521
نقض

خراب كند، رايتِ مصريان - اگرچه سفيد است - بسوزد، دين يكى شود، با آل عبّاس كه بنى اعمامِ اواند مدارات و مواسات كند، مهلاً بني عمّنا مهلاً موالينا. ۱ تا مصنّف نامُنْصِف بداند كه به صدقه و سرخاب كار برنيايد، و لشكرِ او بحمد اللَّه اين تُركانِ غازى باشند كه جهان‏داران‏اند امروز بى‏تقيّه كه شاعر در عهدِ ۲ صادق - عليه السلام - خروجِ مهدى را به نصرتِ تركانِ غازى وعده داده است: ۳
و وديعةٍ من سرّ آل محمّدٍضُمِّنْتُها و جُعِلْتُ من اُمنائها
فإذا رأيت الكوكبين تقارنابالجدي عند صباحها و مسائها
فهناك يطلب ثأر آلِ محمّدٍطُلّابها بالتّرك من أعدائها
۴پس تركانِ غازى را مصطفى براىِ اين دعا كرده است تا به آخر زمان نصرتِ مهدى كنند و حقّ‏ها ظاهر گردانند، و باطل‏ها نيست. ۵ و اين معنى از طريقِ عقل و نقل بر مؤمنِ عاقلِ مستبصر پوشيده نماند، والّا احمقى خربطى ناصبيى انكار نكند و بر باطل اصرار نكند. نعوذُ باللَّهِ مِنْ شرِّ الضّلالِ و مقالةِ الجُهّال.
و عجب است كه اين خواجه نوسنّى كه اين تصنيف كرده است و بر قائم غايب تشنيع زده، و شيعت را به مصادره بگرفته كه عالم خراب شد، حق‏ها نيست گشت، بدعت‏ها آشكارا شد، چرا ۶ بنيايد كه امام براى اين كار بايد! پندارى فراموش كرده است كه [ در ]عهد دولتِ ملكشاه - رحمة اللَّه عليه - كذّابى از ميانِ مجبّرانِ رى بگريخت. او را حسن صبّاح كَلْ گفتند - عليه اللعنه - و در جهان مى‏گشت و تمهيدِ دعوتِ الحاد مى‏كرد به مشافهت و به مكاتبت از رى به اصفهان و به همدان و همه بلاد قهستان. و پس به ديارِ بكر و مصر و شام و آن حدود دعوت مى‏كرد تا به الموت آمد و به مكر و حيله و زر و سيم و نيرنگ آن حدود بستد ۷ و قلعه ميسّر كرد و دعوت مى‏كرد

1.صدر بيتى است از فضل بن عباس. و براى تحقيق آن، رجوع شود به تعليقه ۱۷۱.

2.ع - ث - ب - م: «در حق».

3.براى تحقيق در امر اين اشعار و تعيين محلّ نقل آن، رجوع شود به تعليقه ۱۷۲.

4.صفحه «۴۷۸» چاپ قديم‏

5.ح - د: «نيست نمايند».

6.ح - د: «چرا اين امام نيايد». و «چرا» فقط در ح - د.

7.ح - د: «مسخر كرد».


نقض
520

اما آنچه گفته است كه «شيعت در اطراف و بلاد بشارت مى‏زدند و تهنيت مى‏كردند كه مهدى آمد، نايب قائم در مصر شد»، خاكش به دهان كه شيعت خود «مهدى» قائم را گويند و او را در غيبت نايب نگفتند. وگر مجبّرانِ تعليمى يك‏ديگر را به ظهور ملحدِ مصر، تهنيت نمى‏كردند. موحّدانِ شيعى ۱ اصولى كه مؤثّر در معرفتِ خداى تعالى نظر بر وجه گويند، در دليل على الوجه الّذي يدلّ بشارت و تهنيت كمتر كنند. و آنچه به عوام نموده است و به دروغ به شيعت حوالت كرده است كه «ايشان پنداشته‏اند كه ظهورِ آن راياتِ بدعت و ضلالت مقدّمه قائم است» بس ۲ جاهلانه و غافلانه‏سخنى است؛ كه آثارِ ظهور و مقدّماتِ خروجِ آن معصومِ منصوص را علاماتى و اماراتى است چون قتل نفس زكيّه و خروجِ سفيانى و غير آن هفتاد و اند علامت كه در كتاب الإرشاد ۳في معرفة حجج اللَّه على العباد، ۴ مذكور و مشهور و مسطور است كه مقدّمات و آثارِ آن حال باشد و تفصيل آن در كتاب الغيبة ۵ مشروح است. چون بخوانند، هيچ شبهتى بنماند. و به حساب كورتر است دگرباره كه شيعت دعوى ظهورِ رايتِ مهدىِ امّت صاحب الزّمان از مكّه و كعبه گويند كه حرمِ خدا و قبله انبيا است، و مولودگاه سيّدِ اوصيا است كه پديد آيد، و مسيحِ مريم از آسمان به زمين آيد، و آوازه آيتِ: «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ»۶ از آسمانِ هفتمين آيد، و ناصرش ربّ العالمين و جبرئيل امين آيد، و آن محمّدى‏عصمتِ علوى‏شجاعت تيغ برگيرد و عالم بگشايد؛ اوّل مصر بيران ۷ كند، و تختِ مَعَدّ و نِزار بشكند، الحاد در عالم مزوَّر كند، شريعت و سنّت منوّر كند، كسوتِ دين به عطر عدل و انصاف معطَّر كند، گبركى و ترسايى و جهودى از عالم بر دارد، قلعه‏هاى باطنيان بكَنَد، غبارِ جبر از چهره عدل زايل گرداند، كُنش ۸ و كليسيا

1.ح: «شاعى».

2.ب - م - ح: «پس» به باى فارسى.

3.صفحه «۴۷۷» چاپ قديم‏

4.مراد ارشاد مفيد رحمه اللَّه عليه است و نام كتاب همان است كه در متن تعبير به آن شده است و اشاره به بابى است كه در آخر كتاب، و معنون به عنوان «ذكر علامات قيام القائم عليه السلام» است (ج ۲، ص ۳۶۸).

5.گويا مراد غيبت نعمانى است و مى‏تواند كه غيبت طوسى قصد شده باشد.

6.صدر آيه ۸۱ سوره مباركه اسراء.

7.م - ب - ح: «ويران».

8.در برهان قاطع گفته: «كنش به ضم اول و كسر ثانى و سكون شين نقطه‏دار مخفف كنشت است كه آتشكده و معبد يهودان باشد».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430550
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به