593
نقض

۱پس شيعت را - بحمد اللَّه و منِّه - از چنين رفض، عيبى و عارى نيست.
و امّا آنچه گفته است: «بنو اميّه اينها را "تُرابى" خواندند»، روا باشد؛ كه اميرالمؤمنين را اين كنيتْ مصطفى نهاد - صلى اللَّه عليه و آله - ، و آن خبرى شايع و مذكور است و در اخبار مشهور است و شعرا به نظم آورده‏اند؛ تا يكى مى‏گويد: ۲
أنا و جميع من فوق التّراب‏فداء ترابِ نعلِ أبي تراب۳
و ديگرى از شعرا در آخر قطعه‏اى هم درين معنى مى‏گويد: ۴
فما حبُّ التّراب بنا ولكن‏حببناه لحبِّ أبي تراب‏
و اين تفاخرى عظيم است و لقبِ مدح است كه شيعت را «ترابى» خوانند. ۵ و اى بسا ناصبى خارجى مجبّر مشبّهى كه به قيامت فرياد مى‏كند: «يا لَيْتَنى كُنْتُ تُراباً»۶يعنى ترابيّاً، على قولِ بعضِ المفسّرين.
و امّا آنچه گفته است كه «خلفاى بنى‏مروان خواستندى كه على را لعنت كنند از عوام بپوشيدندى» بدين لفظ دگرباره بر خلفاىِ خويش به حلال‏زادگى گواهى داده است كه على را لعنت الّا حلال‏زادگان نكنند به مذهبِ خواجه. و خواجه در اوّل كتاب شرح داده است كه تقيّه كردن بعينه الحاد است. مباركش باد كه خلفايش از عوام تقيّه كرده‏اند.
امّا آنچه گفته است: «براىِ اقتدا به عبداللَّه سبأ اينها را "سبأى" خوانند»، بيچاره مصنّف مجبّر خبر نمى‏دارد كه آن ملعونْ رأس و رئيسِ نواصب بوده است و بر قول و فعلِ علىّ مرتضى منكر؛ چنانكه مصنّف. پس آن اولى‏تر كه مصنّفِ كتاب اقتدا بدو كند

1.صفحه «۵۴۲» چاپ قديم‏

2.براى تحقيق در اين مطلب، رجوع شود به تعليقه ۱۹۵.

3.مراجعه شود به: روضة الواعظين، ص ۱۳۱؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۳۰۶؛ تنبيه الغافلين عن فضائل الطالبين، محسن ابن كرامة، ص ۱۳۳.

4.ع: «هم اين معنى» ب: «بدين معنى» ح - د: «و در آخر مى‏گويد» م هم اصلاً نه اين بيت و نه ماقبلش را يعنى عبارت: «و ديگرى از شعرا» را تا آخر ندارد.

5.آخرين آيه سوره مباركه نبأ.


نقض
592

مى‏رفت، آن هفتاد نفس كه متابعتِ او كردند، آن ۱ قومِ كفّار ايشان را «رافضى» خواندند
و اين لقب بر مؤمنان آن روز افتاد. و بعد از آن در عهدِ هر پيغمبرى اعداى آن پيغمبر شيعت و پيروانِ او را رافضى خواندند كه به ذكرِ همه كتاب مطوّل شود. و درين امّت بنى‏سفيان و بنى‏اميّه شيعتِ على را و آلِ على را - عليهم السلام - بدين لقب خواندند، اقتدا ۲ بدان مبطلان؛ و كلام العدى ضرب من الهذيان. ۳ و از بعضى از ائمّه معصومين ۴ روايت كرده‏اند كه گفت: «لقِّبُوهُم رافضةً كما لقّبت قرناؤهم فِي الاُممِ الماضيةِ و الأسْلافِ الخاليةِ [ بها ]و هُم حواريُّ الاُمّةِ الّذين رفضُوا الشّرَّ و أهلَه و اتّبعُوا الخيرَ و أهلَه». ۵
و آمده است كه چون در عهدِ منصور خليفه قاضى سوّار مجبّر، گواهىِ سيّد حميرىِ شيعى قبول نكرد و گفت: تو رافضى‏اى، سيّدِ حميرى اين بيت‏ها در هجاى او بگفت ۶
أبوك ابن سارق عنز النّبىِ‏ّو أنت ابن بنتِ أبى الجحدر
و نحنُ على رغمِك الرّافضون‏لأهلِ الضّلالةِ و المُنكر
قاضى شكايت با منصور كرد. سيّد حميرى را خبر دادند اين قصيده تا آخر درين معنى بر منصور خواند:

يا أمينَ اللَّه يا منصورُ يا خيرَ الولاةإنّ سوّارَ بن عبدِاللَّه من شرّ القضاة۷
و بيان كرده شد درين كتاب كه شافعى مطّلبى به چنين رافضى‏اى تفاخر كرده است؛ آنجا كه گفت:

لو كان رفضاً۸حُبُّ آل محمّدٍفليشهد الثّقلان أنّي رافضي۹

1.«آن» فقط در نسخ ع - م - ب.

2.گويا مراد: «اقتداءاً» است و مفعول مطلق تعليلى است؛ يعنى به جهت اقتدا.

3.در سابق گفتيم كه اين مصراع عجز بيتى است از متنبى و صدر آن اين است: «و للَّه سرّ في علاك و إنّما».

4.ع: «و از بعضى ائمه معصومه». ح - د: «و از بعضى ائمه معصوم».

5.براى اطلاع بر مأخذ اين دو مطلب، رجوع شود به تعليقه ۱۹۴.

6.مراجعه شود به: الفصول المختارة، شريف مرتضى، ص ۹۲؛ الغدير، ج ۲، ص ۲۵۶.

7.ع - ب: «رفضى». ح - د: «رفض».

8.مراجعه شود به: الصراط المستقيم، ج ۱، ص ۱۸۹؛ تفسير الرازي، ج ۲۷، ص ۱۶۶؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۹، ص ۲۰، و ج ۵۱، ص ۳۱۷؛ تاريخ الإسلام، ذهبى، ج ۱۴، ص ۳۳۸.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431079
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به