479
نقض

مكّه و سَلاسِل و غيرِ آن نه به تيغ و بازوىِ پدر علويان بوده است حيدرِ كرّار! و گر پدرِشان به اوّلِ حالت كه به ذوالفقار جهان بگشود و اسلام ظاهر كرد، منّتى بر سرِ اُميّه و مروان نمى‏نهد، ايشان نيز اگر به طفيل غزاتى كردند - و خود هرگز نكردند - بايد كه منّت بر سرِ علويان ننهند. و از غزواتِ بنى‏اميّه معلوم است كه معاويه با على كرد بيست و اند مصاف، و يزيد با حسينِ على كرد به دشتِ كربلا، و هِشامِ عبدالملك كرد با زيد على. مگر غزواتى كه خواجه مى‏گويد اين است! وگرنه هيچ روزى لشكرى به روم نفرستادند و فتحى نكردند.
و آنچه گفته است كه: «على از حربِ جمل و صفّين و نهروان بازنپرداخت»، راست مى‏گويد و آن را خود قتال داند با اهلِ حقّ و مسلمانان، و على را خود بدان مأثوم و مبتلى‏ داند و گناهكار. و حديثِ حسن و حسين، چون اصل معاويه و يزيد تائب باشند ۱ به فرعيّت حسن و حسين اگر جهاد نكنند، معذور باشند كه چون راعى نباشند، رعيّتى را هم بنشايند.
و آنچه گفته است كه «جهان بوبكر و عمر و عثمان گشودند و علويان با مال و نعمت شدند و لعنت به عوض‏ها مى‏دهند» اوّلاً خود نه چنين است. بوبكر خود الّا حرب رِدّه نكرد، و عثمان هيچ غزاتى نكرد، و در غزوات و حروبِ عمرِ خطّاب شبهتى نيست؛ امّا بعد از آن از آل بوبكر و از آل عثمان و از آل عمر هرگز هيچ كس با ديد ۲ نيامد؛ به هيچ نوعى، نه به علم و نه به مال و نه به جهاد و غزاة؛ مگر عبداللَّه عمر - رحمهُ اللَّه - كه مردى خويشتن‏دار بود واز وى رنجى به كسى نرسيد. و علويان بيشتر كردند از همه، وگر بارى تعالى دو جهان براىِ مصطفى - صلى اللَّه عليه و آله - بيافريد و گفت: «لولاك لما خلقت الأفلاك» ۳ و نيز خواجه مصنّف خود در اوّلِ كتاب اعتراف

1.ح - د: «ثابت شد». ث - ب: «نايب باشند». م: «نايب (بدون نقطه يا و با) باشد».

2.يعنى پديد.

3.حديثى مشهور است. المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۱۸۶؛ تفسير القمي، ج ۱، ص ۱۷ (مقدمه كتاب)؛ تفسير الآلوسي، ج ۱، ص ۵۱، و ج ۳۰، ص ۱۹؛ بحار الأنوار، ج ۱۵، ص ۲۸، و ج ۱۶، ص ۴۰۶، و ج ۵۷، ص ۱۹۹، و ج ۷۴، ص ۱۱۶.


نقض
478

مى‏گرداند، تا عداوتِ على و آل فاطمه، مضاعف و مثنّى و مكرّر باشد؛ براى روشنايىِ گور و زاد قيامت و نجاتِ آخرت كه بدانسته است از علماى بزرگ مجبّران و پيرانى كه اصولِ مذهبِ خوارج دانند كه عداوتِ على جهاد اكبر است و دشمنىِ فاطمه سرمايه اعظم است! مباركش باد اين فتوى كه از بهشت خرّم به چنين اعتقاد نجات توان يافتن.
اما آنچه گفته است كه «روافض با مال و ملك‏اند، و علويان اموال و املاك دارند به بركات فتوح عمرى»، آرى، گير كه هست، امّا كور نيست، بايد كه ببيند كه اين نعمت درين ديار و بلاد مشترك است از ميانِ مسلمانان و مشركان و جهودان و مؤمنان و موحّدان و ملحدان و علويان و رشنيقان ۱ و تركان و تاجيكان. پس خواجه نوسنّى نمى‏دانم كه تاختن چرا به درِ سراىِ علويان آورده است خاصّ؟! مگر تا بدانند كه خواجه را گر خصومتى هست با علويان و شيعيان است كه به‏دروغ مى‏گويد كه دشمنان بوبكر و عمرند، تا به نزديكِ خواجه نوسنّى بوبكر و عمر بهتر باشند از خدا و محمّد! خاكش به دهان كه از پيرزنان اين مثل نشنيده است كه همه پيغمبران به خداى گرامى‏اند، و علويان اگر مالى و ملكى دارند به كسبِ دست و رنج به دست آورده‏اند و موروث و مكتسبِ ايشان است كه اگر از بركاتِ عمر بودى، همه علويان را بودى، نه بهرى را دون بهرى؛ تا علويى هست كه سير اشكم نان نمى‏ياود ۲ و هست كه طوقِ زر در گردنِ اسب دارد. پس منّت خداى را باشد كه: «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ»۳ خود آن را شكرش مى‏كند كه آفريده است و داده «وَ أمّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»۴ اين منّت نه بوبكر راست و نه عمر را و نه عثمان را و نه على را، منّت خداى راست كه بيافريده است و بداده.
۵و آنچه گفته است كه: «علويان را فتحى نبوده است از اوّل تا به آخر»، راست مى‏گويد؛ فتح‏هاىِ دين و نصرت‏هاىِ اسلام به خَيْبَر و حُنَيْن و اُحُد و بدر و خندق و

1.«رشنيق» در زبان طبرى در برابر «سيد هاشمى» به كار مى‏رود. و براى تحقيق آن رجوع شود به تعليقه ۱۶۶.

2.ث - م - ب - ح - د: «نمى‏يابد».

3.از آيه ۳۲ سوره مباركه زخرف.

4.آيه ۱۱ سوره مباركه ضحى.

5.صفحه «۴۴۰» چاپ قديم‏

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 432222
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به