519
نقض

قزوين به ما فرستادند، شرحِ اسامى و القاب و انسابِ اين مطعونان و مدّعيان داده‏ايم. چون بخوانند، بدانند. و درين كتابِ مجمل هم اشارتى در پيش رفته است و تكرارِ بى‏فايده، ملال افزايد. امّا عقلا و فضلا را عجب آيدكه مَعَدِّ مُدّعىِ ۱ متغلّب با رايت در مصر شود با چندانى شوكت، و خلفا ۲ ممكَّن در بغداد نشسته، و جهان همه به حكم ايشان، و خطبه و سكّه به نامِ ايشان، ملحدى آشكارا در مصر شود منكرِ عدل و توحيد، دشمنِ نبوّت، مدّعىِ امامت! اين همه بكند، لشكرى بنگزيند، ۳ حركتى بنكند يا براىِ زادِ قيامت را، يا براىِ قوّتِ شيعت را، يا براىِ ثباتِ خلافت را، يا براىِ نظامِ سلطنت را. پس ظهور و تمكين را بايد كه ۴فايدتى زيادت حاصل باشد كه غيبت و خوف را. مسلمانان را مى‏كُشند، ثغور مى‏كَنند راه‏ها نا ايمن مى‏دارند. چندين هزار سنّى و ناصبى در عالم با وجود خلفا و اولوالامر اين تمكين كردن كه كارى بدان بى‏اصلى تا بدين حدّ بيايد. و چون اين طاغيه - عليه اللعنة - در مصر شد، اين بدعت و ضلالت آشكارا كرد. اگر بشارتى و بشاشتى بود، آن قوم را بوده باشد كه در معرفتِ خداى و وجوبِ آن به سمع و قبولِ تعليم و تقليد مذهب مَعَدّ و نِزار داشتند و آن مجبّرانِ عالم‏اند كه اصلِ مذهبِشان با اصلِ مذهب او در وجوبِ معرفت به سمع برابر است. و آنچه دگرباره تشنيع زده است بر خلفا چون مقتدر و قاهر و غيرهم كه «وزيرانِ رافضى و باطنى داشتند» بنمى‏توان دانست كه چرا داشتند؟ اگر به اعتقاد داشتند، خواجه چرا منع مى‏كند و حاشا كه به اعتقاد نداشته باشند. وگر مى‏ترسيدند، امامِ ترسنده به مذهبِ خواجه امامت را بنشايد. وگر تقيّه مى‏كردند، تقيّه مذهبِ رافضيان است. وگر مداهنه مى‏كردند، مداهنه نه طريقه سنّيان است. و اين عيب و عار كه رعيّت و ضعفاىِ امّت را به دستِ وزيرانِ باطنى و رافضى بازدهند، بدتر و سخت‏تر از آن است كه خواجه انتقالى بر قائم حوالت مى‏كند كه حقّ‏ها به غيبتِ او ضايع است. تا نيك بخواند و سره بداند.

1.ع - ث - ب - م: «معدى مدعى».

2.م - ب: «كه».

3.ع - ث - م - ب: «بنگويند». ح: «بدان حدود نفرستد». د، هم در اينجا يك ورق سقط دارد.

4.صفحه «۴۷۶» چاپ قديم‏


نقض
518

سرخاب كه به شاهد آورده است»، سبب آن بوده باشد كه امام ترسيده باشد كه ملوكِ ديالم و صدقه و سرخابِ رافضى با وى همان كنند كه اميرانِ سنّى و ناصبيانِ ۱ عالَمْ با مسترشد و راشد كردند، از تيغ در وى كشيدن و بگرفتن و بُنْگاه ۲ به غارت بكردن و چون اسيران ازين مرحله بدان مرحله بُردن، و به آخرِ كار غافل شدن و آن دو سيّد محتشم را به دستِ ملاحده باز دادن تا شهيد شدند. اهلِ سنّت بيشترند از شيعت، و نواصب بر روافض غلبه دارند، و خاندانِ عبّاسيان به خلافت و سلطنت معروف و مشهور است. پس ۳مهدى عالم‏تر است؛ دانسته باشد كه شيعت با وى همان كنند كه اهلِ سنّت با ايشان كردند. تا بدين معارضه با حجّت، مگر ساكت ۴ شود، و غيبتِ امام مصلحت است من قِبَلِ اللَّه، و ظهورش به وقتِ خويش بِاِذْنِ اللَّه.
و اما آنچه گفته است كه «معدّ ملعون ظاهر شد و راياتِ سفيد در مصر و نواحى بُردند»، ۵ لعنت بر مَعَدّ و مَعَدّيان و نِزار و نِزاريان و همه ملحدان باد با راياتشان و ولايتشان ۶ كه شيعت خود صحابه رسول را با درجه ايمان و سبقت و وصلت و هجرت و ستر و عفّت و قبول شريعت و كتاب و سنّت قبول نمى‏كنند به امامت، براىِ فقدِ عصمت و كثرتِ علم. آرى؛ متابعتِ نِزار و مَعَدّ ملعون خواهند كردن مطعونان در نسبت ۷ متّهمان در اعتقاد كه معرفتِ خداى را حوالت به سمع كنند. اينت ۸ غايت محال و اينت ۹ مايه ضلال و اضلال...! و الحمدُ للَّه الكبير المتعال.
و ما در مختصرى كه پارسال در جوابِ ملاحده و ردّ شبه ايشان كرده‏ايم كه از

1.ث - ب: «رافضيان». م «رافضى».

2.در برهان گفته: «بنگاه به ضمّ اول و كاف فارسى به الف كشيده بر وزن گمراه، منزل و مكان و جايى كه نقد و جنس در آنجا نهند».

3.صفحه «۴۷۵» چاپ قديم‏

4.ع - ث - م - ب: «ساكن» (به نون در آخر كلمه).

5.م: «بزدند» ح: «برد».

6.محتمل است كه اصلاً «ولاياتشان» بوده باشد تا با «رايات» توافق و تجانس داشته باشد.

7.م - ح: «در نسب».

8.م - ب: «اين است» (در هر دو مورد). در برهان قاطع گفته: «اينْت، به كسر اول و سكون ثانى و نون و فوقانى به معنى اينَت به فتح نون است؛ يعنى تو را اين؛ چنانكه گويند: اينَت مى‏رسد، يعنى تو را اين؛ مى‏رسد. و به معنى زهى نيز كه كلمه تحسين است، گفته‏اند».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431278
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به