در عدد آمدهاند كه ايشان هلاك كردهاند و با غيبتِ مهدى خطبه و سكّه به نامِ او مىكنند تا داند كه او نيز با وجودِ چنين شحنگان در توقّف معذور است. و الحمدُ
للَّه ربِّ العالمين.
[ 164 ]
[ شبهه مؤلف فضائح در عقيده شيعه به مقدمات ظهور حضرت مهدى(ع) ]
[ اشاره به خبث عقيده مؤلف فضائح و عداوت او با اهل بيت(ع) ]
[ فلسفه غيبت و ظهور امامان معصوم از نظر شيعه متكى بر عنصر مصلحت ]
[ دليل عدم قيام حضرت مهدى(ع) ]
[ حضرت مهدى (ع) حافظ كتاب و شريعت ]
[ برترى حضرت على بر ديگر امامان و ديدگاه شيعه در تفاضل امامان ]
[ تناقضگويى مؤلف فضائح در نكات تاريخى ]
[ فلسفه عدم ظهور حضرت مهدى در هنگام برقرارى حكومت شيعى ]
[ عداوت عبدالجليل با نزاريان و اسماعيليان و فاطميان ]
[ ناتوانى دستگاه خلافت عباسى و ظهور گمراهى و بدعتها در خلافت فاطميان ]
[ پاسخ به شبهات مهدويت و نايب نداشتن حضرت در عهد غيبت كبرى ]
[ مدعاى شيعه در ظهور و قيام مهدى در حرم مكى و علامات ظهور ]
[ دعاى حضرت رسول(ص) براى تركان غازى ]
[ گسترش دعوت حسن صباح در الموت و ناتوانى دستگاه خلافت ]
[ ترورهاى حسن صباح و اسماعيليه و آماده شدن سلجوقيان جهت منكوب كردن آنها ]
[ ناتوانى دستگاه خلافت عباسى برهانى بر نياز به قيام حضرت مهدى(ع) ]
آنگه گفته است:
و از عجاب كارها كه در عهدِ بنى اُميّه، علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ الباقر با صولتِ امويان و ناپاكى و قهّارىِ حجّاج و دگر اميرانِ عراق، و جعفرِ صادق و موسىِ كاظم و علىّ بن موسى و پسرش در عهدِ عبّاسيان، با استيلا و عظمت عبّاسيان مىشايست كه ظاهر باشند و مكشوف، و آن امامان تا به پدرِ قائم - به قولِ رافضى - همه از قائم بهتر بودند. چون دولتِ امويان ناچيز شد و دولتِ عبّاسيان ضعف پذرفت ۱ و ملك در عراق وا ديلمان ۲ افتاد و مصر و مغربْ باطنيان به خود كردند و خود را بر فتراكِ آل و اهل بيت بستند، رافضيان لاف مىزدند كه اين همه مقدّماتِ ظهورِ قائم است. تا آن روز كه مَعَد بهنفرين ۳ كه خود را المهدى باللَّه نام نهاده بود، در مصر شد و جوهر الكاتب ۴ بر مقدّمه او. اند رايت سفيد بر همه «عليّ وليّ اللَّه» نوشته، «الامام المهتدي باللَّه معدّ ۵ بن رسول اللَّه» برنوشته، قرص از رايات جهان بگرفته ۶ و بر درگاهِ مقتدر و قاهر و راضى و مكتفى ۷و مستكفى اميرانِ رافضى، اميرانِ ديلم و غير ديلم باطنى و رافضى، رسوم و قواعدِ رفض آشكارا، از عاشورا و ليلة الميلاد و روزِ قتل عثمان كه عيد اعظم خوانند و بهانه كنند كه غدير خمّ است و تولّا و تبرّا
1.در برهان قاطع گفته: «پذرفت به كسر اول و سكون ثانى و راى بىنقطه مضموم به فاى فوقانى زده، ماضى پذرفتن باشد؛ يعنى قبول كرد و معترف شد؛ چه، پذرفتن به معنى قبول كردن و اعتراف است».
2.ح: «با ديلميان». د: «با ديلمان».
3.يعنى نفرين شده و ملعون.
4.ع - ث - م - ب: «الكتاب». ح - د: «الكلب». و براى ترجمه جوهر كاتب رجوع شود به تعليقه ۱۷۰.
5.در نسخ: «المعد».
6.ح: «و قرصه آفتاب از رايات ايشان جهان بگرفته بود». و ساير نسخ همانطور است كه در متن به نظر مىرسد.
7.صفحه «۴۷۱» چاپ قديم