محمّد به كلّى دل در خرابىِ الموت و قمعِ ملاحده بست و لشكرهاىِ گران با سازها و آلتهاىِ وافر فرستاد و اميرانِ بزرگ و سپه سالارانِ ۱ با عدُّت را برين قلعه الموت فرستاد و صبّاح كَلْ هنوز در قيدِ حيات بود و آنجا صبورآبادها ۲ به حكم ۳ بكردند و حصن و حصار بر آن ملاعين چون وادىِ جهنّم كردند تا بستانند و شرّ آن مخاذيل از مسلمانان كفايت كنند. چون به آخرى ۴ رسيد سلطانِ سعيد محمّد را - نوّر اللَّه قبرَه - به روضه رضاى خدا بردند. و آن ملاعين بشارت زدند اميرعلى باركردى بود با منكبرس، مهترين فرزندان سلطان محمّد را بگرفت و به حدود شام رفت، و قراجه ساقى سلجوق را برگرفت و روى به فارس نهاد. و ملك طغرل در حكمِ اتابك نوشتكين شيرگير بود امّا با وى نبود. عماد الدّوله يلقفشت، پسرِ بزرگ شيرگير را بگرفت و به قلعهاى فرستاد و عالم متزلزل شد، و هنوز بيست و اند سال بود كه صبّاح كَلِ مجبّر به الموت رفته بود عهدى قريب.
با اين همه لشكرها و عدّتها و ساز چه گويد ۵خواجه مصنّف سنّى؟ نه چنان بهتر بودى كه امام مستظهر كه نه بهتر بود از عمر خطّاب، تيغ به دوش باز نهادى و از بغداد بيرون آمدى؟ كه هرگز عمر را چندينى سپاه و لشكر و آلت و سلاح و عُدّت كجا بود و آنچه او با قلّتِ لشكر و عُدّت با گبركان [ بسيار ] بكرد، اين با ملحدانِ اندكى بكردى، كه هنوز الموت و لنبهسر ۶ تنها بود كه ملاحده مدابير ستدند ۷ و دزه ۸ در ملكِ ديلمان
1.ع: «سپهسلاران».
2.براى تحقيق در «صبورآباد و غيره» رجوع شود به تعليقه ۱۷۶.
3.ث: «حكم». م - ب: «و حكم». ح - د هم ندارند.
4.ث - م - ب: «به آخر». ح - د هم ندارند.
5.صفحه «۴۸۰» چاپ قديم
6.در برهان قاطع گفته: «لنبهسر با سين بىنقطه بر وزن رخنهگر، نام كوهى است در ولايت مازندران نزديك به گردكوه».
7.ع - ث - م - ب: «شدند». ح - د ندارند.
8.ح: «دره». د: «دره دژ». پس اسم جايى است كه اول در دست مسلمانان بوده و بعد ملاحده متصرف شدهاند و مىتواند بود كه صحيح: «دژكوه» بوده باشد.