على زعمِهِ، ۱ و در چاه افتاده ۲ بهحقيقت. و هذه قصيرةٌ عن طويلة، و صلّى اللَّهُ على محمّدٍ و آلِهِ الطّيّبين، و لعن اللَّه على اليهودِ و المجوسِ و الدّهريّةِ و الملحدينَ و المجبرينَ.
[ 155 ]
[ ضرورت انتخاب مذهب حق و دفاع از حقانيت شيعه و جبرگرايى مؤلف فضائح ]
[ واداشتن مؤلف فضائح به پذيرش لوازم جبرگرايانه نظرياتش در انتخاب مذهب شيعه ]
[ عدم اعتبار كثرت عددى بر حقانيت و دلالت آن بر حق امامت و خلافت على(ع) ]
آنگه گفته است:
فصل. و بدان كه مذهبِ شهر نبايد داشتن. نه هر كه در قم و قاشان ۳ و سبزوار و نيشابور باشد و از محلّتهاىِ رى [ به ]مصلحگاه و زادمهران باشد، بايد كه رافضى باشد. مذهبِ حق بايد داشتن. تبعِ هوى ۴ نبودن، نه ۵ از بهر آن را كه در رى غالب رافضىاند آن بهتر بود؛ اگرچه بهعدد بسيارند.
امّا جوابِ اين فصل آن است كه اين معنى آن كس را برسد گفتن كه به نظر معترف باشد، و عقل را اثرى گويد، و مكلّف را در قبول و ردِّ مذهب مخيّر داند. خواجه را كه مذهب چنان است كه معرفتِ خداى به قولِ پيغمبر توان حاصل كردن، و نيز مكلّف قادر و مختار نيست و سرنوشتى ۶ ازلى است. اگر خداى سرنوشت در ذرّه اوّل ۷ رافضىاى بنوشته باشد، مكلّف نتواند كه سنّى باشد؛ به شهر تعلّقى ندارد. وگر سرنوشت سنّىاى باشد، خود نتواند كه رافضى باشد. و چون ايمان عطاىِ خداى باشد، آن را كه ايمان دهد، خود كفر نتواند كردن، و چون كفر از خذلانِ خداست، آن كس را كه كافر آفريد، مؤمن نتواند بودن. پس با اين ۸ مذهب كه خواجه دارد، نه مؤمن را به ايمان مدح توان كرد، و نه كافر را به كفر ذمّ توان كردن؛ نه روا باشد كه سنّى را دعا
1.ع - ب - م: «على رغمه» (به راى مهمله و غين معجمه، در اين مورد و مانند مورد سابق).
2.نظير «از چاله درآمده و به چاه افتاده است» كه در امثال و حكم دهخدا با موارد تمثلش مذكور است.
3.ث - ب - م - ح: «كاشان».
4.ع - ث: «تيغ هوا». ب - ح - د: «تبع هوا».
5.ح - د «نه» را ندارند.
6.ح: «سرنوشت».
7.ح - د: ندارند، و مراد از «ذرّه اوّل» عالم ذرّ است و مراد از سرنوشت، آن است كه در آن روز در لوح قضا و قدر براى هر شخصى تعيين شده است.
8.ع - ث - ب: «به اين».