571
نقض

يوسف، ۱ قال: حدّثنا عبدالملك بن أبي سليمان، ۲ عن فضيل بن مرزوق، عن إبراهيم بن الحسن، عن فاطمة بنت الحسين، عن أسماء بنت عميس، قالت: كان رسول اللَّه يوحى اليه و رأسه في حجر عليّ‏ٍ فلم يصلّ العصر حتّى غربت الشّمس فقال رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله - : «صلّيتَ يا عليّ؟» قال: «لا». فقال رسول اللَّه: «اللّهمّ إن كان عليٌّ في طاعتك و طاعة رسولك فاردد عليه الشّمسَ». قالت أسماء: فرأيتُها غربتْ ثمّ رأيتُها طلعتْ بعدَما غربت. ۳
پس خبرى بدين بزرگى و درستى از امامى سنّىِ بدان معروفى، از راويانى ۴بدين معتمدى، اگر خواجه نو سنّى قبول نكند، پس خللى و نقصانى نباشد. و در آثار و اخبار و اشعارِ اهل البيت بى‏نهايت است ذكر اين خبر؛ امّا درين كتاب اين قدر كفايت است.
و عجب است در لفظ خبر چنان است كه آفتاب به دعاىِ مصطفى بازگشت و پندارى خواجه به عداوتِ على نه خداى را قادر مى‏داند بر رجوع، نه مصطفى را صاحبِ معجز مى‏شناسد! وگر مى‏شايد كه به وقتِ حجّت براىِ حجّت از براىِ اعدا به دعاىِ مصطفى ماه بر آسمان به اشاره بنانِ سيّد به دو نيم شود و دگرباره با هم آيد، عجب است كه روا نيست كه براىِ مرتبتِ ولىِ‏ّ خدا به دعاىِ مصطفى آفتاب بعد از غروب طلوع كند! و هر كس كه انكار كند، بر خدا و مصطفى كرده باشد، نه بر منزلتِ

1.ابن حجر در تقريب التهذيب (ج ۱، چاپ مصر، ص ۶۳) گفته: «اسحاق بن يوسف بن مرادس المخزومي الواسطي المعروف بالأزرق، ثقة من التاسعة، مات سنة خمس و تسعين، و له ثمانون و سبعون / ع» پريد ب «ع» جميع الصحاح الستة» و قد يقال له: «إسحاق الأزرق، كما أشار إليه ابن حجر في الكتاب بعيد ذلك بقوله: «اسحاق الأزرق هو ابن يوسف تقدم».

2.ع - م - ب: «سليم». ابن حجر در تقريب التهذيب گفته: «عبدالملك ابن أبى سليمان ميسرة العرزمى - بفتح المهملة و سكون الراء و بالزاي المفتوحة - صدوق، له أوهام من الخامسة، مات سنة خمس و أربعين / خت ع ۴». و در تهذيب در ترجمه بسيار مفصل وى گفته: «روى عنه إسحاق الأزرق».

3.مراجعه شود به: المعجم الكبير، ج ۲۴، ص ۱۴۷؛ تفسير القرطبي، ج ۱۵، ص ۱۹۷؛ المناقب، خوارزمى، ص ۳۰۶، ح ۳۰۱؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج ۱، ص ۲۰۳، ح ۶۱۰؛ الطرائف، ابن طاووس، ص ۸۴، ح ۱۱۷؛ العمدة، ابن بطريق، ص ۳۷۴.

