503
نقض

[ 159 ]

[ ديدگاه شيعه در مسلمان بودن همه فرق اسلامى ]

[ مؤلف فضائح و انتساب كفر و الحاد به ديگران و پاسخ او ]

[ حرمت خون و مال همه مسلمانان از نظر شيعه اصولى ]

آنگه گفته است:
و مذهبِ رافضيان چنان است كه همه امّت كافرند مگر ايشان و اين بعينه ملحدى است كه ملحدان خون ۱ و خواسته ۲
همه مسلمانان حلال دانند.
اما جواب اين كلماتِ بهتان و كذب و تهمتِ به دروغ، اگرچه كرا نكند، كلمتى به ضرورت برود، وگرچه خواجه مجبّر به تقيّه منسوب كند. و بارى تعالى عالم است كه درين فصل تقيّه نرفته است.
اوّلاً شيعت ازين هفتاد و دو طايفه هيچ ۳ را كافر ندانند و كافر نخوانند؛ ۴ زيرا كه همه مقرّند به خداى و رسول و از امّتِ رسول‏اند و بارى تعالى در بيشترِ مواضع‏
در قرآن جهودان و ترسايان را اهلِ كتاب مى‏خواند. و شيعت البتّه ازين امّت ۵ كس را كافر ندانند و نخوانند. ۶ وگر دگران را ۷ ناجى ندانند، طُرفه نيست، كه هر طايفه‏اى ۸ را مذهب و طريقت اين است كه از هفتاد و سه، ناجى يكى است. پس شيعت به همه حال ناجى خود را دانند و خون و مالِ جهودان به مذهبِ شيعه حلال نيست و مظلمه ايشان روا نيست؛ چنانكه در كتبِ فقه منقول است و هر كس كه بخواند، صحتِ اين قول بداند.
امّا آنچه گفته است اين مصنّف، از خود حكايت كرده است؛ چون در فصولِ مقدّم بيان كرده است كه «هر كس كه دست در نماز فروگذارد و خيرالعمل زند و انگشترى در دستِ راست دارد و علمِ سفيد دارد، ملحد باشد» و اجماع است كه ملحد بدتر

1.ث - م - ب: «به خون».

2.در برهان گفته: «خواسته با ثانى معدوله بر وزن راسته، زر و مال و اسباب و جمعيت و سامان و ملك و املاك و آنچه دلخواه باشد». و أبونصر فراهى در نصاب گفته: عرض خواسته طارف و تالدش‏ نوش با كهن‏دان و فاسد تباه‏

3.ث - م - ب: «هيچ كدام را». ح - د: «هيچ يكى را».

4.ح - د: «كافر ندانند و نخوانند».

5.ح - د: «از اين آيت».

6.ع: «كافر ندانند و ندانند».

7.ث - م - ب: «و گر كل‏ها دگران را».

8.ع - ث: «هر طايفه‏اى».


نقض
502

معنىِ تقيّه بداند. و آن چنان باشد كه رنجى به مؤمنى خواهد رسيدن، به نفس يا به مال يا به دگر مؤمنان؛ اين مؤمن كلمتى بگويد كه بدان خلاص ياود. ۱ و در دين و شريعت، رخصت است و شيعت بدين مخصوص و منفرد نباشند. همه طوايف به وقتِ نزولِ مضرّت از سرِ ضرورت اين مايه به رخصتِ عقل براىِ دفع مضرّت بكنند؛ چنانكه عمّار ياسر كه قصّه او در پيش بيان كرده شد كه تقيّه كرد و صحابه زبانِ به انكار ۲ برو دراز كردند و او از شرمسارىِ آن كه به دفعِ مضرّت از خداى و رسول تبرّا كرده بود، نمى‏يارست در مدينه آمدن؛ تا آيت آمد كه رواست تقيّه كردن، ۳ و عمّار مؤمن و معذور است و ايمانش بى‏خلل است كه: «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إلاّ مَنْ اُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِاْلإيمانِ»۴ و انبيا در وقتِ نزولِ شدائد و خوف، به قول و فعل تقيّه كرده‏اند و معذور بوده‏اند؛ چون يوسف - عليه السلام - كه برادرانش ۵ گفتند: بنده ما است، گفت: آرى بنده‏ام، و ابراهيم - عليه السلام - كه گفتند: بتان را تو شكستى؟ - «قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا»۶ و اين عينِ تقيّه است. وگر به ذكر تقيّه انبيا و اوليا مشغول شويم، اين كتاب مطوّل شود.
و اين خواجه نوسنّى كه تقيّه را باطنى‏اى مى‏خواند و بر اهلِ تقيّه انكار مى‏كند، نه پيش ازين سنّىِ مطلق بودى و اكنون به‏تقيّه خود را حنفىِ سنّى مى‏خواند؟ و گر در بازار يا در لشكرگاه گويند: خواجه اشعرى‏اى؟ گويد: من سنّى‏ام يا حنفى. و تقيّه همين باشد كه به وقتِ خوف و نزولِ مضرّت، از مذهبِ خود تبرّا يا انكار كند. پس اگر تقيّه بعينه، باطنى‏اى است، پس خواجه را مبارك باد بدين الزام باطنى‏اى نو، كه به مذهب ۷من تقيّه به وقتِ حاجت مسلمانى و معتقدى است و متابعتِ انبيا و موافقتِ اوليا، «وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».۸

1.ث - م - ب: «يابد». ح - د: «خلاصى از آن بليه باشد (د: «يابد»)».

2.ع - ث: «زبان نابكار».

3.«تقيه كردن» فقط در ح - د.

4.صدر آيه ۱۰۶ سوره مباركه نحل.

5.ع - ث - ب - م: «چون يوسف عليه السلام، برادران».

6.صدر آيه ۶۳ سوره مباركه انبيا.

7.صفحه «۴۶۲» چاپ قديم‏

8.ذيل آيه ۴۷ سوره مباركه طه.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431018
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به