615
نقض

و سرها در پيشِ رايتِ سفيد دارند؟ تا خواجه ناصبى بداند كه رايتِ سفيد داشتن، ۱ نه ملحدى باشد.
و امّا آنچه گفته است كه «روزِ جمل و صفّين، ۲ * رايتِ علىِ‏ّ مرتضى سياه بود» و منكرانِ رايتِ سياه را امروز رافضى و ملحد مى‏خواند، آنها كه در * ۳ جمل و صفّين انكارِ آن رايت و صاحبِ رايت كردند، گوى ۴ چه بودند؟ اگر مسلمان بودند، بدانستى كه انكارِ رايتِ سياه با على مسلمانى ۵ است، انكارِ رايتِ سياه بى‏وجودِ على امروز مگر ملحدى نباشد. تا مصنّفِ ناصبى يا آن طريقه را دست بدارد يا اين الزام قبول كند تا بداند كه كه را ملحد و رافضى دانسته است.
و اما آن جماعت را كه اسامى برشمرده است از اهلِ الحاد و بدع و ضلالات كه عَلَمِ سفيد داشتند، به تزوير و نفاق با رايت ۶ هم نماز پنج مى‏كردند و هم بانگ نماز، و به صورت به ضرورت ۷ شعارِ اسلام را كار مى‏بستند. پس حق و شريعت براىِ آن كه مُبطْلان بر آن بروند، باطل نباشد، و ملحدْ مسلمان نباشد. حكمِ عَلَمْ چون دگر شرايع باشد ۸ و ايشان خود ملحد و حق حق.
و عجب‏تر آن كه مقنّعِ سمرقندى و بابكِ خرّمدين و زكرويه قرمطى و غير ايشان را كه ياد كرده است، اوّلِ حالت كه دعوت ۹ كردند، صاحب عَلَمْ نبودند؛ پياده بى‏عُدّت تنها در جهان مى‏گشتند و عوام و اهل غفلت را به الحاد و مزدكى‏اى ۱۰دعوت مى‏كردند كه وجوبِ معرفتِ خداى تعالى موقوف است بر بعثتِ رسل، و عقل و نظر را اثرى نيست، و بى‏رسولْ خداى را بنتوان دانستن، و خود واجب نباشد. آنگه كه قوّت

1.ع - ب - ن: «رايت داشتن».

2.ح - د: «روز بدر و جمل و صفين».

3.ن، عبارت ميان دو ستاره را ندارد.

4.ن: «گويى». ح: «نگويى». د: «بگويى». م - ب نيز در اينجا اين كلمه را با قسمتى از عبارت ندارند.

5.ح - د: «نه مسلمانى است»، و مراد آن است كه بر اين تقدير و فرض.

6.يعنى با وجود همان رايت سفيد.

7.م - ب: «و به صورت و به ضرورت». ح - د: «و به صورت ضرورت».

8.ح - د: «و حكم عدل چون حكم ديگر شرايع باشد».

9.ح: «كه دعوى».

10.صفحه «۵۶۱» چاپ قديم‏


نقض
614

علم‏هاى سفيد بود. ۱ و رافضى نيز اقتدا بديشان كند.
اما جواب اين كلمات كه از سرِ ناانصافى و بى‏ديانتى و عداوتِ علىِ‏ّ مرتضى، اظهار كرده است و فصولِ ۲ رفته را تكرار كرده است، بر سبيلِ اختصار گوش بايد داشتن تا شبهت زايل شود.
اوّلاً دروغى محض است كه گفته است كه «شيعت علمِ سفيد دارند» كه عوام را عادت نباشد علم داشتن، و ملوكِ شيعت سبز و سفيد و از هر لونى دارند، مگر سياه كه شِعار وُلد العبّاس است. و چون خلفا دارند، دگران چگونه مشابهت كنند؟ نبينى كه ملوك و آلِ سلجوق اگر صد ۳ هزار مرد جمع كنند، رايتِ سياه در آن لشكر نباشد؟ سبز و زرد و سرخ دارند تا فرق باشد ميانِ خلفا و غير خلفا. امّا شبهت نيست كه مذهبِ شيعت بر آن است كه رسولْ سفيد و سياه و زرد داشت، سياه به عبّاس داد، و اولادِ او ۴ اقتدا ۵به پدرِ خود كردند. و سبز به عثمانِ عفّان داد؛ ملوك و سلاطين اقتدا بدو كردند. و سفيد و زرد روزِ فتحِ مكّه از سعدِ عُباده انصارى بازستد ۶ و به أميرالمؤمنين على داد. ۷ پس اى نامنصف اگر اقتدا به عبّاس و عثمان بدعت و ضلالت ندانند شيعت، تو چرا اقتدا به اميرالمؤمنين را الحاد خوانى؟! وگر ملاحده اقتدا كنند به حكمى ۸ از احكامِ شريعت به اهلِ اسلام، دست از آن سنّت بنشايد داشتن كه ملحد به رايت موحّد نشود و موحّد به اختيارِ رايتْ ملحد نباشد. و على رغمه ۹ نه همه زيديان در يمن و طائف و بلادِ گيلان و زمينِ ديلمان، رايت سفيد دارند و به سالى هزاران ملحدِ صُلْب را بكشند

1.م - ب - ن: «همراه بود».

2.ع: «فضول» (به صاد معجمه).

3.ن، كلمه «صد» را ندارد.

4.م - ب: «و اولاد او» را ندارند و در «ن» هم نبوده و بعداً كلمه «خلفا» به خطى نونويس بر روى سطر نوشته شده است. پس «و اولاد او» فقط در دو نسخه «ح - د» است.

5.صفحه «۵۶۰» چاپ قديم‏

6.م - ب - ن: «باز استد».

7.مراجعه شود به: الإرشاد، ج ۱، ص ۶۰؛ المصنّف، ابن أبي شيبة، ج ۸، ص ۵۲۸، كشف الغمّة، ج ۱، ص ۲۱۷؛ كنز العمال، ج ۱۰، ص ۵۳۴.

8.«باء» در «به حكمى»، به معنى ظرفيت است، يعنى در حكمى.

9.ب - ن: «و على زعمه».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430507
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به