نه اختيار. چندان شايد كه خداى تعالى فرمايد، نه چندانكه مجبّران را بايد. آنگه مجبّر دست از مذهبِ بدِ خود چگونه بدارد و گويد: ۱ ناجيانِ مطلق در صحابه ده ۲ نفساند، دوازده نشايند تا حسن و حسين، ۳ ناجى نباشند. امّا طلحه و زبير را از ميانه به در ۴ نتوان افكندن تا سوراخ در مجبّرى نباشد؛ اگرچه خصمِ علىِّ مرتضىاند. چون اين اعداد همه چنين مىبايند، امام نيز على رغمِ المجبّرة و الخوارج همچنين دوازده مىبايد كه به اسانيد مختلفه منقول است از رسول - عليه السلام - كه گفت: «الأئمّةُ مِن بعدي اثنا عَشَر» ۵ . و قال - عليه السلام - : «عددُ أئمّتي كعددِ نقباءِ بني اسرائيل». ۶ و مانند اين اخبار بسيار است ۷ كه امام دوازده است ۸ «أوّلُهم عليٌّ و آخرُهُم المهديّ». ۹ و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.
با آن كه به حساب دگرباره كورتر است در تفسيرِ قطعى، و نمىداند كه شيعت را ملاحده ۱۰ «قطعى» خوانند و گويند: از اسماعيل ها بريدهاند ۱۱ و تَبَعِ موسى كاظم شده
1.م - ب: «و گويد كه». ن: «كه او گويد». و مراد از همه نسخ آن است كه «با آن كه مىگويد و معتقد است كه».
2.براى تحقيق در دليل اين كه بنياد اسلام بر پنج است، و مراد از «ششه عيد» چيست، و بيان «ايام تشريق»، و بيان اين كه ناجيان مطلق در صحابه چه اشخاصى هستند، رجوع شود به تعليقه ۱۹۹.
3.م - ب - ح - د : + «عليهما السلام».
4.م - ب - ن: «به دور».
5.مراجعه شود به: كتاب من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۱۸۰، ح ۵۴۰۶، كمال الدين، ص ۲۵۹، ح ۴؛ الاختصاص، ص ۲۲۴؛ كفاية الأثر، ص ۱۷.
6.اين دو روايت از روايات قطعىالصدور و مسلّم الورود از خاتم الانبيا صلى اللَّه عليه و آله است و به جهت شهرت و بلكه متواتر بودن آنها در نزد فريقين، حاجت به شرح و بيان ندارند.
7.ن: «و مانند اين اخبار است».
8.مراجعه شود به: الخصال، ص ۴۶۷، ح ۷؛ كفاية الأثر، ص ۱۴ و ۳۶ و ۳۸ و ۷۴ و ۷۶ و ۷۸ و ۸۹ و ۱۰۴ و ۱۱۰ و ۱۱۱ و ۱۲۹ و ۱۳۰ و ۱۳۲ و ۱۳۷ و ۱۴۰ و ۱۵۵ و ۱۶۶ و ۱۶۸ و ۱۸۲ و ۱۸۴ و ۱۹۷ و ۲۲۴ و ۲۳۱ و ۲۳۳ و ۲۳۸ و ۲۵۲ (اين تعدد روايات بخاطر تعدد راوى است)؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۴۷؛ الجامع الصغير، ج ۱، ص ۳۵۰، ح ۲۲۹۷ و كتب ديگر، كه به تعابير مختلف به معناى آن اشاره دارند و در اكثر اين كتب بجاى «أئمتي» تعبير به «خلفاء» و امثال آن دارند.
9.مراجعه شود به: كمال الدين، ص ۲۴۶، و ۲۶۰، ح ۵؛ الاختصاص، ص ۲۲۴؛ تفسير فرات الكوفى، ص ۴۵؛ إعلام الورى، ج ۲، ص ۱۷۳؛ الصراط المستقيم، ج ۲، ص ۱۱۰.
10.ع: «شيعتْ ملاحده را».
11.«ها» فقط در نسخه «ع» است و در «ن» هم بوده و خط خورده و يكى از موارد استعمال اضافه «ها» است در اول بعضى افعال؛ چنانكه در تعليقه ۱۲۳، چنانكه شايد و بايد به آن تصريح شد.