659
نقض

است، و على عالم‏ترِ همه امّتِ من است، ۱۲و او است كه در قيامت منبرى بنهند از نور بر راستِ عرش تا او بر آنجا نشيند و هر كه را خواهد به جنّت [ مى‏فرستد ]و هر كه را خواهد به دوزخ مى‏فرستد. ۳ و منادى در قيامت ندا مى‏كند كه اى معشر الخلايق، اين است على؛ دوزخ و بهشت در فرمانِ او كرديم تا هر چه خواهد، مى‏كند و «عليٌّ صاحبُ الجنّة، و عليٌّ صاحب النّار». ۴ و اوّل آنها را به دوزخ ۵ فرستد كه در امامت با او منازعت كرده باشند و بنيادِ ظلم نهاده، و متابعانِ خود را به بهشت فرستد كه در آخر زمان باشند و ايشان را رافضى خوانند.
و ازين معنى بسى خُرافات و تُرَّهات به اسنادهاىِ دروغ آوردند و آن رُواة ۶ را هرگز ائمّه دين و اصحاب الحديث تزكيه نكنند و نام ايشان نبرند. و دروغ از آن روايات ركيكه فرو مى‏بارد. اوّلاً مادر به مرگِ رافضيان بنشيناد! عقل را خود استعمال نكنند كه اگر چنين سخنى رسول به حضورِ اُمّ سلمه و غير او گفته بودى، چون رسول از دارِ دنيا برفت و صحابه در خلافت سخن گفتند؛ چنانكه از آفتاب روشن‏تر است كه مهاجريان و انصاريان تيغ بكشيدند و گفتند: ما اولى‏تريم به خلافت كه جان فدا كرده‏ايم در نصرتِ او. ديگرى گفت: منّا الاُمراءُ و منكُمُ الوزراء؛ ۷ يعنى از مهاجريان امير و از انصاريان وزير. تا

1.مراجعه شود به: معاني الأخبار، ص ۲۰۴، ح ۱؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۸۹؛ كشف اليقين، ص ۲۶۹؛ كشف الغمّة، ج ۲، ص ۲۷.

2.صفحه «۵۹۸» چاپ قديم‏

3.ع - ب - ن: «و هر كه را خواهد بر چپ به دوزخ فرستد». م: «و هر كه را خواهد به دوزخ فرستد».

4.مراجعه شود به: علل الشرايع، ص ۱۶۴، ح ۴؛ بصائر الدرجات، ص‏۴۳۵، ح ۶؛ بحارالأنوار، ج ۳۹، ص ۱۹۸، ح ۱۰.

5.«به دوزخ» فقط در ح - د.

6.غير نسخه ن: «روايات».

7.مراجعه شود به: المسترشد، محمد بن جرير طبرى، ص ۳۸۳؛ بحار الأنوار، ج ۲۸، ص ۳۳۷؛ الغدير، ج ۵، ص ۳۶۸؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج ۲، ص ۳۲۵؛ تاريخ الطبري، ج ۲، ص ۴۴۳؛ تاريخ اليعقوبي، ج ۲، ص ۱۲۳.


نقض
658

نماز روا ندارد گفتن، و جهودان از آمين طيره ۱ كنند. ۲
امّا جوابِ اين بى‏ادبى آن است: اوّلاً اى خرِ مجبّر از ثوابِ آمين آن مبتدع محروم باشد كه ثواب در مشيّت گويد، و در غضبْ آن ناصبى باشد كه چيزى در قرآن افزايد كه نه از قرآن باشد، و با جهودانْ مجبّران برابر باشند كه خداى را رؤيت مجاهره اثبات كنند. و ثوابِ «آمين» در همه دعاها الّا شيعتِ اميرالمؤمنين را نباشد؛ به دلالتِ اين خبرِ درست كه سيّد انبيا - عليه السلام - گفت: «عليٌّ وصيّي و هو خيرالأوصياء و أنا الدّاعي و هُوَ الْمُؤَمِّنُ»، ۳ يعنى من دعاكننده‏ام و على آمين‏گوينده. و دعايى كه مصطفى كند و آمينى كه مرتضى كند، همه مجبّران و ناصبيان از آن محروم باشند و همه شيعت بدان مخصوص. امّا در آخر «الحمد» كه روا ندارند گفتن، از آن است كه نه از «الحمد» است، و بهرى از كِبارِ فقها درين مسأله موافقت كرده‏اند شيعت را. و به قولِ ناصبىِ نومسلمان التفات كمتر باشد.

