621
نقض

باشد...؟! بيچاره ناصبيكِ بى‏آلت و خام متحيّر فروماند و مبهوت بماند. گفتم: اى بيچاره سنّت بهتر از فريضه مى‏دانى...؟ عمر را بهتر از مصطفى مى‏شناسى...؟ تاركِ جماعتِ فريضه خداى را مسلمان مى‏خوانى، تاركِ جماعتِ تراويحِ عمر را چرا ملحد مى‏دانى...؟ معترف شد و پشيمان گشت و بر مفتيانِ ناانصافِ خود نفرين كرد.
پس درست شد كه نافله و سنّت به جماعت در عهدِ مصطفى نفرموده‏اند تا اگر شيعت نكنند، مأثوم و بزه‏كار نباشند، ممدوح و مُثوّب ۱ و محمود باشند.
و حديثِ نمازِ چاشت، به مذهبِ اهل البيت نكنند؛ چنانكه ناصبيان نمازِ رسول و اعرابى و نمازِ على و فاطمه و نمازِ جعفر و غير آن از سنّت‏ها هرگز نكنند به خصومتِ رافضيان، شيعت نيز نمازِ چاشت نكنند به خصومتِ ناصبيان؛ «وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».۲

[ 199 ]

[ ضرورت وجود حجت و شبهه‏افكنى مؤلف فضائح ]

[ لطف الهى و ديگر مبانى عقلى ضرورت وجود امام در هر زمان ]

[ مفهوم وجوب و اطلاق آن بر خداوند ]

[ لطف الهى مانع عبث بودن تكاليف ]

[ نقص مكلفان مانع ظهور امام عصر (ع) ]

[ وسايل تكليف مكلفان ]

[ نصب امام توسط خداوند، و عدم تصرف او تقصير مكلفان ]

آنگه گفته است:
فضيحت سى و يكم. رافضى گويد: بر خداى تعالى واجب است كه امام را ها دارد ۳ در هر زمانه‏اى كه اگر امام ها ندارد، ۴ اخلال به واجب كرده باشد.
۵ما ۶ گوييم: خداى تعالى بر ما چيزها به واجب كند و كسى را نباشد كه بر خداى تعالى چيزها به‏واجب كند. پس اگر بر خداى تعالى واجب است به قولِ شما كه امام ها دارد، ۷ اكنون چون سى‏صد سال برآمد كه امام در جهان پديدار

1.كذا در همه نسخ. پس «مثوب» اسم مفعول است از «ثوّب اللَّه زيداً مثوبته تثويباً: أعطاه إيّاها». به معنى مثاب، اسم مفعول از «أثابه اللَّه إثابة: جازاه، و الرجل مثوبته: أعطاه إيّاها».

2.ذيل آيه ۴۷ سوره مباركه طه.

3.م - ب: «امام ها دارد». ح - د: «امام فرادارد».

4.م - ب: «امام ها ندارد». ح - د: «فراندارد». و در سابق گذشت كه در زمان مصنف رحمه اللَّه عليه افزودن «ها» بر سر برخى از افعال متداول بوده است. رجوع شود به تعليقه ۱۲۳.

5.صفحه «۵۶۶» چاپ قديم‏

6.ع: «هما». م - ب - ن هم ندارند و مى‏تواند بود كه «هما» مصحف و محرّف «ها» باشد كه بر اول افعال مى‏افزوده‏اند و ظاهراً اين درست است.

7.م - ب - ن: «امام ها دارد». ح - د: «امام فرادارد».


نقض
620

اينجا درين مسئله درست شد كه به مذهبِ ناصبيان عمر بهتر است از مصطفى كه چون‏
مصطفى را - عليه السلام - با درجه أعظم و مرتبه أكبر، نرسد كه حكمى از احكامِ شريعت بگرداند كه خطاب اين باشد كه «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ اْلأَقاويلِ * لأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ».۱ و رخصتش نباشد كه در شريعت چيزى نو نهد كه عتاب اين آيد كه: «لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‏ءٌ»۲ آنگه عمر را باشد كه مُتعه و حجّ تمتّع ۳ حرام كند، و يك بار تراويح به جماعت كه در عهدِ مصطفى و بوبكر نبوده باشد، بنهد. پس به مذهبِ خواجه، عمر بهتر باشد از محمّد مصطفى! تا آنچه به‏دروغ بر شيعه حوالت كرده است، به‏راست و به‏حجّت قِلاده گردنِ مجبّرش باشد، و عمر به نزديك خواجه ناصبى بهتر باشد از مصطفى. و شيعت نافله ماهِ رمضان بحمد اللَّه هزار ركعت كنند؛ امّا سنّت به جماعت نكنند؛ نه از براىِ آن كه بيگار عمر است؛ از براىِ آن كه ناكردنش متابعتِ پيغمبر است.
و اتفاق افتاد كه با ناصبى‏اى در اين مسئله مناظره‏اى مى‏كردم. در ميانه گفت: ۴هر كه تراويحِ رمضان به جماعت نكند، مُلحد باشد. او را گفتم: مصطفى كرد؟ گفت: نه. گفتم: بوبكر كرد؟ گفت: نه. گفتم: پس لازم آيد اين اجرا در حقِ‏ّ پيغمبر و صدّيق اكبر. متحيّر فروماند. آنگه گفتم: چه گويى در شبانه‏روزى چند ركعت نماز فريضه است به اجماعِ مسلمانان؟ گفت: هفده ركعت. گفتم: كه فرموده است؟ گفت: خدا. گفتم: كه آورده است؟ گفت: مصطفى. گفتم: اگر مقدّراً ۵ سنّىِ ساويى صُلب يا قزوينى‏اى هفتاد سال عمرش برآيد و اين هفده ركعت فريضه بر سبيلِ تقدير به جماعت نكرده باشد، امّا تنها گزارده باشد، مسلمان باشد يا ملحد؟ گفت: مسلمان و مؤمن و معتقد باشد. گفتم: اى سبحان اللَّه! محمّد بهتر از عمر و فريضه از تراويح اولى‏تر. اگر هفتاد سال كسى بى‏جماعت آن مى‏كند، مؤمن و مسلمان است، اگر يك ماه كسى اين نكند ملحد

1.آيه ۴۴ و ۴۵ و ۴۶ سوره مباركه حاقة.

2.صدر آيه ۲۸ سوره مباركه آل عمران.

3.ع: «متمتع».

4.صفحه «۵۶۵» چاپ قديم‏

5.يعنى فرضاً و بر سبيل تقدير.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430721
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به