493
نقض

على زعمِهِ، ۱ و در چاه افتاده ۲ به‏حقيقت. و هذه قصيرةٌ عن طويلة، و صلّى اللَّهُ على‏ محمّدٍ و آلِهِ الطّيّبين، و لعن اللَّه على اليهودِ و المجوسِ و الدّهريّةِ و الملحدينَ و المجبرينَ.

[ 155 ]

[ ضرورت انتخاب مذهب حق و دفاع از حقانيت شيعه و جبرگرايى مؤلف فضائح ]

[ واداشتن مؤلف فضائح به پذيرش لوازم جبرگرايانه نظرياتش در انتخاب مذهب شيعه ]

[ عدم اعتبار كثرت عددى بر حقانيت و دلالت آن بر حق امامت و خلافت على(ع) ]

آنگه گفته است:
فصل. و بدان كه مذهبِ شهر نبايد داشتن. نه هر كه در قم و قاشان ۳ و سبزوار و نيشابور باشد و از محلّت‏هاىِ رى [ به ]مصلحگاه و زادمهران باشد، بايد كه رافضى باشد. مذهبِ حق بايد داشتن. تبعِ هوى ۴ نبودن، نه ۵ از بهر آن را كه در رى غالب رافضى‏اند آن بهتر بود؛ اگرچه به‏عدد بسيارند.
امّا جوابِ اين فصل آن است كه اين معنى آن كس را برسد گفتن كه به نظر معترف باشد، و عقل را اثرى گويد، و مكلّف را در قبول و ردِّ مذهب مخيّر داند. خواجه را كه مذهب چنان است كه معرفتِ خداى به قولِ پيغمبر توان حاصل كردن، و نيز مكلّف قادر و مختار نيست و سرنوشتى ۶ ازلى است. اگر خداى سرنوشت در ذرّه اوّل ۷ رافضى‏اى بنوشته باشد، مكلّف نتواند كه سنّى باشد؛ به شهر تعلّقى ندارد. وگر سرنوشت سنّى‏اى باشد، خود نتواند كه رافضى باشد. و چون ايمان عطاىِ خداى باشد، آن را كه ايمان دهد، خود كفر نتواند كردن، و چون كفر از خذلانِ خداست، آن كس را كه كافر آفريد، مؤمن نتواند بودن. پس با اين ۸ مذهب كه خواجه دارد، نه مؤمن را به ايمان مدح توان كرد، و نه كافر را به كفر ذمّ توان كردن؛ نه روا باشد كه سنّى را دعا

1.ع - ب - م: «على رغمه» (به راى مهمله و غين معجمه، در اين مورد و مانند مورد سابق).

2.نظير «از چاله درآمده و به چاه افتاده است» كه در امثال و حكم دهخدا با موارد تمثلش مذكور است.

3.ث - ب - م - ح: «كاشان».

4.ع - ث: «تيغ هوا». ب - ح - د: «تبع هوا».

5.ح - د «نه» را ندارند.

6.ح: «سرنوشت».

7.ح - د: ندارند، و مراد از «ذرّه اوّل» عالم ذرّ است و مراد از سرنوشت، آن است كه در آن روز در لوح قضا و قدر براى هر شخصى تعيين شده است.

8.ع - ث - ب: «به اين».


نقض
492

نزول او در سراىِ پادشاه مظفر الدّين، نوبت مجلس نهادند او را. بر سرِ منبر با حضورِ امير و وزير و قاضى و رئيسِ سنّت و رؤسا و علما و عيّاران و بزرگان از خواصّ و عوام، ۱ اين ماجرى‏ از اوّل تا به آخر كه رفته بود، از بطلانِ مذهبِ ايشان و مشابهتِ آن مذهب به مذهب مقلّدان و تعليميان، و عوام در آن غلوّى كردند كه هيجانى كنند. ۲ چون بيرون آمدند، گفتند: در سراىِ مير نبايستى با امامان بگفتى كه چه مى‏بايد كردن. اين سخن به گوش خواجه بونصر رسيد. درخواست از امير، و روزِ آدينه در جامعِ قزوين با حضورِ صدهزار مرد سخن گفت و تقريرِ مذهب كرد و بطلانِ تعليم و تقليد به غايت رسانيد و همه مدهوش و متحيّر شدند و به سلامت بازآمد و انديشه بدِ خواجه در نحر مُجبّر خواجه بماند تا بدانى كه:

كارى كه ز حد گذشت بازى نبودبيهوده سخن بدين درازى نبود
پس خواجه كه در اصلى بدين بزرگى به ملحدان مانندگى دارد، شايد كه مسلمانان را ملحد نخواند و ننويسد و بداند كه بيان كرده آمد كه خواجه و سرايش چگونه است تا خواجه نوسنّى انتقالى چون درين كلمات تأمّل كند، بداند كه از باران بگريخته است و در ناويدان آويخته است؛ چنانكه مثل است: «كردم از باران حذر در ناودان آويختم». ۳
بيچاره تا رافضى بود، حدّهاىِ سرايش همه با كفر و الحاد بود على رغمِهِ؛ چون مجبّر شد، داخلِ سرايش همه از كفر و بدعت و الحاد ۴است، از حوض برآورده

1.ح - د: «و علما از خواص و عوام». در آنندراج گفته: «عيار به تشديد ياء، در اصل به معنى شخصى كه جامه و سلاح مخصوص در جنگ همراه داشته باشد و مخفى كارها بكند، مثل عمر عيار، و بعد از آن به مجاز به معنى ذوفنون و استاد كار استعمال يافته (تا آخر كلام او)».

2.م: «محالى كنند». ب: «متجالى كنند». ح - د: «عوام غوغا مى‏كردند كه با سبحانى چه كند». و گويا صحيح دو نسخه «ح - د» چنين بوده است: «كه با هسنجانى چه كنند». و هيجان در لغت به معنى شوريدن و شورانيدن و برانگيختن و برانگيخته شدن (به معنى متعدى و لازم) آمده است و مراد در اينجا شورش كردن و فتنه برپا نمودن و غوغا به راه انداختن است.

3.در امثال و حكم مرحوم دهخدا آمده: «از باران به ناودان گريختن مثل است. در كيمياى سعادت گفته: هر كه از شهوت طعام بگريزد و اندر شهوت ريا افتد، چنان باشد كه از باران حذر كند، به ناودان افتد. نظامى گفته: كنون در خطرهاى جان آمديم‏ ز باران سوى ناودان آمديم».

4.صفحه «۴۵۳» چاپ قديم‏

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 432511
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به