447
نقض

و نسبت است چون بخوانند بدانند. و با فقدِ اين خصال امامت نباشد؛ وگرچه مردِ ۱ نسيب ۲ و بزرگوار باشد. تا اين شبهت زايل باشد و اين معارضات در نحر خواجه انتقالى حاصل.
و جواب آنچه گفته است كه «و رافضيان عمر را دشمن دارند چون گبركان» اين دعوىِ كهن است و بحمد اللَّه هرگز به درست نبوده است. وگر گبركان عمر را دشمن دارند كه ملك از ايشان بستد، چون بدين‏ها داد و بگشت، روا نباشد كه اينان نيزش دشمن دارند كه الإنسانُ عبيدُ الإحسان. ۳ و چون جوابِ اين شبهت و نفىِ اين تهمت در فصولِ اين كتاب برفت به دلايل و حجّت، وجهى نبود اعادت آن.
امّا جواب آنچه گفته است كه «هم‏چنانكه گبركان گويند كه كيخسرو بِنَمُرْد، به آسمان رفت و زنده است و به آخر الزّمان به زمين آيد و حق ظاهر گرداند و باطل ۴زايل گرداند» نيك ماننده است اين طريقت و دعوى به مذهبِ اهلِ سنّت و جماعت خلفاً عن سلفٍ، و به غايت بعيد و دور است از مذهبِ شيعت. بدان دليل كه مذهبِ اهلِ سنّت و جماعت چنان است كه عيسى پيغمبر هنوز زنده است و به آسمان رفته است و به آخر زمان به زمين آيد و حق ظاهر گرداند و باطل زايل گرداند. پس درين صورت با اين اقرار، مذهبِ خواجه انتقالى به مذهبِ گبركان مشبه‏تر است؛ از آن كه شيعت نگفتند كه قائم وقتى دعوتى كرد، و نگفتند كه به آسمان شد؛ خود ابتداىِ خروجش ابتداىِ دعوتِ امامت باشد. پس مذهبِ گبركان و كيخسرو، به مذهبِ مجبّره بهتر مى‏ماند ۵ به نزولِ عيسى و حيات او. وگر روا باشد كه عيسى را كه شريعتش منسوخ شده است و حكم كتابِ او زايل، به زمين آيد، هم روا شايد داشتن كه از فرزندانِ مصطفى شخصى مهدىِ امّت باشد، از غيبت ظاهر شود و قوّت و نصرتِ شريعت جدّش كند كه هر كس كه نزولِ عيسى را مُقِرّ است، خروجِ مهدى را منكر نيست.

1.ع: «وگر مرد».

2.نسيب يعنى صاحب نسب.

3.از امثال متداوله است.

4.صفحه «۴۱۱» چاپ قديم‏

5.ع - ث: «مى‏نمايد»، ح - د ندارند.


نقض
446

شريعت روايت كرده‏اند كه گفت: «النّجوم أمانٌ لأهل السّماء، و أهل بيتي أمانٌ لاُمّتي».۱
پس شيعت اگر خود را مولاىِ ساداتِ مفترض الطّاعه معصوم منصوص دانند، متابعتِ قرآن و اخبارِ متواتر كرده باشند و مانندگى كردن ايشان را به آل ساسانِ گبرِ آفتاب‏پرست، الّا غايتِ حرام‏زادگى و بى‏اصلى و بددينى و كم‏اعتقادى نباشد؛ تا معلومِ فضلا و عقلا شود كه درين فصل اين ناقل را چه لازم است. دريغا نيكانى كه در رختِ ۲ ايشان بضاعتِ حميّت بودى تا اين مجموعه به استقصا بخواندندى و مطالعت كردندى و بگفتندى كه بر خلافِ قرآن و عقل و اخبارِ مصطفى فتوى كردن، الّا غايتِ بدعت و ضلالت نباشد؛ ۳نعوذُ باللَّهِ مِنها. و درين الزام خواجه را مذهبِ خود فراموش نبايست كردن كه تا بوده است خود را مولاىِ آل عبّاس دانسته است و نه آيتى از قرآن به حجّت دارد در آن متابعت و موالات، و نه خبرى از اخبارِ متواتر. پس مگر اقتدا به گبركان باشد به موالاتِ آل ساسان، تا چون با يادش آرند يا دست از آن اجرا و تشنيع بدارد، يا اين متابعت رها كند.
امّا آنچه گفته است كه «رافضيان چون گبركان ملك به نسبت گويند» پندارى دگرباره مذهبِ بدِ خود فراموش كرده است كه خلافت و سلطنت الّا به نسبت نگفته است و آن در غيرِ عبّاسيان روا نمى‏دارد، و اين خود سلجوقيان را است به‏اتّفاق. وگر گبركان به فرِّ يزدانى گويند، نه مجبّران همه ايمانِ مؤمنان به هدايتِ سبحانى گويند؟ و همه كفرِ كافران به اضلال ربّانى؟ پس مذهبِ گبركان خواجه دارد؛ تشنيع بر دگران چگونه مى‏زند؟! و بحمد اللَّه ما در فصول مقدّم به دليل و حجّت درست كرديم كه امامت به علم و نصوصيّت و شجاعت ۴ و عصمت است، نه به ميراث و خويشى

1.از احاديث قطعى‏الصدور است كه فريقين خاصه و عامه به نقل آن پرداخته‏اند. كمال الدين، ص ۲۰۵، ح ۱۹؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ۱، ص ۳۰، ح ۱۴؛ الأمالي، شيخ طوسى، ص ۲۵۹، ح ۴۷۰؛ المستدرك على الصحيحين، ج ۲، ص ۴۴۸، و ج ۳، ص ۱۴۹؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۰، ص ۲۰.

2.ث - ب - م: «كه درخت» (به يك راء).

3.صفحه «۴۱۰» چاپ قديم‏

4.به نظر مى‏رسد كه: «و شجاعت» در اينجا زايد باشد؛ زيرا در مواضع مكرّر اين كتاب شرايط موجبه امامت را «علم و عصمت و نصوصيت» قرار داده است و بس، و شجاعت از لوازم عصمت يا نصوصيت مى‏باشد.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430049
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به