533
نقض

قبيح و اراده آن، آن را فضيحت مى‏خواند، ما قبول كرديم، و خلافِ اين گفتن و همه قبايح را - از كفر و زنا و ناشايست - به خداى تعالى حوالت كردن، * 1 خواجه سنّى را مبارك باد! تا به مذهبِ او خالقِ همه أشيا خداى باشد، و ما بحمد اللَّه خود را فاعل دانيم و خوانيم. امّا اجراى خالقى الّا در قديم تعالى نكنيم كه خالقِ همه أجسامِ عالم و أعراضِ مخصوصه او است و لا يدخل 2 جنسُها تحتَ مقدورِ القدر. و مشاركت لازم نباشد چون دو فعل را به دو فاعل حوالت كنند. مشاركتْ خواجه مجبّر را لازم است كه در يك فعل گويد: حدودِ آن تعلّق به خداى دارد و كسبش تعلّق به بنده و وجودِ هر يك بى‏آن دگر محال باشد؛ تا مقدورِ واحد صحيح داند بين القادرين! و نداند كه برين اصل لازم شود كه فعلى از وجهى روا باشد كه موجود باشد و همان فعل در آن حال معدوم باشد. پس خواجه دعوىِ شركتِ خداى دير است كه كرده است 3 و به مذهبِ مسلمانان حوالت مى‏كند. و چون اين حجّت معلوم شود، آن شبهت كه آورده است زايل باشد. إن شاء اللَّه.
و آنچه شبهت كرده است كه «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ» 4 و بايد كه به ظاهر آيه خالق همه أشياء خداى باشد، آخر از لغت و قرآن بايستى كه اين مايه بدانسته بودى كه «كُلّ» به معنى «بعض» آيد؛ چنانكه بارى تعالى در قصّه ابراهيم گفت: «ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا» 5 و دانيم كه كوه طبرك 6 آنجا نبود. و در قصّه بلقيس مى‏گويد: 7«وَ اُوتِيَتْ مِنْ

1.صدر آيه ۶۲ سوره مباركه زمر.

2.ح - د (به جاى عبارت ميان دو ستاره): «پس اگر مى‏گويد: منزه است بارى تعالى و متعالى است از فعل قبيح، و از ارادت اين مى‏خواهد، ما قبول كرديم و اگر خلاف اين مى‏گويد و همه قبايح را - از كفر و زنا و ناشايست - به خداى تعالى حواله مى‏كند».

3.ع: «و الا يدخل». و گويا پيدايش الف از انعطاف لام كلمه «لا» پديد آمده است.

4.ث - م - ب: «پس خواجه دعوى شركت خدا مى‏كند، دير است كه كرده است». ح - د: «پس خواجه شركت خداى تعالى درست كرده».

5.از آيه ۲۶۰ سوره مباركه بقره.

6.مراد از كوه «طبرك» همان كوه است كه قلعه طبرك بر بالاى آن بوده و به طور وفور به عنوان «قلعة طبرك» در تواريخ و بالخصوص تواريخ سلاجقه نام آن برده شده است. و ياقوت در معجم البلدان گفته: «طبرك بفتح أوّله و ثانيه و الراء و آخره كاف: قلعة على رأس جبيل بقرب مدينة الري على يمين القاصد إلى خراسان، و عن يساره جبل الريّ الأعظم، و هو متّصل بخراب الرّي، خرّبها السلطان طغرل بن أرسلان... في سنة ۵۸۸ (آن‏گاه به شرح تخريب قلعه نامبرده پرداخته است به‏تفصيل)».

7.صفحه «۴۸۹» چاپ قديم‏


نقض
532

خود باشيم. آنگه «الحمد للَّه» سپاس و منّت خداى را بر همه چيز، بر آنچه ما ۱ كنيم و او را اندر آن صنعى نباشد. «ربّ العالمين» پروردگارِ عالميان. پس به قولِ رافضى و قدرى همانا ۲ هر يك پروردگارِ خود باشيم. «مَلِكِ يَوْمِ الدّينِ» اگر مالكِ افعال و رقابِ ما نباشد، او را اين اسم حقيقى نباشد. «إيَّاك نَعْبُدُ» تو را پرستيم، «وَ إيَّاك نَستَعينُ» و بر عبادتِ تو استعانت و ياورى از تو خواهيم. اگر كار به ماست، ازو استعانت و يارى خواستن چه معنى دارد؟! «اهْدِنا الصرَاط الْمُستَقيمَ» ما را هدايت كن به راه راست. اگر هدايت نه از او است و ما كنيم هر چه بايد كنيم و آنچه نبايد نكنيم؛ چرا ازو هدايت بايد خواستن و از ضلالت احتراز خواستن؟ «صِراط الَّذينَ أنْعَمْت عَلَيْهِمْ» راهِ آنان كه تو خداى بر ايشان نعمت كرده‏اى «غَيرِ الْمَغْضوبِ عَلَيْهِمْ» نه از جمله جهودان ۳ كه در سخطِ تواند.«وَ لا الضالّينَ» و نه از جمله ترسايان گمراه. آنگه ختم فرمود به «آمين»؛ يعنى: اِسْمَعْ يا رَبّ و اسْتَجِبْ. اين همه دليل است بر صحّتِ مذهبِ حقّ و بطلانِ عقيدتِ قدرى و رافضى كه همه خود را و آفريده خود را بيشتر از آفريده خداى دانند.
اما جواب آنچه گفته است: «رافضى گويد: خداى تعالى خالقِ همه أشيا نيست»، درين معنى شبهتى و انكارى نيست كه مذهبِ شيعه و كافّه أهلِ عدل - خلفاً عن سلفٍ - به دليل و حجّت آن است كه قبايح بأسرها و فضايح و فساد و كفر و معاصى و طغيان، هيچ فعلِ خداى تعالى نباشد؛ وگرچه بارى تعالى قادر است بر همه، نكند. و روا نباشد ۴كه اختيار اين افعال يا بهرى از آن كند كه منزّه و مبرّا است از آفريدنِ آن؛ از آن كه عالم است به قبحِ همه قبايح، و مستغنى است از فعلِ همه قبايح، و عالم است كه مستغنى است از آن. پس روا نباشد كه اختيارِ فعلِ قبيح كند و اين از جمله «أشياء» است و فاعلِ آن غير خدا است. * پس اگر ۵ ما گوييم: بارى تعالى منزّه و مبرّا و متعالى است از فعل

1.ع - ث: «هما». و شايد «هما» مخفف «همانا ما» باشد به قرينه مورد آينده.

2.ع - ث: «هما». ح - د: «ما».

3.ح: «نه از جمله يهودان».

4.صفحه «۴۸۸» چاپ قديم‏

5.ع - ث م - ب: «اگرچه». و دو نسخه ح - د عبارتش نقل خواهد شد و قياساً تصحيح شد.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402243
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به