439
نقض

بيشتر خورد، روا نباشد كه آن يكى ازين يكى را ۱ به قاضى و شحنه برد، و وقع ۲ و غمز كند ۳ كه تو چرا سكباج نپزى و نخورى؟ يا آن دگر گويد: تو چرا حلوا دوست ندارى؟ يا چرا كنيزك مى‏خواهى، زن نخواهى؟ و گر كسى مانند اين گويد و كند، عاقلان از او پسنديده ندارند؛ از بهر آن را كه اين جمله از جمله مباحات است و موقوف باشد بر مراد طبع و ارادتِ مردم و هر كس آن اختيار كند كه دوستر دارد.
كذلك نامِ فرزندان اختيار كردن از جمله ۴واجبات نيست؛ از جمله مُباحات است؛ الّا نام محمّد و على و حسن و حسين كه سنّت است بر فرزندان نهادن. پس اگر شيعت براىِ آن كه محمّد و على و حسن و حسين و حمزه و جعفر و بوطالب و عقيل و حيدر و موسى و مهدى را دوستر دارند و به متابعت سنّت نامِ ايشان بر فرزندان نهند، مأثوم و مأخوذ نباشند و خواجه انتقالى را و هيچ مجبّرى و مشبّهى را نباشد كه تعرّضِ ۵ ايشان كند و تشنيع زند. و مثالِ اين مسئله چنان باشد كه مردى كه مذهبِ بوحنيفه دارد، پسرِ خويش را بوحنيفه نام نهد. بايد كه شافعى‏مذهبان سلاح بر گيرند و به درِ سراىِ او شوند و گويند: اين اختيار دلالت است بر دشمنىِ شافعى؟! وگر شافعى‏مذهبى، شافعى بر پسر نهد، ۶ حنفيان با وى خصومت كنند كه اين دلالت است بر عداوتِ بوحنيفه؟! و اين معنى هيچ عاقل به‏روا ندارد و اختيارِ نامِ على و حسن و حسين

1.ح - د: «آن يك اين را».

2.اين كلمه در نسخ ع - ث - م - ب: «رفع» (به راى مهمله و فاء و عين) ضبط شده و در دو نسخه «ح - د» هم نيست و به نظر درست نمى‏آيد؛ اما «وقع» كه در متن به نظر مى‏رسد در عربى مستعمل و درست است؛ چنانكه مى‏گويند: وَقَعَ فلانٌ في فلانٍ وقوعاً و وقيعة: سبّه و ثلبه»؛ چنانكه معنى غمز نيز در عربى نزديك به آن است؛ زيرا گويند: «غَمَزَهُ غمزاً، أي أشار إليه بعينٍ أو حاجبٍ، و ليس فيه لميزة و لا مغمزة، أي عيب». و هر دو عبارت از مصباح المنير فيومى است و اگر عبارت سابق «به قاضى و شحنه برد» نمى‏بود، مى‏توانستيم «رفع» را به معنى «رَفَعَهُ إلى القاضي» بگيريم و معنى هم مناسب مقام مى‏شد؛ ليكن با وجود آن ذكر رفع دوباره بى‏مورد و نامناسب است. فتدبَّرَ.

3.غمز كردن، به معنى عيب‏جويى و بدگويى درباره كسى. در فارسى نيز به كار رفته است. فردوسى گفته: مرا غمز كردند كان پرسخن‏ به مهر نبى و على شد كهن‏

4.صفحه «۴۰۴» چاپ قديم‏

5.ع: «تعرّف»، ح - د ندارند.

6.ح - د: «و اگر شافعى‏مذهبى نام پسر خود شافعى برنهد».


نقض
438

تشبيه و قدرى ۱ و اثباتِ رؤيت و صعود و نزولِ خداى تعالى نقل كرده‏اند، معارضه مى‏كند تا دلش بنگيرد. و شرح همه در كتاب احتمال نكند كه به‏غايت مطوّل شد. ۲
و امّا جواب اين كلمت كه «ما فرزندان را حسن و حسين نام نهيم، و شيعت بوبكر و عمر و عثمان ننهند» دروغِ محض است و بهتانِ بى‏اصل كه بسيارى از شيعت فرزندان را بوبكر و عمر و عثمان نام نهاده‏اند در بلادِ عراق و خوراسان و بلكه از معروفان شيعت از راويان أئمّه بوده‏اند كه نامشان يزيد و معاويه بوده است؛ چنانكه يزيد الجعفى ۳ و معاوية بن عمّار و غير ايشان. و سرِ همه شيعت خود اميرالمؤمنين فرزندان را بوبكر ۴و عثمان نام نهاد، و بوبكر و عثمان به طفِّ كربلا در پيشِ برادرِشان الحسين بن على - عليه السلام - شهيد شدند، و عمرِ على را خود نسل و ذُرّيّت بسيار است. و اگر اغلبْ حسين و محمّد و على و حسن و موسى و جعفر و مهدى و حيدر و بوطالب و حمزه و مانند اين، نام نهند، از عُرْف و طبيعتِ آدميانْ معروف و معهود است كه در مُباحات از خورش و پوشش، آن بيشتر خورند و بيشتر پوشند كه دوستر دارند و طبعشان بدان مايل‏تر باشد، كه در مُباحاتْ امر و نهى نباشد كس را؛ تا اگر مقدّراً دو همسرايه ۵ باشند كه يكى سكباج ۶ دوستر دارد و بيشتر خورد و آن دگر حلوا

1.ث - م - ب: «قدر»، ح - د ندارند، و متن از قبيل الحاق ياء به مثل كلمه «زيادت» است كه خود مصدر است و در كتب به كار رفته است.

2.ح - م: «شود» و «شد» در متن مخفف «شود» است؛ چنانكه در اين بيت: راستى موجب رضاى خداست‏ كس نديدم كه گم شد از ره راست‏

3.گويا مراد جابر بن يزيد جعفى معروف است. پس اطلاق از قبيل «جرير طبرى» است بر محمد بن جرير طبرى كه در سراسر مجمل التواريخ بر وى شده است و در ساير كتب نيز نظاير آن به‏وفور به نظر مى‏رسد. پس استشهاد بر مدّعاى مذكور به نام پدر جابر جعفى مى‏باشد كه يزيد است.

4.صفحه «۴۰۳» چاپ قديم‏

5.ح - د: «هم‏خانه».

6.در منتهى الارب گفته: «سكباج بالكسر معرب است و آن نان خورش است كه از سركه و گوشت و ادويه خوشبو و نبات ترتيب دهند و گاهى ميوه خشگ را هم اندازند». در برهان گفته «سكبا به كسر اوّل و باى ابجد به ألف كشيده، نام آشى است كه از سركه و گوشت و بلغور و ميوه خشك پزند و آن‏چنان است كه گندم را در بلغور كنند و در سركه بخيسانند و خشك كنند و هر وقت كه خواهند صرف كنند و وجه تسميه‏اش سركه باست چه «سك» به معنى سركه و «با» آش را گويند».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430303
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به