قياس مىكند ۱ و هر چه او را لازم است در طلاقِ بىگواه، ما را لازم داند ۲ در نكاحِ
بىگواه. و خبرى از اخبارِ آحاد كه آوردهاند به مذهبِ ما ايجابِ علم و عمل نكند. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.
اما آنچه گفته است: «وگر صد طلاق بخورند، گويند برنيفتد؛ زيرا كه رضاى مرد و زن شرط است»، اين بيچاره كه بيست و پنج سال دعوى مىكند كه رافضى بوده است، بيرون از آن كه از اصولِ مذهبِ شيعت يك ذرّه خبرى ندارد، از فروع هم ۳ بحمد اللَّه آگاه نيست.
اوّلاً اگر طلاق خورند و يكى خورند، برافتد؛ امّا اگر نه طلاق باشد و هزار ۴ بخورند، برنيفتد. اوّل بايد كه بداند كه طلاق كدام باشد. به لفظ اعتبار نيست؛ شرايطى هست آن را؛ چون حاصل باشد برافتد، وگر نباشد برنيفتد. در كتب فقهىِ شيعتْ ببايد ديدن تا اين شبهت زايل شود. و رضاىِ زن از شرايطِ طلاق نيست كه اگر مَرْد به هزار فرسنگ از زن غايب باشد و بىعلم و رضاىِ زن طلاق دهد، برافتد چون شرايط حاصل باشد، و رضاى زن معتبر نيست در آن.
و آنچه گفته است كه «اين چنين طلاق هرگز ممكن نگردد»، عقلا دانند كه ۵آن از ممكنات است. پس اگر نيست، پس ۶ لاجرم نه طلاق باشد. ۷ احكامِ شرعىِ بسيار است كه آن را شرايطى هست؛ چون حجّ و جهاد و مانندِ آن. اگر شرايط حاصل باشد، واجب باشد. اينجا نيز اگر شرايط حاصل باشد، واقع آيد؛ والسّلام.
اما [ جواب ] آن تعصب و بىادبى كه از سرِ بىديانتى كرده است و گفته كه «اين است اباحتىِ مطلق»، آن است كه با اباحتىِ مطلق آن بهتر ماند كه مردى مست از سرِ جهل بىخويشتن طا و لام و قاف بر زبان براند در شب، ۸ بامداد ۹ زنِ حلال را از خانه
1.ح - د: «تا با اين قياس كند».
2.م: «لازم آيد». ن: «لازم دارند».
3.«هم» فقط در دو نسخه «ح - د» است.
4.م - ب - ن: «هزار بار».
5.صفحه «۵۵۶» چاپ قديم
6.م - ب - ن «پس» را ندارند.
7.ح - د: «لاجرم طلاق نباشد».
8.ح - د: «از سر هزل و بىخودى تا و لام و قاف بر زبان راند، درست باشد».
9.م - ب - ن: «بامداد» را ندارند.