553
نقض

معلوم است كه همه موجود گويد و اثبات كند؛ چنان كه در مواضعِ اين كتاب بيان كرده‏ايم. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.

[ 175 ]

[ عدم انتساب قبايح و معاصى به خداوند از نظر شيعه ]

آنگه گفته است:
فضيحت نهم. مذهب و اعتقادِ أهلِ حقّ آن است كه برگ از درخت بنيفتد الّا به فرمانِ خداى تعالى و خداى است مُغَيِّرْ و مُدَبِّرْ و مُحرِّكِ اشيا، و خالقِ أجسام و أعراض او است. و رافضى گويد: خداى را تعالى ۱ اندرين أشيا تصرّفى و صنعى و تدبيرى نيست، و هر فعلى را به فاعلِ دون خداى ۲ اضافت كنند.
اما جواب اين كلمات آن است كه خلاف نيست كه مذهبِ شيعه اصوليّه - كثّر اللَّه عددَهُم - درين مسئله به خلافِ مذهبِ مجبّره و قدريّه و مشبّهه و أشاعره و كُلّابيّه است. و شيعه خلقِ همه أجسام و أعراضِ مخصوصه را حوالت به خداى تعالى كنند، امّا كفرِ بوجهل و دعوىِ فرعون و غرورِ قارون و زناىِ زانيان و لواطه ۳ لوطيان و كذب [ كاذبان ]و فسقِ فاسقان، حوالت به فعل و مشيّت و ارادتِ خداى تعالى نكنند و بارى تعالى را منزّه و مبرّا دانند از افعالِ فضايح و قبايح؛ چنانكه در مواضعِ اين كتاب بيان كرده شد به توفيقِ خداى. و مذهبِ خواجه انتقالى چُنان است كه فاعلِ كفر و زنا و لواطه همه خدا است و مير و مخنّث ۴ و تركنارِ ۵ خراباتى و جعده قمارباز و سوسىِ ۶

1.ث - ب - ح: «خداى تعالى را».

2.ث - م - ب: «خدا».

3.فيومى در مصباح المنير گفته: «لاطَ الرجلُ يلُوطُ لواطةً بالهاء، هكذا ذكره الفارابي: فعل الفاحشة كما فعلَها قوم لوط النبي عليه السلام».

4.ث: «و خير و مخنث». م - ب: «خير مخنث». ح ندارد.

5.ب: «تركتاز». م: «بركيار» (بدون نقطه). ح هم ندارد. تركنار = تردامن (ويراستار).

6.م - ب: «صوفى» و در نسخه «ح» به جاى چهار فقره گذشته: «و قمارباز و خمرفروش و مانند اينان». و به نظر مى‏رسد كه «سوسى» به معنى شپشى و كرمو باشد. در منتهى الارب گفته: «سوس محركة: در افتادن كرمك در چيزى، و الفعل من سمع، يقال: ساس الطعام سوساً و كذا سوس بالتحريك وسيس مجهولا و بسيار كنه شدن گوسپند. و نيز سوس بيمارى‏اى است كه در سرين ستور عارض شود و بيمار شدن ستور به بيمارى سوس». و مى‏تواند بود كه كلمه «سواسيان» كه مكرر در سابق گذشت محرّف و مصحف «سوسيان» باشد، جمع «سوسى» به معنى مذكور.


نقض
552

بوده است و برين مُشاركت لازم آيد. و روافض اندرين به دو گروه ۱ باشند: بهرى مُثبت و بهرى نافى.
اما جواب اين شبهت آن است كه خلافى نيست كه متكلّمان متحقّقان ۲ شيعت را مذهب اين است - خلفاً عن سلفٍ - كه بارى تعالى عالم است لِنفسِهِ و لذاتِهِ لا عنْ علّةٍ و لا عنْ حاجةٍ. و چون لم‏يزل حاصل بوده است برين صفت - أعنى عالمى - لابُدّ او را غير ذاتِ پاكِ خود معلوماتى باشد و مُحال باشد كه معلومات كه غيرِ ذاتِ بارى تعالى باشد، موجود باشد. پس معدوم باشد و معدوم [ را ] ازينجا «شي‏ء» گويند. ۳ و از مصطلح معتبرانِ اهلِ لغت معلوم است كه گويند: هذا شى‏ءٌ موجود، و هذا شي‏ءٌ معدوم. و اين لفظى مشتمل است هر دو معنى را. ۴ و مذهبِ اهلِ عدل همه اين است و نافى و مُثبت را در معنىِ اين اجرا خلافى نبوده است.
و مشاركتْ خواجه اشعرى را لازم است كه ذاتِ بارى تعالى را ۵قديم ازلى گويد، ۶ آنگه هشت قديم دگر با وى در ازل اثبات كند. ۷ پس معدومْ موجود نباشد، امّا قديم مثلِ قديم باشد و در مسائلى معيّنه كه اشاعره رى را با يك‏ديگر خلاف است، معلوم است، چون عصمتِ انبيا و زلّتِ انبيا و وجوبِ معرفت و غير آن. پس خواجه انتقالى چون بر مذهبِ مسلمانان به‏دروغ تشنيع زند، بايد كه مذهبِ بد خود فراموش نكند كه اگر به دو نيمه است، عالم و خطيب، خواجه راست، وگر مشاركتْ لازم است خواجه راست كه هشت قديم را با ذاتِ قديم اثبات كند. و اثباتِ ذرّه اوّليّت ۸ از مذهبِ خواجه

1.ث - م - ب: «به دو گروهى».

2.ث - ب: «متكلمان محققان». م: «متكلمان و محققان». ح: «محققان و متكلمان». نسخه دهم در اينجا در حدود دو ورق سقط دارد.

3.ابوالفتوح رازى رحمه اللَّه عليه در تفسير «إنّ زلزلةَ الساعةِ شى‏ءٌ عظيم» (ج ۲۳، ص ۳) گفته: «و در آيت دليل است بر آن كه معدوم را «شى‏ء» خوانند؛ براى آن كه آن معدوم است و خداى تعالى آن را «شى‏ء» خواند».

4.كذا در نسخ و اگر چنين مى‏بود: «و اين لفظى است مشتملْ هر دو معنى را» بهتر مى‏بود.

5.صفحه «۵۰۶» چاپ قديم‏

6.ع - ث - م - ب: «گويند».

7.ع - ث - م - ب: «كنند».

8.ح: «خرده اوليه».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430387
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به