خراب كند، رايتِ مصريان - اگرچه سفيد است - بسوزد، دين يكى شود، با آل عبّاس كه بنى اعمامِ اواند مدارات و مواسات كند، مهلاً بني عمّنا مهلاً موالينا. ۱ تا مصنّف نامُنْصِف بداند كه به صدقه و سرخاب كار برنيايد، و لشكرِ او بحمد اللَّه اين تُركانِ غازى باشند كه جهانداراناند امروز بىتقيّه كه شاعر در عهدِ ۲ صادق - عليه السلام - خروجِ مهدى را به نصرتِ تركانِ غازى وعده داده است: ۳
و وديعةٍ من سرّ آل محمّدٍضُمِّنْتُها و جُعِلْتُ من اُمنائها
فإذا رأيت الكوكبين تقارنابالجدي عند صباحها و مسائها
فهناك يطلب ثأر آلِ محمّدٍطُلّابها بالتّرك من أعدائها
۴پس تركانِ غازى را مصطفى براىِ اين دعا كرده است تا به آخر زمان نصرتِ مهدى كنند و حقّها ظاهر گردانند، و باطلها نيست. ۵ و اين معنى از طريقِ عقل و نقل بر مؤمنِ عاقلِ مستبصر پوشيده نماند، والّا احمقى خربطى ناصبيى انكار نكند و بر باطل اصرار نكند. نعوذُ باللَّهِ مِنْ شرِّ الضّلالِ و مقالةِ الجُهّال.
و عجب است كه اين خواجه نوسنّى كه اين تصنيف كرده است و بر قائم غايب تشنيع زده، و شيعت را به مصادره بگرفته كه عالم خراب شد، حقها نيست گشت، بدعتها آشكارا شد، چرا ۶ بنيايد كه امام براى اين كار بايد! پندارى فراموش كرده است كه [ در ]عهد دولتِ ملكشاه - رحمة اللَّه عليه - كذّابى از ميانِ مجبّرانِ رى بگريخت. او را حسن صبّاح كَلْ گفتند - عليه اللعنه - و در جهان مىگشت و تمهيدِ دعوتِ الحاد مىكرد به مشافهت و به مكاتبت از رى به اصفهان و به همدان و همه بلاد قهستان. و پس به ديارِ بكر و مصر و شام و آن حدود دعوت مىكرد تا به الموت آمد و به مكر و حيله و زر و سيم و نيرنگ آن حدود بستد ۷ و قلعه ميسّر كرد و دعوت مىكرد
1.صدر بيتى است از فضل بن عباس. و براى تحقيق آن، رجوع شود به تعليقه ۱۷۱.
2.ع - ث - ب - م: «در حق».
3.براى تحقيق در امر اين اشعار و تعيين محلّ نقل آن، رجوع شود به تعليقه ۱۷۲.
4.صفحه «۴۷۸» چاپ قديم
5.ح - د: «نيست نمايند».
6.ح - د: «چرا اين امام نيايد». و «چرا» فقط در ح - د.
7.ح - د: «مسخر كرد».