آن قياس مىبايد كردن و تاريخها همه به ياد داشتن۱ تا چون جواب شنود دردِ دل و رنجِ جان نباشد.
[ 15 ]
[ كشتار و تخريب محمود غزنوى ]
[ بدرفتارى محمود غزنوى و عدم نقصان مذهب شيعه ]
آنگه گفته است:
و در عهدِ سلطان محمود غازى چه رفت از قتل و صلب و روىِ علماىِ رفض سياه بكردن، و منبرها بشكستن، و از مجلس داشتنشان ۲ منع كردن. و هر وقت جمعى را مىآوردند دستارها در گردن كرده كه اينان دستها در نماز فرو گذاشتهاند، و بر مرده پنج تكبير كردهاند، و پس از سه طلاق تجديدِ نكاح كردهاند. و آن بزرگان حقيقتِ مذهبِ اينها۳ را بدانسته بودند و به تقيّه و زخرفِ قولِ اينها۴ فريفته نمىشدند كه ما تولّا به خاندان كنيم و مذهبِ اهل البيت داريم. و بدانسته بودند كه اينها همه را دروغ گويند.
امّا جوابِ اين فصل چون به حقيقت و انصاف بخوانند و بدانند، شبهت را بحمد اللَّه مدخلى نباشد كه همه عقلا و اهلِ تَجْرِبَت را معلوم است كه چون لشكرى بيگانه ورايتِ سلطانى غريب به شهرى و ولايتى رسد و پادشاهِ آن جايگاه را ۵منهزم كند و يا بگيرد، با اهلِ مذهب و مقالتِ ۶ او بىحرمتى و جفا كند؛ به سببِ مذهب و طلبِ ودايع و تفحّصِ گريختگان و متواريان. و اين نقصانِ مذهب و بطلانِ اعتقاد نكند. و عزيزانِ شهر را ذليل و اسير گردانند؛ به دلالتِ قولِ سُبحان در قصّه بلقيس و سليمان كه «قالَتْ إنَّ الْمُلُوكَ إذا دَخَلُوا قَرْيَةً أفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أعِزَّةَ أهْلِها أذِلَّةً».۷ و بارى تعالى برين قول گواهى مىدهد؛ آنجا كه گفت: «وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ».۸ پس اگر به ورود۹ رايتِ سلطان محمود - رحمة اللَّه عليه - كه ملك عراق از ديالم بستد، اين طايفه را نقصانى رسد۱۰ از