587
نقض

خداى ديده است، ۱ داند كه خداى را يك نام «على» است و قرآن برين ۲ معنى گواه است؛ تا انكارِ اين اشتقاق نكند. و گر شبهت ازينجا است كه جبرئيل به بوطالب نيامد، او چه دانست كه اين نام اختيار كرد، اوّلاً اتّفاق است كه نامِ محمّد خداى تعالى اختيار كرده است و پيش از محمّد اين نام نبود و بر اصلِ خواجه انتقالى، عبداللَّه هم كافر است و جبرئيل بدو نيامد. پس اين نام عبداللَّه و عبدالمطلّب و بوطالب چگونه اختيار كردند؟ آخر اگر قرآن داند، بايد كه پدر و جدّ و عمِ‏ّ مصطفى را كه خير خلق اللَّه ۳است، اگرچه كافر داند، از مادرِ موسىِ عمران كمتر نداند كه بارى تعالى مى‏گويد: «وَ أوْحَيْنا إلى‏ اُمِّ مُوسى‏ أنْ أرْضِعيهِ فَإذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَألْقيهِ فى الْيَمِّ وَ لا تَخافى وَ لا تَحْزَنى إنّا رادُّوهُ إلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ»۴زنى كافره را به مذهب خواجه عند حاجت در يك آيه دو أمر مى‏كند، و دو نهى، و دو خبر مى‏دهد، و دو بشارت بى‏واسطه فرشته‏اى و پيغمبرى تا خللى به حكمى از احكام الهى راه نياود. ۵ چرا روا نباشد كه عبداللَّه و بوطالب را معلوم گرداند يا ۶ به خاطرى درست يا در خوابى يا به نوعى ديگر ۷ كه اين دو نامِ بزرگ ضايع نشود؟ و درجه ايشان بيشتر از درجه مادرِ موسى، و محمّد محتشم‏تر از موسى. تا بدين حجّت آن شبهت زايل شود به توفيقِ خداى و مَنِّهِ. ۸ و حكايتِ لوحِ سبز و خطِّ سفيد و ابيات ۹ در اِعلام اسم على خود مشهور است؛ ۱۰ امّا اين حجّتْ بليغ‏تر است كه بيان كرده شد.
دگر آن كه نه مذهبِ خواجه چنان است كه قرآن قديم است و قائم است به ذاتِ مقدّسِ خداى، و پيش از بعثتِ محمّد - صلى اللَّه عليه و آله - به هيچ پيغمبرى

1.ح - د: «اگر كور و كر نه‏اى و از لغت‏اندك مايه بهره دارى، يا كسى كه قرآن خواند و اسامى حسن [ د: «حسنى» ]خداى شنيده باشد».

2.ح - د: «بدين».

3.صفحه «۵۳۷» چاپ قديم‏

4.آيه ۷ سوره مباركه قصص.

5.م - ب - ح - د: «راه نيابد».

6.ع - ب: «تا به خاطرى». م: «يا» (بى‏نقطه است). ح: «در خاطرى». د: «در خاطر».

7.كلمه «ديگر» فقط در نسخه «د» است.

8.م: «و منت او».

9.ع - م - ب: «و اثبات». ح - د هم ندارند.

10.براى اطلاع بر تفصيل اين مطلب، رجوع شود به تعليقه ۱۸۹.


نقض
586

و همچنين روايت كرده است يونس بن عُبَيد از سعيدِ جُبَيْر عن أبى الحمراء صاحب رسول اللَّه قال: قال رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله - : «رأيتُ ليلة اُسري بي مُثبتاً على ساقِ العرش أنْ غرست جنّة عَدْنٍ [ بيدى ]، محمّد صِفْوتي مِن خلقي أيّدْتُهُ بعليّ‏ٍ». ۱ معنى آن است كه سيّد گفت: چون مرا به آسمان ۲بردند شبِ معراج بر ساقِ عرش نوشته ديدم كه محمّد دوست و برگزيده من است از خلقِ من، مؤيَّد گردانيدم او را به على.
خواجه ناصبى مى‏بايد كه بداند كه اين نه عليّ بن اميّه است و نه عليّ بن بكر است؛ علىِ‏ّ مرتضى است. پس نامش ازينجا سابق گويند شيعت، نه در وجود و ولادت. امّا خواجه چنانكه در اسلام و امامت جماعتى را بى‏حجّت خواهد كه بر وى سبقت نهد، اينجا نيز مى‏خواهد كه در اجراى نام دگرى را بر وى سابق گرداند. خود نداند كه سابقْ او است رسماً و اسماً و جسماً و قدماً و علماً و ايماناً و اسلاماً. پس شيعت چون گويند كه اين نام اوّل او را بود، حوالت بدان حالت كنند. خواجه مجبّر را حوالت به انسابِ عرب است؛ حوالتِ شيعت به عرشِ خدا و به نقشِ جنّةُ العلا است. ۳ تا بدين حجّت لال باشد و آن شبهت محال باشد كه شبهتى است كه ناصبيان به عداوتِ على وا خود ها نهند ۴ و از خربطى باورشان كنند. ۵
امّا آنچه گفته است كه: «اشتقاق نامِ على از نامِ خدا است»، اگر كور و كر نيست و از لغت اندكى مايه بهره دارد و يا شنيده است از كسى كه قرآن خوانده و اسامى حسناى

1.براى تحقيق در اين حديث رجوع شود به تعليقه ۱۸۸. و نيز مراجعه شود به: المناقب، خوارزمي، ص ۳۲۱، ح ۳۲۶؛ المحتضر، حسن بن سليمان الحلى، ص ۲۴۴، ح ۳۳۳؛ بحار الأنوار، ج ۲۷، ص ۲۷، ص ۱۱، ح ۲۶.

2.صفحه «۵۳۶» چاپ قديم‏

3.ح - د: «جنة المأوى است».

4.م: «خود نهند». ب: «وا خود نهند». ح - د: «با خود نهند».

5.م - ب: «و آخر بطى باورشان كند». و از عبارت متن بر مى‏آيد كه مصنف رحمه اللَّه عليه در اينجا نيز مطابق سيره جاريه خود در سراسر كتاب به عين عبارت معترض يا مرادف و مشابه آن جواب وى را داده است؛ چنانكه او گفته بود: «و اين هم از آن دروغ‏ها است كه رافضيان وا خود ها نهند و از خربطى باورشان كنند». و شايد كه كلمه «احمقى» در گذشته كه در نسخه «ع» محو شده است، محرّف و مصحف «خربطى» مى‏باشد.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430301
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به