505
نقض

علماى اهل سنّت و جماعت رود و كتابى كه خواجه امام محمّد بن محمّد الفراوى السّنّى كرده است كه آن را طيب القلوب ۱ خوانند و در دوم فصل از آن كتاب بخواند ۲ كه امام سنّت و جماعت كرده است در آن فصل مى‏گويد كه: چون ثابت البُنانى ۳ - رحمة اللَّه عليه - از جهان كناره شد و كالبدش به خاك سپردند و بازگشتند، جمعى مريدان پير از رهى در رسيدند. ۴ پير را در قيدِ حيات نيافتند؛ دلتنگ و غمگين به سرِ تربتِ ثابت البُنانى آمدند و سرِ تربت باز كردند. البتّه كالبدِ شيخ در خاك نيافتند. اين حال بر ايشان مشتبه شد. به درِ زاويه شيخ آمدند. بانگ در كردند. دختركى هفت‏ساله در پسِ پرده بود. بانگ زد و گفت: پندارم ۵ پير را در خاك طلبيديد و نيافتيد. تعجّب مثنّى شد و رنج ۶مضاعف گشت. گفتند: جان پدر چه دانستى؟ دخترك مى‏گويد: چهل سال پدرم در نمازِ سحر اين آيت مى‏خواند كه: «رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْدًا وَ أنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ»۷ دانستم كه دعاىِ او و نداىِ او ردّ نكرده باشند و او را در خاك رها نكنند كه جاىِ مردان روضه پاك است، نه ميانه خاك است. مريدان دعا كردند و بازگشتند.
پس اين نامُنْصِفْ روا باشد كه ثابت بُنانى را از ميانِ خاك ببرند، چنانكه كس نبيند و دخترش غيب داند و امام سنّى در تصنيف شرح دهد و بديع و غريب نباشد، امّا روا نباشد كه بقيّه ذريّه طاهره از آلِ مصطفى كه خائف باشند بر وى از اعدا كه نظامِ اسلام و قوامِ دينِ مصطفى به آخرالزّمان ۸ در وى و در بقاىِ وى بسته باشد، بارى تعالى از سقفِ خانه او را بيرون برد؟! روا باشد كه ثابتِ بُنانىِ مرده را باشد ۹ و اين محال باشد

1.كاتب چلبى در كشف الظنون گفته: «طيب القلوب لمحمد بن محمد بن على الخزيمي، جمع فيه أربعين حديثاً، و شرحه بالفارسية في سنة خمسمائة».

2.ع: «بخواندن».

3.ح - د: «ثابت الشيبانى». فيروزآبادى گفته: «البنانة بالضمّ حيّ منهم ثابت البنانى». و ثابت از عرفا و متصوّفه معروف است و براى تحقيق در حديثِ «فاذا قالوهما» و در حكايت منقول از طيب القلوب و ترجمه ثابت بنانى، رجوع شود به تعليقه ۱۶۹.

4.ح - د: «از راهى دور رسيدند».

5.ع - ث - م - ب: «پندارى».

6.صفحه «۴۶۴» چاپ قديم‏

7.ذيل آيه ۸۹ سوره مباركه انبياء.

8.م - ب - د: «تا آخر الزمان». ح: «تا به آخر الزمان».

9.ث - ب: «روا باشد كه ثابت بنانى نمرده باشد». ح - د: «و اين روا بود كه ثابت شيبانى مرده را از خاك برند».


نقض
504

است از كافر. پس خواجه انتقالى چهاردانگ از امّتِ محمّد را مُصَرَّحْ كافر خوانده است و آن همه زيديان‏اند از عهدِ زيدِ على تا الى يومنا هذا، و همه مالكيان‏اند از عهدِ مالك الى يومنا هذا، كه همه خيرالعمل زده‏اند و عَلَمِ سفيد داشته‏اند، و دست ۱در نماز فرو گذاشته‏اند، و انگشترى ۲ در دستِ راست داشته. ۳ پس چهاردانگ از امّت محمّد در تصنيف به تصريح كافر خوانده است و به دروغ گويد: «رافضيان همه امّت را كافر دانند»، بى‏حجّت و بيّنت. تا كافر و ملحد آن باشد كه مسلمانان را خواند، و آنچه حوالت كرده است بر وى لازم و متوجّه، و شيعتِ اصوليّه از آن منزّه و مبرّا، و امّتِ محمّد همه مسلمان، و در حفظ و حمايتِ شهادتين و شريعت او، و خون و مالشان بر يك‏ديگر حرام. قال - عليه السلام - : «فاذا قالوهما ۴ عصموا منّي دماءَهُم و أموالَهم». ۵ و الحمد للَّه ربّ العالمين.

[ 160 ]

[ اشكال مؤلف سنّى به اعتماد شيعه در باب تولد حضرت مهدى(ع) و پاسخ او ]

[ پاسخ به شبهات زنده بودن حضرت مهدى(ع) و الزام مؤلف سنّى به پذيرش عقيده شيعه ]

[ زنده بودن امام مهدى(ع) با تكيه بر قدرت الهى ]

آنگه گفته است:
و دعوى مى‏كنند كه حسن عسكرى را پسرى آمد، سقف خانه شكافته شد و او را ببردند! و ازين محال‏تر سخنى باشد كه يكى را ببرند و كس نداند كه كجا شده است؟!
اما جواب اين كلمات آن است كه خواجه نوسنّى را اگر اين قصّه عجب آمده است و در مقدورِ خداى صحيح و لايق نمى‏داند، يا مصطفى را و آلش را اين قدر و منزلت نمى‏شناسد، چون دعوىِ فضل و علمِ تواريخ مى‏كند؟ بايد كه كرم و تفضّل كند و به

1.صفحه «۴۶۳» چاپ قديم‏

2.ح - د: «و انگشتر». در غياث اللغات گفته: «انگشترى مزيدٌ عليه انگشتر است از عالم مهين كه در اصل مه بوده و ياء و نون زايده».

3.ح - د: «كرده».

4.نسخ: «قالوها».

5.سنن الترمذي، ج ۴، ص ۱۱۷، ح ۲۷۳۳؛ سنن ابن ماجة، ج ۲، ص ۱۲۹۵، ح ۳۹۲۷؛ مسند ابن حنبل، ج ۳، ص ۳۰۰ در اين كتب «قالوها» بدل «قالوهما» دارد و همچنين مراجعه شود به: صحيح البخاري، ج ۱، ص ۱۲ و ج ۸، ص ۱۶۲؛ صحيح مسلم، ج ۱، ص ۳۹؛ دعائم الإسلام، ج ۲، ص ۴۰۲، ح ۱۴۰۹؛ شرح الأخبار، ج ۲، ص ۵۳۲، ح ۴۸۲.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430810
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به