627
نقض

امّا جوابِ اين كلمات آن است كه اين بيچاره روا نداشته است كه راستى بگويد درين كتاب يا انصافى بدهد؛ دگرباره به حساب كورتر است. اگر از جهودان پرسند كه از موسى برگرفته در امّتِ او كه بهتر است، گويند: برادرش هارون؛ اگر گويند: بعد از موسى كه بهتر است، گويند: وصيّش يوشعِ نون؛ اگر از ترسايان پرسند كه بعد از عيسى كه بهتر است، گويند: وصيّش شمعون؛ اگر از گبركان ۱ پرسند كه در امّتِ ابراهيم بعد از او كه بهتر است، گويند: اسماعيل و اسحاق. اگرچه ۲ ايشان را نيز صحابه بوده‏اند، امّا شاگرد چون خواجه نباشد، بيگانه چون برادر نباشد، صحابى چون وصى نباشد. شيعه نيز آن طريقه نگاه داشته‏اند و گويند ۳ بعد از مصطفى در امّت، على بهتر است كه برادرِ محمّد است چون هارون، و وصى است چون يوشعِ نون، و خليفه است چون شمعون؛ آنگه حسن و حسين كه اسماعيل و اسحاقِ رسول‏اند. تا بيچاره ناصبى را همان شبهت كه آورده است، خارِ ديده و پيكانِ جانش باشد، على بهتر باشد و اولادش. آنگه چون به صحابه و زنان آيى، هر كه را كه با ذرّيّت و عترت ۴ خصومت

1.اين جواب با اعتراض معترض ربط درستى ندارد؛ زيرا در اعتراض بحث از مجاوران زردشت است، نه سؤال از ايشان نسبت به تفاضل در امت حضرت ابراهيم. فتفطَّنْ.

2.«اگرچه» فقط در «ن» است. ح - د: «كه».

3.«و گويند» فقط در ح - د.

4.ع - م - ب: «با ذريت و عصمت». ن: «با ذريت و اهل عصمت». ح - د: «با على و عترت». در منتهى الارب گفته: «عترت بالكسر گردن‏بند كه به مشك و عنبر و مانند آن معجون كرده باشند، و فرزندان و أخصّ أقارب مرد يا أهل بيت قريب، يا خويشان او از اقارب باشند يا از أباعد، و منه حديث الصديق: نحن عترة رسول اللَّه (تا آخر كلام او)». طريحى رحمه اللَّه عليه در مجمع البحرين (ج ۳، ص ۱۱۵) گفته: «في حديث الصادق عليه السلام مع آبائه عن الحسن بن على عليه السلام قال: سئل أميرالمؤمنين عليه السلام عن معنى قول رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: إنّي مخلف فيكم الثقلين: كتاب اللَّه و عترتى. فقال: أنا و الحسن و الحسين و الأئمة التسعة من ولد الحسين؛ تاسعهم مهديهم و قائمهم، لا يفارقون كتاب اللَّه و لا يفارقهم حتى يردوا على رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله حوضه. و في حديث آخر و قد سئل: و من عترة النبي صلى اللَّه عليه و آله؟ فقال: أصحاب العباء. و عن ابن الاعرابي حكاه عنه تغلب: العترة ولد الرجل و ذرّيته من صلبه و لذلك سمّيت ذرّية محمد من على عليه السلام و فاطمة عليها السلام عترة محمد صلى اللَّه عليه و آله قال تغلب: فقلت لابن الأعرابي: فما معنى قول أبي بكر في السقيفة: نحن عترة رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله؟ قال: أراد بذلك بلدته و بيضته، و عترة محمد صلى اللَّه عليه و آله لا محالة ولد فاطمة، كذا في معانى الأخبار. و عن بعض الأعلام: و ذكر محمد بن بحر الشيبانى فى كتابه عن تغلب عن ابن الأعرابي أنّه قال: العترة البلد و البيضة، و هم عليهم السلام بلدة الإسلام و بيضته و اُصوله، و العترة صخرة عظيمة يتّخذ الضب عندها جحره يهتدى بها لئلا يضلّ عنها، و هم الهداة للخلق، و العترة أصل الشجرة المقطوعة، و هم عليهم السلام الشجرة المقطوعة؛ لأنّهم وتروا و قطعوا و ظلموا، و العترة قطع المسك الكبار في النافجة، و هم عليهم السلام من بين بني هاشم و بنى أبي طالب كقطع المسك الكبار في النافجة، و العترة العين الرائقة العذبة؛ و علومهم عليهم السلام لا شي‏ء أعذب منها عند أهل الحكمة و العقل، و العترة الذكور من الأولاد؛ و هم عليهم السلام ذكور غير اُناث، و العترة الريح، و هم عليهم السلام جنداللَّه و حزبه كما أنّ الريح جنداللَّه، و العترة نبت متفرّق مثل المرزنجوش، و هم عليهم السلام أهل المشاهد المتفرّقة و بركاتهم منبثّة في المشرق و المغرب، و العترة قلادة تعجن بالمسك، و هم عليهم السلام قلائد العلم و الحكمة، و عترة الرجل أولياؤه، و هم عليهم السلام أولياؤه المتّقون و عباده المخلصون، و العترة الرهط و هم عليهم السلام رهط رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله، و رهط الرجل قومه و قبيلته». اين كلام شريف نظر به نفاستى كه داشت براى روشنايى چشم شيعيان عترت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله نقل شد.


