561
نقض

و اما حديث بوبكر و عمر در مواضع برفت ۱ كه حوالات چنين بر شيعه اصوليّه بى‏اصل و بى‏مغز است و ايشان را صحابه و يارانِ رسول دانند و مذهب همين است كه پايه و منزلت و مرتبتِ على ندارند، و هر حوالت كه بيش از اين است دروغ است، و سرمايه ۲ مجبّرى را بنشايد.
و اما آنچه گفته است كه «عبّاس را با آن كرامت كه خداى تعالى او را بدان مخصوص گردانيده است و اجماع است به رأىِ سديد و جاهِ ۳ بزرگ او، رافضيان او را ضعيف‏رأى دانند و بى‏حرمت دانند» به خلافِ آن است كه حوالت كرده است؛ كه ناصبيان و مجبّران او را كم‏قدر و ضعيف‏رأى و بى‏حرمت دانند. و دليل برين آن است كه اگر عبّاس را قدرى و منزلتى و مرتبتى بودى به نزديكِ نواصب، امامت در غيرِ وى دعوى نكردندى، و روزِ سقيفه او را با قربت و قرابتْ معزول نكردندى، و غير وى را به امامت ۴ مشغول نكردندى. پس اگر امامت از قِبَلِ خدا است و خداى بوبكر را فرمود، عبّاس را خداى تعالى بى‏قدر و بى‏علم و ضعيف‏رأى دانسته باشد؛ وگر حوالتِ امامت به امّت است، ايشان عبّاس را ضعيف رأى و بى‏قدر دانسته‏اند نه رافضيان. تا خواجه ۵نوسنّى گناهِ خود بر ديگران ننهد و جوابْ جنگ نداند. و السّلام.
و آنچه گفته است كه «از بزرگىِ قدر و قوّتِ رأى عبّاس را ۶ بود كه پدرش وصايت بدو كرد از همه فرزندان»، درين صورت وصايتِ رسول فراموش نبايست كردن كه با حضورِ عبّاس و همه خويشان و صحابه از مهاجر و انصار، به على كرد. ۷ اگر عبّاس به وصايتِ عبدالمطّلب بهتر از همه فرزندان باشد، مگر علىّ مرتضى به تخصيص وصايتِ سيّدِ اوّلين و آخرين بهتر از عبّاس و بوبكر و عمر و عثمان باشد. تا خواجه يا اين حجّت به قولِ خود قبول كند يا آن به دلالت نياورد كه خواب يك نيمه راست نباشد و يك نيمه دروغ.

1.ح: «در مواضع اين كتاب برفته».

2.ح: «كه مايه».

3.در نسخ: «و جاى» و به قرينه عبارت مؤلفِ معترض: «و اجماع امت است بر بزرگى و جاه او» تصحيح شد.

4.ع: «با امامت». ح: «بر امامت».

5.صفحه «۵۱۵» چاپ قديم‏

6.«را» در نسخه ح نيست.

7.ح: «وصيت به على مرتضى كرد». مراجعه شود به: الكافي، ج ۱، ص ۴۴۵؛ بحار الأنوار، ج ۲۸، ص ۳۰۷.


نقض
560

ايمان، و به دوزخ رفتن دلالت نباشد بر كفر، و جزا بر عمل محال است، و خداى مالك الملك است. پس آن خبر را اصلى نباشد. وگر بوطالب به دوزخ باشد، دلالت نباشد بر كفرِ او؛ حوالتِ آن به مشيتِ خداى باشد، و روا باشد كه به قيامت او را به بهشت برند و بدلِ او سلمان و بوذر را به دوزخ فرستند. پس خواجه ناصبى را يا دست از اصلِ مذهب ببايد داشتن، يا چنين محالات را ترك كردن، تا چهار بار در لعنت و غضبِ خداى نباشد در يك ساعت.
و امّا آنچه گفته است كه «محمّد بن حسن در موطّأ ۱ آورده است كه مؤمن ميراث كافر نگيرد، و كافر ميراثِ مؤمن بگيرد»، اصل مسئله بر جاىِ خود است و بسيارى ۲فقها را هم اين مذهب است. و امّا مذهبِ أهل البيت و شيعه نه چنين است؛ كه به مذهبِ ما كافر ميراثِ مؤمن نگيرد، امّا مؤمن ميراثِ كافر گيرد كه آنجا [ چون ]كفر است، مانع است، و اينجا چون ايمان است، منعى نتواند بودن. و على ميراثِ بوطالب گرفت و بوطالب خود مؤمن بود. امّا دروغ كه بر عليّ الحسين و بر اسامه زيد نهاده است، ظاهر است و معروف است كه ميراثِ بوطالب بر اولادِ او قسمت مى‏كردند. ۳ سيّد گفت: «تيغ و درعِ او به على دهيد زيادت از قسمت». همچنان كردند و به چُنان اخبار عاقلِ عالم التفات نكند و بوطالبِ قرشى كه مربّىِ مصطفى باشد، و ناصرِ دين خدا باشد، و پدرِ علىّ مرتضى باشد، به قولِ خواجه انتقالى كافر نشود. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.

1.چلبى در كشف الظنون تحت عنوان «الموطأ» (ج ۲، چاپ تركيه؛ ص ۱۹۰۸) گفته: «و للإمام محمّد بن الحسن الشيبانيّ موطأ، كتب فيه على مذهبه رواية عن الإمام مالك، و أجاب ما خالف مذهبه، و انتخبه الإمام الخطابي (أبوسليمان حمد بن محمّد البستي المتوفّى سنة ۳۸۸ ثمان و ثمانين و ثلاثمائة) و لخّصه أبوالحسن عليّ بن محمّد بن خلف القابسيّ، و هو المشهور بملخّص الموطأ، مشتمل على خمسمائة و عشرين حديثاً متّصل الاسناد، و اقتصر على رواية أبي عبداللَّه عبدالرحمن بن القاسم المصري من رواية أبي سعيد سحنون بن سعيد عنه قال: و هي عندى آثر الروايات بالتقديم؛ لأنّ ابن القاسم مشتهر بالاختصاص في صحبة مالك مع طولها، و حسن العناية بمتابعته، مع ما كان فيه من الفهم و العلم و الورع و سلامته من التكثير في النقل عن غير مالك (إلى آخر كلامه)». و در سابق نيز به موطأ شيبانى اشاره كرديم.

2.صفحه «۵۱۴» چاپ قديم‏

3.ح: «قسمت كردند».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402230
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به