523
نقض

محمّد به كلّى دل در خرابىِ الموت و قمعِ ملاحده بست و لشكرهاىِ گران با سازها و آلت‏هاىِ وافر فرستاد و اميرانِ بزرگ و سپه سالارانِ ۱ با عدُّت را برين قلعه الموت فرستاد و صبّاح كَلْ هنوز در قيدِ حيات بود و آنجا صبورآبادها ۲ به حكم ۳ بكردند و حصن و حصار بر آن ملاعين چون وادىِ جهنّم كردند تا بستانند و شرّ آن مخاذيل از مسلمانان كفايت كنند. چون به آخرى ۴ رسيد سلطانِ سعيد محمّد را - نوّر اللَّه قبرَه - به روضه رضاى خدا بردند. و آن ملاعين بشارت زدند اميرعلى باركردى بود با منكبرس، مهترين فرزندان سلطان محمّد را بگرفت و به حدود شام رفت، و قراجه ساقى سلجوق را برگرفت و روى به فارس نهاد. و ملك طغرل در حكمِ اتابك نوشتكين شيرگير بود امّا با وى نبود. عماد الدّوله يلقفشت، پسرِ بزرگ شيرگير را بگرفت و به قلعه‏اى فرستاد و عالم متزلزل شد، و هنوز بيست و اند سال بود كه صبّاح كَلِ مجبّر به الموت رفته بود عهدى قريب.
با اين همه لشكرها و عدّت‏ها و ساز چه گويد ۵خواجه مصنّف سنّى؟ نه چنان بهتر بودى كه امام مستظهر كه نه بهتر بود از عمر خطّاب، تيغ به دوش باز نهادى و از بغداد بيرون آمدى؟ كه هرگز عمر را چندينى سپاه و لشكر و آلت و سلاح و عُدّت كجا بود و آنچه او با قلّتِ لشكر و عُدّت با گبركان [ بسيار ] بكرد، اين با ملحدانِ اندكى بكردى، كه هنوز الموت و لنبه‏سر ۶ تنها بود كه ملاحده مدابير ستدند ۷ و دزه ۸ در ملكِ ديلمان

1.ع: «سپهسلاران».

2.براى تحقيق در «صبورآباد و غيره» رجوع شود به تعليقه ۱۷۶.

3.ث: «حكم». م - ب: «و حكم». ح - د هم ندارند.

4.ث - م - ب: «به آخر». ح - د هم ندارند.

5.صفحه «۴۸۰» چاپ قديم‏

6.در برهان قاطع گفته: «لنبه‏سر با سين بى‏نقطه بر وزن رخنه‏گر، نام كوهى است در ولايت مازندران نزديك به گردكوه».

7.ع - ث - م - ب: «شدند». ح - د ندارند.

8.ح: «دره». د: «دره دژ». پس اسم جايى است كه اول در دست مسلمانان بوده و بعد ملاحده متصرف شده‏اند و مى‏تواند بود كه صحيح: «دژكوه» بوده باشد.


نقض
522

كه به خداى دانستن پيغمبرى صادق بايد، و عقل و نظر را البتّه اثرى نيست. چون خبرِ رفتنِ او به الموت - خرّبَهَا اللَّه - شايع و فاش شد، سلطان بدانست تاج الملك ۱ مستوفى همكارِ او بود و دگران پوشيده مى‏داشتند و سلطان به پيكارهاىِ روم و اوژكند و خصومت با فضلون گنجه و طلبِ فتح قلعه او مشغول شد ۲ با آن نمى‏پرداخت كه آن مور را پيش از آن كه مار شود، ۳ بمالد تا فتنه قوى مى‏گشت و امام مستظهر در آن تغافل مى‏كرد. ۴ به آخرِ كار خواجه نظام الملك الحسن بن علىّ بن اسحاق - رحمةُ اللَّه عليه - كه سنّىِ مصلح مشفق بود، نه مجبّر متعصّب، به تيغ ملاحده شهيد آمد و سلطان به مدّتى نزديك با جوارِ خداى شد. و تركانِ عالم روى به تتش ۵ آورده، به طلبِ سلطنت و جهان‏دارى، و تركان به الموت نپرداختند ۶ و از دار الخلافه ۷اين كارِ بزرگ مهمّ عظيم در توقّف مى‏داشتند تا آن ملعون قوى شد. وگرچه سلاطين را غمِ سلطنت باشد، ائمّه و خلفا را به همه روزگار بايد كه غمِ دين و شريعت باشد. چون تتش كشته آمد و سلطنت بر بركيارق سلطان قرار مى‏گرفت، دگرباره دو هوايى پديد آمد و چند مصاف برفت على الجمله تا سلطنت به كلّى بى‏منازعت با سلطان محمّد - رحمهُ اللَّه - افتاد. و سلطان سنجر ملك بود، خراسان بر وى مقرّر شد. و چون كار بدين حدّ انجاميد، الحاد قوّت گرفته بود و صبّاح قوى شده در آن حدود، و سلاح‏ها و ذخيره‏ها بر قلعه‏ها برده، و راه‏ها بگرفته. چون زين الاسلام ۸ كشته آمد و قصد امير احمديل ۹ مى‏كردند، سلطان

1.ع - ث - م - ب: «تاج الدين».

2.براى تحقيق اين وقايع، رجوع شود به تعليقه ۱۷۳.

3.براى تحقيق در اين عبارت، رجوع شود به تعليقه ۱۷۴.

4.در سابق به اين مطلب تصريح شده است.

5.لغتنامه دهخدا : «تتش: ابن ارسلان ابن داود ابن ميكائيل ابن سلجوق، ملقب به تاج الدوله و مكنّى‏ به ابى سعيد، برادر ملكشاه سلجوقى، نخستين از سلاجقه شام كه در سال ۴۸۸ در جنگ با بركيارق، برادرزاده وى به حدود رى كشته شد». (ويراستار)

6.صفحه «۴۷۹» چاپ قديم‏

7.براى ترجمه حال وى رجوع شود به تعليقه ۱۷۵.

8.در فصلى از جامع التواريخ تحت عنوان «ذكر جماعتى كه بر دست فداييان ايشان به ايام حسن صباح كه او را "سيدنا" مى‏خوانند كشته شدند» گفته است: «نفر ۳۷ - قتل أحمديل كردى همشيره سلطان محمد ملكشاهى بر دست عبدالملك رازى و گويند: بر دست چهار رفيق حلبى در محرم سنه عشر و خمسمائة». و نيز در آنجا گفته: «نفر ۴۵ قتل آقسنقور أحمديل پدر اتابكان مراغه به دست فدايى در ۵۲۷».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430461
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به