[ 217 ]

[ اتهام نقل روايات جعلى و بى‏اساس به شيعه و مجهول بودن راويان شيعه ]

[ مبانى حديث پژوهى شيعه و اتقان اصول روايت و نقل اسناد آن ]

[ اهتمام‏ها، دقت‏ها و توجه علماى شيعه در سندها و متن‏هاى احاديث ]

[ حديث ام سلمه و ذكر آن در منابع اهل سنت در فضيلت على(ع) ]

[ ضرورت نص بر امام و داشتن عصمت به عنوان عقيده‏اى مبتنى بر عقل و حديث ]

[ حادثه سقيفه و خلافت ابوبكر و خطابه‏هاى صحابه در مخالفت با ابوبكر و پذيرش خلافت على(ع) ]

[ خطابه ابوذر غفارى در اشاره به امامت على و فرزندان او و مخالفت با خلافت ابوبكر ]

[ خطابه سلمان فارسى در امامت و خلافت على (ع) ]

[ خطابه مقداد كندى در امامت على و مخالفت با خلافت ابوبكر ]

[ خطابه بريده اسلمى در حادثه سقيفه در مخالفت با ابوبكر و پذيرش خلافت على(ع) ]

[ استناد عمار ياسر در قرابت اهل بيت به پيامبر و حقانيت آنها در مسئله خلافت ]

[ مخالفت قيس بن سعد با ابوبكر و اشاره او به حق على(ع) ]

[ يادآورى خزيمه ذوشهادتين و گواه گرفتن مردم بر فضيلت و اولويت اهل بيت ]

[ موعظه ابىّ بن كعب در يادآورى امامت على و دعوت مردم به خلافت حضرت ]

[ اشاره سهل بن حنيف به حديث نبوى در امامت و خلافت على(ع) ]

[ اشاره ابو الهيثم تيهان به حديث غدير و پرداختن به خلافت و امامت على(ع) ]

[ گزارش از بى‏تابى مردم در حادثه سقيفه و آشوب‏ها و مخالفت‏ها با خلافت ابوبكر ]

[ مصلحت سنجى على(ع) در مسئله خلافت و اقتدا كردن به سيد انبيا ]

[ دلايل و مبانى عقلى و نقلى بر وجود نص بر امامت على(ع) ]

[ سخنان على(ع) در نهج البلاغه در مسئله خلافت و غصب آن ]

[ معيار حق بودن على(ع) و امامت بلافصل آن حضرت ]

آنگه گفته است:
و فضيحت پنجاهم. رافضى اخبار به‏دروغ روايت كند از راويانِ متّهم. و بوجعفر بابويه در كتابِ خود آورده است از سعدِ عبداللَّه از محمّد بن الحسن الصّفّار از جعفر الصّادق - و اين همه راويانِ مجهول و مطعون‏اند - كه جعفر گفت از پدرانش كه سيّد - صلوات اللَّه عليه - روزى در سراىِ امّ سلمه رفت جبرئيل آمد و وحى آورد. سيّد - عليه السلام - گفت: «يا اُمّ سلمة، اسْمَعي وَ اشْهَدي»؛ بشنو و گواه باش كه على قاضىِ دينِ ۴ من است، و حاملِ لواىِ من

1.در برهان قاطع گفته: «طيره بر وزن خيره، خجلت و خجل را گويند و به معنى آزردگى هم آمده است و در عربى به معنى فال بد باشد. و به فتح اوّل هم در عربى به معنى قهر و خشم باشد». و از جواب مصنف رحمه اللَّه عليه: «و در غضبْ آن ناصبى باشد» معلوم مى‏شود كه به معنى در خشم شدن و غضبناك گرديدن است.

2.ح - د: «و جهود از آمين طيره گردد».

3.مراجعه شود به: المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۲۴۷؛ المسترشد، محمد بن جرير طبرى، ص ۲۸۳، ح ۹۴؛ بحار الأنوار، ج ۳۸، ص ۲، ح ۱.

4.كلمه «دين» [ كه ] در اين روايت و نظاير آن كه بسيار است، به فتح دال و كسر آن قرائت شده است؛ يعنى جماعتى به فتح دال كه به معنى وام باشد خوانده‏اند و جماعتى ديگر به كسر دال كه به معنى روش و آيين و كيش مى‏باشد، قرائت نموده‏اند. و تفصيل اين مطلب در شافى علم الهدى و در شروح تجريد و بحار الأنوار مذكور است و نيز به طور مبسوط در كشف الكربة في شرح دعاء الندبة در شرح اين فقره: «و أنت تقضي ديني» ياد شده است؛ وفقَنَا اللَّهُ لِإتمامِهِ و طبعِهِ و نشرِهِ بحقِّ محمد و عترتِهِ صلوات اللَّه عليه و عليهم.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398933
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به