497
نقض

غير آن تا سدِّ يأجوج و مأجوج و حدودِ ديار سومنات. و يك تسو مسلمان است و آنگه مسلمان بر هفتاد و سه گروهند و مذاهب و مقالاتِ هر يكْ مذكور و مسطور است و سيّد - عليه السلام - همه را به امّتِ خود برخوانده است و به ياى اضافت به خود منسوب ساخته، ۱ تا كس را زَهره ۲نباشد كه به خون و مالِ بهرى از امّت فتوى كند. و همه در حمايتِ شهادتين و شريعت و كتاب و قبله مصطفى‏اند. امّا دهريّه و طبايعه كه به هيولى و علّة الاولى گفتند، و فلاسفه و ملاحده و بواطنه و تناسخيّه ۳ و نصانرينه ۴

1.يعنى امت را به خود نسبت داده و به ياى متكلم تعبير كرده و «امتى» فرموده است. در حديث معروف مشهور، صدوق رحمه اللَّه عليه در خصال، (ص ۵۸۵) در ابواب هفتاد و بالاتر، حديث يازدهم را چنين نقل كرده از امام حسين عليه السلام كه فرموده: «سمعتُ رسول اللَّهَ صلى اللَّه عليه و آله يقُول: إنّ اُمةَ موسى افترقتْ بعده على إحدى و سبعين فرقةً، فرقة منها ناجية و سبعُون في النار، و افترقتْ امةُ عيسى بعده على اثنتين و سبعين فرقةً، فرقة منها ناجية، و احدى و سبعون في النار، و إنّ امتي ستفترقُ بعدى على ثلاث و سبعين فرقةً، فرقة منها ناجيةٌ و اثنتان و سبعون فى النار». و اين حديث در كتب كلام و حديث و ملل و نحل عنوان شده است و محقق طوسى، خواجه نصيرالدين - رضوان اللَّه عليه - با آن بر حقانيت شيعه و تطبيق فرقه ناجيه بر ايشان بحث كرده است و فخر المحققين رحمه اللَّه عليه در اول شرح قواعد از پدرش علامه و او از خواجه نصير، كيفيت استدلال را نقل فرموده است و ما در ذيل ميزان الملل بيانات قابل توجهى در پيرامون اين حديث و تعيين فرقه ناجيه از علماى اعلام - رضوان اللَّه عليهم - نقل كرده‏ايم. طالب تحقيق به آنجا رجوع فرمايد (ص ۱۹۳- ۲۰۵).

2.صفحه «۴۵۷» چاپ قديم‏

3.قال الفيروزابادى: «تناسخ الأزمنة تداولها أو انقراض قرن بعد آخر و منه التناسخية». و زبيدى در شرح آن گفته: «و هي طائفة تقول بتناسخ الأرواح و أن لا بعث و هو مجاز». و شهرستانى در ملل و نحل ضمن ذكر «كينويه» (ج ۲، طبع مصر، به تصحيح شيخ احمد فهمى محمد، ص ۹۴) گفته: «و التناسخية منهم قالوا بتناسخ الأرواح في الأجساد و الانتقال من شخص إلى شخص و ما يلقى من الراحة و التعب و الدعة و النصب فمرتب على ما أسلفه قبل و هو فى بدن آخر جزاء على ذلك (إلى آخر ما قال)». و سيد مرتضى رازى رحمه اللَّه عليه در تبصرة العوام در باب دوازدهم تحت عنوان «در مقالات اهل تناسخ» به‏تفصيل به بيان عقايد تناسخيان پرداخته است. يكى از متأخرين، كتابى مفصل به نام تناسخ و تماسخ و تراسخ و تفاسخ تأليف كرده است. فراجعْ ان شئتَ. و در كتب معقول و فلسفه نيز از اين عقيده بحث مفصل كرده‏اند.

