489
نقض

دگر كه مجبّر بدان منفرد است، ماجراهاىِ بسيار رفت در پيشِ تختِ سلطان و به حضورِ اركانِ دولت و به حضورِ ائمّه عِراق و خوراسان و از مذهبِ خواجه اين معنى درست شد و علما و رؤساى آن طايفه به خطِّ خويش بنوشتند و تبرّا كردند از مذهب به تقيّه و خوفِ سلطان رجوع كردند و گواه گرفتند و نسخت‏هاىِ آن در عالم منتشر شده و مفتىِ روزگار، قاضى الحسن الاسترابادى - رحمة اللَّه عليه - به صحّتِ تأثيرِ عقل و نظر و ردِّ تعليم و تقليد، فصولِ غرّاى مشبع نوشت. و مفتّنان ۱ و اوباش، سراىِ خواجه بونصر هسنجانى به غارت بربخته ۲ و در حال خواصِ‏ّ سلطان و غلامانِ امير عبّاس غازى برفتند و بسيارى را بگرفتند و سه غوغايىِ قزوينى را درآويختند و در آن مال‏ها خرج شد و نسختى از آن رجوع به مدينة السّلام به دارالخلافه فرستادند. ۳ و بُلفتوح اسفراينى را از حضرت خلافت مهجور كردند، و به پيرانه‏سر با اسفرائين فرستادند. و خواجه عزّ الملك، ۴ وزير سلطان بود، به سببِ مذهب اشاعره را مددى كرد. البتّه هيچ ميسّر نشد و بعد از مصادره و حبس رئيس الائمّه و بُلفضايل امامِ سنّيان، و رجوع از مذهبِ صد و پنجاه ساله، و خطّها به لعنتِ واضعِ مذهب كه باز دادند و نسخت‏ها به اطراف فرستادند و ائمّه خوراسان و ماوراءالنّهر حنيفيان، همه بخواندند و اين خبر فاش و منتشر شد. آنگه چون دو سال برآمد بر اين حادثه، دگرباره ۵در گوش‏ها ۶ فرا گفت و گوى گرفتند كه آن رجوع و كِتبت ۷ از خوفِ سلطان و از بيمِ تيغِ تركان بود. مصنّفِ اين كتاب، مى‏بايست كه ايشان را بازنموده بودى كه اين تقيّه

1.ع - ث - م - ب: «مفتيان». گويا مراد فتنه‏انگيزان و غوغاگران و شورشيان هستند و به عبارت ديگر معنايى كه مرادف يا قريب به معنى اوباش باشد، مراد است. و مفتن به اين معنى در لغت عربى به كار نرفته است و در نسخه ح، «مقننان» به قاف از باب تفعيل و متن موافق نسخه «د» است.

2.ع - ث: «بربغته». ب - م: «برفتند». ح: «غارت كردند». و گويا «برُفتند» مخفف «بروبيدند» است؛ يعنى جاروب كردند؛ به اين معنى كه هر چه داشت به غارت بردند.

3.اين فقره را، دو نسخه «ح - د» ندارند.

4.براى ترجمه «عزّ الملك» رجوع شود به تعليقه ۱۶۷.

5.صفحه «۴۵۰» چاپ قديم‏

6.مراد «گوشه‏ها» است و رسم الخط قديم چنين بوده است.

7.م: «كتب». ح: «كتببت». در مصباح المنير گفته: «كتب كتباً من باب قتل، و كتبة بالكسر و كتاباً و الاسم الكتابة لأنّها صناعة كالتجارة (إلى أن قال:) و تطلق الكتبة و الكتاب على المكتوب».


نقض
488

دو ۱ و سه و چهار نه باشد، و مجبّره نه قديم اثبات كردند تا به هر سه گروه مشابهت كرده باشند. و به تأمّل درين كلمات فايدت حاصل شود.
و امّا آن صُفّه كه صفتِ گبركى دارد، آن است كه گبركان گفتند: يزدان مطبوع است بر خير و هرگز شرّ نتواند كردن، و اهرمن مطبوع است بر شرّ و هرگز خير نتواند كردن. كذلك مجبّره را مذهب اين است كه مؤمنِ مطيع مطبوع است بر ايمان و طاعت، و هرگز كفر و معصيت نتواند كردن، و كافر عاصى مُجْبَر و مقهور است بر كفر و معصيت، و هرگز طاعت نتواند كردن. و نيك مانندگى دارد اين طريقت به گبركى و از اينجاست كه رسول - صلى اللَّه عليه و آله - گفته است: «قدريّةُ هذِهِ الأُمّة مجوسيّة». ۲
و صفّه چهارم كه صفتِ ملحدى دارد آن است كه ملحد موجب و مؤثّر در معرفتِ بارى تعالى، قول پيغمبر گويد و از عقل و نظر تبرّا كند و مجبّره را بعينه ۳مذهب اين است كه نفىِ عقل و نظر كنند و حسن و قبح را حوالت به شريعت و قول پيغمبر كنند و تا پيغمبر دعوت نكند، معرفتِ خداى و معارفِ عقلى هيچ معلوم نشود و واجب نباشد، و عقل و نظر را اثرى نباشد. و در عهدِ سلطانِ سعيد مسعود بن محمّد بن ملكشاه - رحمة اللَّه عليه - به شهر رى با حضورِ رايتِ سلطان درين مسئله و در مسائلى

1.گويا اين دو از طرف منفى آيه مباركه «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إلهَيْنِ اثْنَيْنِ إنَّما هُوَ إلهٌ واحِدٌ» (صدر آيه ۵۱ سوره مباركه نحل) كه اثنينيت و دو بودن اله باشد، مأخوذ است؛ واگرنه تصريحى يا ايمايى به اين دو نشده است.

2.صدوق (رض) در كتاب التوحيد، در باب قضا و قدر در حديث ۲۹ گفته (ص ۸۲، چاپ غفارى): «حدّثنا عليّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق - رحمه اللَّه - قال: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد النوفلي، عن عليّ بن سالم، عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال: سألته عن الرقّي: أتدفع من القدر شيئاً؟ فقال: هي من القدر، و قال عليه السلام: انّ القدريّة مجوس هذه الاُمّة، و هم الذين أرادوا أن يصفوا اللَّه بعدله فأخرجوه من سلطانه، و فيهم نزلت هذه الآية: «يَوْمَ يُسْحَبُونَ فى النّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ * إنّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» ». و نيز قبل از اين حديث، حديث مفصلى كه بر عبارت: «تلك مقالة عبدة الأوثان و خصماء الرحمن و قدرية هذه الاُمّة و مجوسها» مشتمل است، نقل كرده كه در موقعش در فضيحت پنجم به آن اشاره خواهد شد. إن شاء اللَّه تعالى. و نيز مراجعه شود به: سنن أبي داوود، ج ۲، ص ۴۱۰، ح ۴۶۹۱؛ المستدرك على الصحيحين، ج ۱، ص ۸۵؛ السنن الكبرى، ج ۱۰، ص ۲۰۳، عبارت در اين كتب اين چنين آمده است: «القدريّة مجوس هذه الاُمّة، إن مرضوا فلا تعودهم، و إن ماتوا فلا تشهدوهم».

3.صفحه «۴۴۹» چاپ قديم‏

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398936
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به