سيرتِ ۱ شبلى و جُنيد و بايَزيد و نورى دارد، و خود ندانند كه از ايشان به هزارفرسنگ دورى دارد.
و معروف است كه امير غازى قايماز الحرامى ۲ را گفتند: بر فلان كوه زاهدى هست مبارك، و اند ۳ ماهيان و چند سال است كه آنجا است. امير بيامد خوكى بىنمازى را ديد سنگلها از بُن درآويخته، ۴ چون خوكِ بيشه و غولِ بيابان. بفرمود تا از كوهش به زير انداختند و گفت: زاهدِ چُنين بر خلافِ شريعتِ مصطفى باشد و مستحقِّ لعنت خداى باشد. به چنين زاهد شيعت - بحمد اللَّه - ايمان و اعتقاد اگر ندارند شايد.
پس خواجه با اين مذهب و اعتقاد و اختيار شايد كه تعرّض ۵ مذهبى نكند كه خداى را منزّه دانند، و رسول را طاهر و مطهّر، و امام را نصّ و معصوم، و عالم و فقيه را پاكنفس و مستور كه به شراب و رباب، و نقص و رقص، و نرد و شطرنج، و چنگ و دوبيتى متّهم و آلوده نباشد. ۶ دين به دليل دارند نه به تقليد؛ ۷۸اسلام به حجّت، نه به شبهت؛ ايمان به اخلاص نه به عاريت؛ نماز به حقيقت نه به مجاز. اين مذهب با
1.ع - ث - م - ب: «كه اين شهرت».
2.ع - ث - م - ب: «الحرمى». ح - د: «خرّمى». امير قايماز حرامى از امراى معروف زمان سلاجقه است. براى ترجمه او رجوع شود به تعليقه ۸۵ .
3.ح - د: «زاهد». در برهان گفته: «اند بر وزن و معنى چند است و به معنى چندان و چندين باشد، و شمار مجهول هم هست، از سه تا نه و آن را به عربى "نيف" و "بضع" خوانند (تا آخر كلام او)».
4.م: «سنگها اربن در عمل آويخته» بدون نقطه با و نون. ب: «سنگها ار بن درآويخته». ح: «سنگها از تن درآويخته». د: «سنگلها از تن درآويخته». و شايد متن چنين بوده است: «و پشگلها از تن درآويخته».
5.ع - ث - م - ب - ح - د كه همه نسخ باشد: «تعرّف».
6.مراد از «دوبيتى» همانا سرود محرّم است؛ چنانكه از قرينه سياق برمىآيد و در آنندراج گفته: «دوبيتى خواندن سرود گفتن (تا آخر)».
7.زيرا مبناىشان در قبول عالم و اختيار فقيه، همان است كه امامان ايشان دستور دادهاند كه «و أمّا مَنْ كانَ من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لِدينِه، مخالفاً عَلى هواه، مطيعاً لِأمرِ مولاه فَلِلْعوامِ أن يُقِلّدُوه». و اين از احاديث معروف در ميان شيعيان است و جزو حديث مفصلى است كه از تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام (ص ۳۰۰) مأثور است و نگارنده بهتفصيل آن را در ذيل ميزان الملل (ص ۲۳۹ - ۲۵۲) نقل، و اعتبار آن را به بيان علماى اعلام شيعه - رضوان اللَّه عليهم - اثبات كرده و مطالب بسيار مفيدى در اين باره نقل نموده است. و نيز رجوع شود به: الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۶۳؛ بحار الأنوار، ج ۲، ص ۸۸، ح ۱۲.
8.صفحه «۴۱۹» چاپ قديم