4.كذا فى «ع - ث - ب»، م: «نصريه» و دو نسخه ح - د نيز ندارند. و ظاهراً [ بعيد ] نيست كه محرّف و مصحف «ديصانيه» باشد، به دليل اين كه بحث از فرق غير اسلامى است كه همه خارج‏اند از هفتاد و سه فرقه و ديصانيه نيز از فرق غير اسلامى است، به اتفاق ارباب ملل و نحل. شهرستانى گفته: «الديصانية أصحاب ديصان أثبتوا أصلين نوراً و ظلاماً، فالنور يفعل الخير قصداً و اختياراً، و الظلام يفعل الشرّ طبعاً و اضطراراً (إلى آخر ما قال في فرق المجوس)». (ج ۸، ص ۸۹ -۹۰). و سيد مرتضاى رازى در تبصرة العوام در باب دوم، ضمن ذكر فرق مجوس گفته: «و قومى ديگر از ايشان ديصانيه‏اند. گويند نور زنده است و ظلمت مرده (تا آخر بيان مفصل او)». و اما نصيريه چون ايشان از فرق منشعبه از غلاة هستند و آنان نيز از فرق مسلمين در شمارند، نمى‏توان كلمه متن را با ايشان تطبيق كرد. پس اين كلمه به طور قطع محرف و مصحف است.


نقض
496

خود رافضى بوده است، آنگه زيدى شده، اكنون مجبّر شده و نزديك است كه مشرك ۱ شود. چون زغنْ سالى ماده سالى نر؛ چون خربط ۲ روزى تر روزى خشك؛ چنانكه گفت: مر زغن را ۳ بخشِ سالى مادگى، سالى نرى. پس دو مذهبى و انتقالى و منافق حنيفى سنّى و شافعى اشعرى خواجه است. تا به دستِ خويش در دهنِ خويش نهاده است و هر كس كه سره بخواند، نيك بداند. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.

[ 157 ]

[ پراكندگى جغرافيايى مذاهب و فرقه‏ها و اشاره به حديث افتراق امت ]

[ خارج بودن دهريه و ملاحده و فلاسفه از فرق اسلامى ]

[ گسترش فرقه‏ها و فرقه‏هاى قائل به مذهب حنفيه ]

[ توزيع جغرافيايى فرقه‏هاى اسلامى و وضع زيديه، اسماعيليه، شيعه، معتزله و حنفيه ]

[ اصول و فروع مذهب حنفيه و تفاوت آن با ديگر مذاهب ]

۴آنگه گفته است:
و همه شرق و غرب اصحابِ سنّت دارند.
اما جواب آن است كه مگر در تواريخ نخوانده است و نديده است و از بصيران و سيّاحان و مسافران نشنيده است كه از مقدار يك درم كه زمين است، پنج دانگ و سه تسو ۵ گفته‏اند: اهلِ كفر و شرك و بدعت و ضلالت‏اند ۶ از بت‏پرستان و فلك‏پرستان و صابئه و يهود و مجوس و نصارى و منكرانِ توحيد و عدل و نبوّت از براهمه و سوفسطائيّه، چنانكه اقصاىِ ۷ بلاد روم و فرهنج ۸ و هند و تركستان و چين و ماچين و

1.ع - ث - ب - ح - د: «بيشترك».

2.در برهان گفته: «خربط، با طاى حُطى، بر وزن شربت، قاز را گويند و آن را خربطه هم خوانند به زيادتىِ هاء در اخر (تا آخر كلام او)».

3.ح: «زغن را» (بدون لفظ «مر»). و در برهان گفته: «زغن بر وزن چمن، گوشت‏ربا و غليواج باشد. گويند: شش ماه نر و شش ماه ماده مى‏باشد، و بعضى گويند: يك سال نر و يك سال ماده مى‏باشد».

4.صفحه «۴۵۶» چاپ قديم‏

5.ع: «ستسو». م: «سه طسوج». در برهان قاطع گفته: «تسو، به فتح اول و ثانى، به واو كشيده، مقدار و وزن چهار جو باشد و يك حصه از بيست و چهار حصه سير استادان بقال و معرب آن طسوج است». پس پنج دانگ و سه تسو، بيست و سه قسمت از بيست و چهار قسمت خواهد بود.

6.ح - د: «كه از شش دانگ زمين، پنج دانگ را اهل كفر و شرك و بدعت و ضلالت دارند»، (د: «ضلالت است). و بديهى است كه عبارت مصنف رحمه اللَّه عليه را عوض كرده است؛ چنانكه دأب صاحبان اين دو نسخه است كه تغيير مى‏داده‏اند.

7.ح - د: «از اقصاى».

8.م: «فرنج». ح - د: «فرنگ». در انجمن آراى ناصرى گفته: «فرنج به ضم اول و ثانى، معرب فرنگ است و آن را آفرنجه نيز گويند. در لشكركشى اسكندر از مصر و يونان رومية الكبرى، گفته: ز مصر و ز افرنجه و روم و روس‏ بياراست لشكر چو چشم خروس». و مراد از فرهنج به طور قطع فرنگ است.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431904
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به