‏باشد.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430949
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به