الغافرين است، به قيامت اگر زلّتى باشد، با ايمان ببخشد و عفو كند، و عند توبه اسقاطِ عقاب كند، و شفاعتِ انبيا در اسقاطِ عقاب ۱ و زيادتى ۲ درجات قبول كند، كه او هم غافر است و هم غفور، هم راحم است و هم رحيم؛ موافقِ مذهبِ اهلِ عدل و توحيد، و مخالفِ مذهب اهل جبر و تشبيه.
آنگه گفت تبارك و تعالى: «الْحَمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمينَ» : سپاس و منّت خداى را به خلق آسمان و زمين و مافيهِما، و ما بينَهُما، و خلقتِ ما از خاكِ تيره و نطفه مرده، و پروريدن ما و خلقِ مشتهيات و أغذيه از مأكول و مشروب و ملبوس و منكوح كه سببِ قوامِ حيات و معاش و راحتِ دنيا است، و بر نعمتهاىِ دينى چون آفريدنِ عقل و بعثتِ رسل و انزالِ كتب براىِ اعلامِ معالِم شريعت، و كيفيّتِ شكرِ نعمت و بيانِ ۳ طاعت و عبادت و توفيق و ألطاف، و بهشت و ثواب و نعيمِ باقى و حياتِ ثانىِ ۴ ابدى. سپاس برين جمله كه اتّفاق است كه همه از فعلِ خدا است تبارك و تعالى، موافقِ مذهبِ اهلِ ۵ عدل و توحيد، به خلافِ مذهب مجبّران و مشبّهيان كه همه معاصى را بر خداى تعالى حوالت كنند كه بنده را به قهر بر خذلان و طغيان ۶ و كفر و ايمان دارد و بنده مُجْبَرْ و مقهور باشد و نتواند كه خلافِ آن كند و به قيامت به فعلِ خود بنده را به دوزخ ابد فرستد. و همه عاقلان دانند كه چنين خداى بر چنينِ نعمتْ مستحقّ شكر و حمد و ستايش ۷ نباشد؛ تا آنچه خواجه انتقالى پنداشته باشد كه الزامِ خصم است خود قلاده گردن مجبّرش ۸ باشد و داغِ پيشانى مدبرش.
1.ع - ث - ب - م: «در اسقاط عقاب كند».
2.ح - د: «و زيادت». و براى تحقيق در كلمه «زيادتى» رجوع شود به تعليقه ۱۷۹.
3.ع - ث - م - ب: «و از بيان».
4.ث - ب - م: «باقى». ح - د هم ندارند.
5.ع - ث - ب - م: «موافق أهل».
6.ع - ث - ب - م: «كه همه خذلان و طغيان و كفر و ايمان دارد».
7.ح: «سپاس».
8.مقابله «مجبرش» با «مدبرش»، تأييد مىكند كه مصنف رحمه اللَّه عليه «مجبر» را اسم فاعل از باب افعال مىداند؛ چنانكه احتمال اين استعمال را در تعليقه ۲ دادهايم.