روا باشد، و قولِ «آمين» در آخر «الحمد» او واجب گويد، و اين بدعت داند، و مانندِ اين مسائل كه به ذكرِ همه كتاب مطوّل شود. وگر اعتماد برين خبر است كه «كلّ مجتهدٍ مصيبٌ» بايد كه هفتاد و سه صاحب مذهب همه مجتهد و مصيب و ناجى باشند كه تفاوتى نباشد؛ چون علما باشند، همه مجتهدان باشند. تا خواجه بداند كه هم سنّى نتواند بودن و هم حنفى، به دو ۱ درآويختن غايتِ نفاق و ريا باشد. و عينِ تقيّه باشد. و ماننده است كارِ مصنّفِ انتقالى بدان كه مردى را گفتند: از كجايى؟ گفت: از ماورامين. ۲ گفتند: الحق سر و ريشى رنگين دارى كه از دو جاى باشى! الحقّ محتشممردى است [ كه ]اوّل به ميراث رافضى بُده، آنگه به مراد زيدى شده، بعد از آن مجبّر شده و تصنيف برين وجه بكرده. پس از سنّىاى رجوع نمىيارد كردن ۳ و حرمتِ حنفيان مىدارد. ۴ اكنون خود را از ميانه «حنفى سنّى» مىخواند و خود بندانسته است كه بسيار پيشه تنگ روزى باشد؛ «مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إلى هؤُلاءِ وَ لا إلى هؤُلاءِ»۵ و لعنت بر همه منافقان باد.
[ 158 ]
[ استدلال مؤلف فضائح در ردّ تقيّه ]
[ تقيه و اهميت آن و عدم دلالت آن بر نقصان ايمان و اسلام ]
[ اهميت تقيه در آموزههاى پيامبران و منظور از تقيه ]
[ الزام مؤلف فضائح به پذيرش تقيه ]
آنگه گفته است:
و ۶ خداى تعالى در محكمِ كتابِ خويش مىگويد: «هُوَ الَّذى۷أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ»۸ درين ظاهر را مىستايد، نه باطن و تقيّه را.
امّا جوابِ اين كلمات، آن است كه تقيّه نقصانِ ايمان و اسلام نكند، هرگه كه خواجه
1.ح - د: «و به دو مذهب».
2.ع - ث - ب: «از مانوراين». م: «ارمان وراين».
3.ع - ث - م - ب: «يارد كردن».
4.ع - ث - م - ب: «مىدانند».
5.صدر آيه ۱۴۳ سوره مباركه نساء.
6.ث - م - ب: «كه».
7.صفحه «۴۶۱» چاپ قديم
8.صدر سه آيه است (آيه ۳۳ سوره مباركه توبه، و آيه ۲۸ سوره مباركه فتح، و آيه ۹ سوره مباركه صف).