نقض
626

يعنى كه قائم در سردابه است به سامرّه؛ روى فرا آنجا كند.
امّا جوابِ اين محال، ۱ آن است كه قائم خود در سردابه نيست؛ ولادتگاهش آن سردابه است و او در عالمِ روشن است. ۲ و تياسرِ اهلِ عراق در نماز حكمى شرعى است كه اگر اين علّتْ سردابه بودى، شيعيانِ شام و يمن و طائف بايستى كه همين كردندى. و اين كوربخت نامُنْصِفْ، اگر قياس مى‏كند، بايد كه داند كه علىّ مرتضى به نزديك شيعه بهتر از قائم است و كعبه ولادتگاهِ او است؛ اگر روى به كعبه كنند اولى‏تر؛ بلكه كعبه قبله رسول است و روى بدو آوردن مأمورِ شريعت است. و تياسر حكمى منقول است از ائمّه طاهرين و آن محالِ ناوجه كه ۳ از سرِ بغض آلِ مصطفى آورده است، بى‏فايده ۴و بى‏اصل است. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.

[ 203 ]

[ تهمت دشنام به صحابه به شيعه از طرف مؤلف فضائح ]

[ اثبات ناآگاهى و دروغ‏گويى مؤلف فضائح در اشاره به بهترين هر امت بعد از نبى ]

[ بهترين امت بعد از پيامبر، وصى او، على بن ابى‏طالب ]

آنگه گفته است:
فضيحت سى و پنجم. اگر از همه امّتان ۵ پرسند كه بهترين شما كدام قوم بوده‏اند، ترسايان گويند: حواريانِ عيسى؛ جهودان گويند: آنها كه با موسى به دريا عبره كردند؛ گبران گويند: مجاورانِ زردشت؛ جُز رافضيان كه گويند: بدترينِ امّت اصحابانِ محمّدند و زنانِ محمّد كه امامتِ على را منكرند. ما گوييم: ميانِ على و ايشان نقارى ۶ نبود و فضلِ يك‏ديگر را انكار نكردند و در موافقة الصّحابة ۷ نظر بايد كردن كه ايشان با يك‏ديگر چگونه بودند.

1.اين كلمه اين جا و در شش سطر بعد، چنان است در نسخ كه در متن است و گويا وجه تعبير به «محال» آن است كه اين مدعا هيچ وقت وجود خارجى نداشته است؛ مانند محال. و محتمل است كه محرّف «مقال» باشد.

2.براى ملاحظه شاهدى بر اين مطلب - با آن كه واضح است - رجوع شود به تعليقه ۲۰۶.

3.ع - ب «كه» را ندارند.

4.صفحه «۵۷۰» چاپ قديم‏

5.م - ب - ن: «از همه ايشان».

6.ع - م - ب: «نفارى». ح - د: «تفاوتى». و نفار به فاء به معنى رميدن و دورى جستن است. و گويا «نقارى» كه در متن هست، مناسب‏تر باشد. در غياث اللغات گفته: «نقار به كسر اوّل و راى مهمله كينه و عناد».

7.م - ب - ن - ح - د: «و در موافقت صحابه». و از لحن عبارت متن برمى‏آيد كه «موافقة الصحابه» نام كتابى است كه در زمان قائل كلام، متداول و معروف بوده است و در سابق نيز گذشت. رجوع شود به ص ۳۵۱.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398810
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به