و آنچه گفته است از قولِ بوجعفر مشّاط، اگر راست است و او گفته است، خطايى عظيم است و بدان مىماند ۱ كه به لعنتِ على راضى بوده است و نيارسته است كردن؛ حوالت به خوارج كرده است و سكوتش دلالتِ رضا است و حوالتْ دلالتِ ارادت. و آن كس كه به لعنتِ على راضى باشد، خود دانى كه چه باشد و كه باشد. امّا چون به مذهبِ خواجه، خداى راضى است به قتل و لعنت و دشنامِ همه انبيا، اگر مشّاط راضى باشد به لعنتِ على، پس ۲ عجب نباشد. و بِئْسَ المذهبُ مذهبهم و بئسَ الاعتقادُ اعتقادهم.
امّا شعر كه حوالت به خوارج كرده است: ميانِ خارجى و ناصبى فرقى نيست؛ اسم است كه مختلف است؛ اعتقاد يكى است. جزاى اعتقاد خود به قيامت ۳ گيرند و نكالِ خود به آخرت بينند. و نعمَ الحاكمُ اللَّه، و نعمَ الخصمُ محمّد بن عبداللَّه.
[ 206 ]
[ اجتهاد و شريعت منصوص در فقه شيعه و شبهه مؤلف فضائح ]
[ شريعت مبتنى بر نص و اختلافات فتاوى و نظر شيعه در باره آن ]
[ بحث از «كل مجتهد مصيب» از نظر شيعه ]
[ الزام مؤلف فضائح به پذيرش حقانيت اجتهادات در مذهب شيعه ]
[ شريعت منصوص در فقه امام باقر و صادق(ع) و دورى از رأى و قياس ]
[ اخبار متواتر، ايجاب كننده علم و عمل در مذهب شيعه ]
[ عمل به خبر واحد و متواتر و احتياج به امام در بيان شريعت در مذهب شيعه ]
[ ضرورت معصوم بودن امام و صاحب شريعت در نظر شيعه ]
آنگه گفته است:
و فضيحت سى و هشتم. رافضى گويد: شريعت نصّ بايد و به اجتهاد نشايد، و از معصوم شايد شنيدن؛ زيرا كه ديگران جايز الخطا باشند، و امروز معصوم جز صاحب الزّمان نيست. پس برين قول اين همه احكام باطل است و بر هيچ خبرى از اخبار اعتماد نيست؛ زيرا كه ما نه ۴ از معصوم مىشنويم، و آن كس ۵ كه روايت كرد و مىكند جايز الخطااند. پس بر قولِ رافضى خروس هم معصوم بايد تا به وقت خود بانگ كند.
اما جواب اين كلمات، اوّل آن است كه شبهتى نيست در آن كه شريعتْ نصّ بايد از قولِ خداى و رسولش، و هر آنچه نه از قولِ خداى و قول رسول باشد، البتّه بر آن ۶