4.صفحه «۵۲۴» چاپ قديم‏


نقض
570

يك بهترند از يك فرشته به دليل و حجّت، معذورشان بايد داشت، و يا نه دست از مذهبِ بد بداشتن. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.
و اما آنچه گفته است كه «مذهبِ شيعه چنان است كه اگر على خواستى زبر ابر شدى»، سخنى محال و بى‏قاعدت و بى‏اصل است. على آدمى است برين ترتيب و تركيب كه ديگران. هر آنچه مقدورِ بشر باشد مثل آن مقدورِ او باشد. ۱ پس اگر ۲خداى تعالى براىِ معجزِ رسول يا براىِ نصرتِ اسلام و تقويتِ شريعت، او را به كرامتى مخصوص گرداند كه بر شود يا فرو شود بيش از معتاد و معهود، روا بايد داشتن در مقدورِ بارى تعالى كه مالك الملك است. و نه مذهبِ خواجه سنّى است كه پيرِ خرقانى سجّاده بر سرِ آب دريا افكند و بر وى ممكّن شد و عبره كرد؟ ۳ اگر آن در حقِ‏ّ پير زاهد جايز است، مانندِ اين از ولىِ‏ّ خدا و وصىِ‏ّ مصطفى قبول بايد كردن؛ يا دست از مذهبِ بدِ خود و قاعده بى‏اصل بداشتن.
امّا اگر اين مصنّفِ بيچاره مذهب خود يا مذهب خصم خود دانستى، مگر خود را رسوا نكردى و انكارِ فضل و منقبتِ مرتضى نكردى. و الحمدُ للَّه على كمالِ نعمته علينا.
اما آنچه گفته است كه «گويند آفتاب از بهرِ على باز گرديد» ۴ درست است و مذهبِ همه شيعه است؛ خلفاً عن سلفٍ، به روايتِ ثقات و نقلِ امنا، و در همه كتب و اخبار اصحاب الحديث مسطور است، و از محدّثانِ معتمد مذكور است، و مرا از چند مخبر و محدّث روايت است و شعرا با شعر كرده‏اند به تازى. سيّد اسماعيل بن محمّد الحميرى در قصيده‏اى آورده است: ۵رُدَّت عليه الشّمس لمّا فاته‏وقت الصّلاة و قد دنت للمغرب۶
وگر به ذكرِ اخبار و اشعار درين معنى مشغول شويم، كتابى مفرد بايد و ما را اين قدر كفايت است. وگر خواجه نوسنّى را مى‏بايد كه صحّت اين دعوى بداند، بايد كه كتاب مراسم الدّين في مواسم اليقين طلب كند كه امير امام عبّادى - رحمةُ اللَّه عليه - جمع كرده است در أخبار. و اين خبر بدين اَسناد ببيند و بخواند از آن امام اصحاب سنّت، تا عجبش نيايد:
أخبرنا الأمير الإمام أبومنصور المظفّر العبّاديّ ۷ ، قال: أخبرنا الشّيخ أبوالقاسم سهل بن إبراهيم المسجديّ، قال: أخبرنا الاُستاذ أبوعبداللَّه محمّد بن عليّ الخبّازيّ، ۸قال: حدّثنا أبوطاهر محمّد بن أبي الفضل، ۹ قال: أخبرنا أبوبكر محمّد بن إسحاق بن خزيمة، ۱۰ قال: حدّثنا أحمد بن داود الواسطيّ، ۱۱ قال: حدّثنا إسحاق بن

1.ع - م - ب: «مقدور روا باشد».

2.صفحه «۵۲۲» چاپ قديم‏

3.يعنى «عبور كرد». براى تحقيق در اين مطلب، رجوع شود به تعليقه ۱۸۴.

4.مراجعه شود به: الكافي، ج ۴، ص ۵۶۲، ح ۷؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج ۱، ص ۲۰۳، ح ۶۰۹، و ج ۴، ص ۴۳۸؛ الإرشاد، ج ۱، ص ۳۴۶.

5.اشاره به علوّ شأن اين قصيده، در سابق شد (ص ۲۴۵) و سه بيت ديگر اين قصيده نيز كه مربوط به ردّ شمس ديگر است، در جواب فضيحت پنجاه و سه ذكر خواهد شد؛ ان شاء اللَّه تعالى.

6.الإرشاد، ج ۱، ص ۳۴۶؛ خصائص الأئمة، شريف رضى، ص ۵۲؛ روضة الواعظين، ص ۱۳۱؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۱۴۴.

7.براى تحقيق درباره اين حديث (برگشتن آفتاب براى اميرالمؤمنين عليه السلام) رجوع شود به تعليقه ۱۸۵.

8.صفحه «۵۲۳» چاپ قديم‏

9.گويا مراد حفيد محمد بن اسحاق بين خزيمه آينده مروى عنه است؛ زيرا سبكى در ترجمه وى از راويان او اين شخص را چنين نام برده (ص ۱۳۱، ج ۲، چاپ اول): «و حفيده محمد بن الفضل بن محمد بن اسحاق». و نيز در آن ترجمه هست (ص ۱۳۵): «قال محمد بن الفضل: كان جدّي أبوبكر لايدّخر شيئاً جهده، بل ينفقه على أهل العلم (تا آخر)».

10.ترجمه اين شخص در طبقات سبكى (ج ۲، ص ۱۳۰-۱۳۵) و در الوافى بالوفيات صفدى (ج ۲، ص ۱۹۶) آمده و ابن حجر در لسان الميزان (ج ۵، ص ۱۵۴) در ذيل ترجمه محمد بن خزيمه شيخ الطحاوى گفته: «قلت: و لهم أيضاً مما يلتبس بهذا اثنان ابن خزيمة و ابن خريم؛ فأمّا ابن خزيمة كالاولين فهو امام الأئمة أبوبكر محمّد بن إسحاق بن خزيمة الحافظ الفقيه المشهور صاحب التصانيف، قد ينسب إلى جدّه في أوّل الرواية، و هو المشهور على الأوّل و امّا محمد بن خريم (إلى آخر ما قال)». و ابن العماد حنبلى در شذرات الذهب (ج ۲، ص ۲۶۲ و ۲۶۳) ترجمه او را نقل كرده است و ذهبى نيز در العبر (ج ۲، ص ۱۴۹-۱۵۰) ترجمه او را نقل كرده است. و طالب تفصيل براى غير اينها نيز خودش بايد رسيدگى كند.

11.ابن حجر در لسان الميزان (ج ۱، ص ۱۷۰) گفته: «احمد بن داود الواسطي سكن الايلة، روى عن إسحاق بن يوسف الأزرق، و عنه أحمد بن يحيى بن زهير، قال ابن حبان في الثقات: حديثه يشبه حديث الثقات، و هو الذي يقال له أحمد بن داود بن زياد الضبى سمع ابن عيينة و غيره بقرب».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398795
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به