515
نقض

گوياتر مى‏بايست و دستش گيراتر و حكمش روان‏تر، به كثرتِ اتباع و قلّتِ اعدا. و چنين محال بر عاقل مستبصر پوشيده نماند، وإلّا بر احمقانِ رافضى پيش نشود. أعاذنا اللَّه و إيّاكم من الضّلالة و الجهالة.
اما جواب اين كلمات كه دگرباره از سرِ بغضِ اهلِ بيتِ مصطفى از ماضيان و باقيان ظاهر كرده است و عداوتِ اميرالمؤمنين شير خدا و اصپهبدِ شريعتِ مصطفى آشكارا كرده و عقلا و فضلاى عالم را بر خبثِ عقيدتِ مجبّرانه و كينه سينه مشبّهيانه اطلّاع داده - إن شاء اللَّه - كه به وجهى برود كه هيچ عاقل عالم منصف را تهمتى بنماند و هر كس كه از سرِ بصيرت بخواند، او را شبهتى بنماند.
اوّلاً آنچه گفته است كه «زين العابدين و باقر در عهد عاصيانِ بنى‏اميّه و حجّاج ظالم ظاهر بودند و دگر ائمّه ما در عهدِ عُصاةِ بنى‏مروان و در عهد دگر خلفا آشكارا بودند، چرا اين امام غايب است؟»، جواب آن است كه مصلحتِ ايشان و رعيّت ناچار در ظهور بوده باشد، و مصلحتِ مهدى و اين رعيّت در غيبت، و مصلحتْ خداى بهتر داند و رسول و امام، و كس را نباشد كه اعتراض كند.
و ماننده است اين قصّه به أحوالِ پيغمبرانِ خداى تعالى؛ چنانكه نوح - عليه السلام - با كثرتِ اعدا ظاهر بوده است و يك روز از اعدا غايب نشده است كه مصلحتِ نوح در ظهور بوده است، و ادريس - عليه السلام - از براىِ اعدا غايب شده است وقتى در زمين و وقتِ آخر به آسمان، و نه خداى عاجز بوده است و نه ادريس، امّا مصلحتِ وقتِ او غيبت بوده است نه ظهور. و همچنين ابراهيم در حالتِ اوّل غايب بوده و خائف بوده است، و اسحاق و يعقوب را و اسماعيل را البتّه غيبتى نبوده است، و داود و سليمان را هرگز غيبتى نبوده است. و موسى را - عليه السلام - غيبت بوده است، هم به اوّلِ ۱حالت، هم در ميانه كار. و شعيب و ايّوب را غيبت نبوده است و بارى تعالى يحيى و زكريّا و جرجيس را با تحمّلِ مشقّت و رنجِ اعدا و ضرب و قتل، صبر فرموده است و غيبت مصلحت نبوده است. و مصطفى را با رفعتِ درجت و منزلتِ بزرگ، مصلحتْ غيبت بوده است و به غار رفته و مكّه رها كرده و به مدينه آمده. و خداى

1.صفحه «۴۷۳» چاپ قديم‏


نقض
514

آشكارا؛ اميرانِ شام همه شيعى و به بطيحه ۱ و بَطْحا و هَجَرْ و لَحْسا و بَحْريَنْ و دارين ۲ و حلب و حَرّان همه اميران شيعى، دبيران همه باطنى و رافضى. و مسلم بن قريش ۳ و بدران مقلّد ۴ رايت‏هاىِ سفيد بر بام‏هاىِ قصر زده و هر روز منتظر خروج قائم. و در عهدِ كريمِ سلطان محمّدى - قدّس اللَّه روحه - ۵ صدقه حلّه و سُرخاب [ آبه ] ۶ در رفض غالى صد هزار مرد بيشتر بودند، لشكر صدقه و از رى تا خوراسان اين دبدبه فرازدن گرفته بودند كه مهدىِ آلِ محمّد، نايب قائم است، در مصر شد و قتلِ اعدا كرد. و روافض در قم و قاشان و آبه هر كجا بودند تهنيت‏ها مى‏كردند كه نايب قائم با رايتِ سفيد در مصر شد و قتل كرد. كنون كار كارِ شيعتِ آلِ محمّد است، و هر يك چند مسلمان را به دست بنهاده كه بكشند. چون كار بدين جا رسيد، آخر اين مرد كه امامِ وقت است از كه مى‏گريزد؟ از كه پنهان است؟ ۷آن روز كه دشمنان قوى‏تر بودند و امامان ازو بهتر بودند، مى‏شايست كه آشكارا باشند، اكنون كه دشمن ضعيف است و دوست قوى و روافض را كثرت، بايستى كه آشكارا بودى ۸ تا حدّهاىِ خداى تعالى مى‏راندى و حقوق به خداوندانِ حق مى‏رسانيدى. اكنون زبانش

1.ع - ث - ب - م: «بطيحه». ح - د ندارند. ياقوت در معجم البلدان گفته: «البطيحة بالفتح ثم الكسر و جمعها البطايح و البطيحة و البطحاء واحد (إلى أن قال:) و هي أرض واسعة بين واسط و البصرة (إلى آخر ما قال)».

2.در منتهى الارب گفته: «دارين موضعى است، يا جاى در آمدن در كشتى است به بحرين». و ياقوت در معجم البلدان گفته: «دارين فرضة بالبحرين يجلب إليها المسك من الهند، و النسبة اليها دارى قال الفرزدق: كأن تريكة من ماء مزن‏ و دارى الذكى من المدام‏ و في كتاب سيف: إنّ المسلمين اقتحموا إلى دارين البحر مع العلاء بن الحضرمي، فأجازوا ذلك الخليج بإذن اللَّه جميعاً يمشون على مثل رملة ميثاء فوقها ماء يغمر أخفاف الإبل، و أنّ ما بين الساحل و دارين مسيرة يوم و ليلة لسفر البحر في بعض الحالات، فالتقوا و قتلوا و سبوا، فبلغ منهم الفارس ستّة آلاف و الراجل ألفين (إلى آخر ما قال)» و قال أيضاً: «الدارين هو ربض الدارين بحلب (الى آخر ما قال)».

3.مراد شرف الدولة مسلم بن قريش است كه از مشاهير حكام بنى عقيل است. رجوع شود به تعليقه ۹۶.

4.ع: «و پدرش مبلد». ث - م - ب: «و پدرش ببلد». ح - د: «و پدرش سله». و بدران بن مقلد نيز از امراى بنى‏عقيل است و ما در سابق به تفصيل درباره اين شخص و اين خاندان بحث كرده‏ايم.

5.ح - د: «قدس اللَّه سره».

6.«آيه» به قرينه آنچه در معرفى سرخاب آبه در جاى ديگر كتاب گفته، افزوده شد.

7.صفحه «۴۷۲» چاپ قديم‏

8.يعنى به طريق اولى.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431997
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به