671
نقض

بردند و بنشستند. ۱ امّا اوّل اظهارِ حقّى و نَصِّىِ او كردند به دليل و حجّت. خواجه پندارد كه اين كارى كوچك است و مذهبى نو، و به گفتِ مُشتى خوارج و نواصب و مبتدع و ضالّ ۲ حق باطل شود. بحمد اللَّه نه علىِ‏ّ مرتضى مداهنه و تقيّه كرد و نه عبّاس و نه اصحابِ اميرالمؤمنين.
أوّلاً بر نَصِّىِ على، اوّل ۳ دليلى و گواهى عقلِ عاقلان است كه عاقل داند كه زمانه با ثبوتِ تكليف و جواز خطاى مكلّفان روا نباشد كه از إمامى خالى باشد.
دوم، حجّتِ قرآن است كه آياتِ قرآن بر نصّىِ على - عليه السلام - منزل است.
سيوم، اخبار مصطفى است كه بيان كرده شد.
چهارم، اجماعِ شيعه مُحِقّه است و درين كتاب همه دلايل شرح نتوان داد و انكارِ علىِ‏ّ مرتضى ظاهر است بر امامتِ آن جماعت به خلافِ آن كه ناصبى احمق گويد.
أوّلاً در آن خطبه معروف، ۴ اوّل اين كلمه مى‏گويد: «أما وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمّصَها ابْنُ أبي قُحافَةَ وَ إنّهُ لَيَعْلَمُ أنَّ مَحَلّي مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى‏»؛ يعنى أبوبكر پيراهنِ خلافت در پوشيد و او داند كه من آسياىِ خلافت را قطبم.
۵چون نوبت به عمر رسيد مى‏گويد: «فَيا عَجَباً بَيْنا هُوَ يَسْتَقيلُها في حَياتِهِ إذْ عَقَدَها لآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ». اى عجبا از ميانِ آن كه در حالتِ زندگانى قيله ۶ مى‏كند

1.اين واقعه در منابع با اختلاف در لفظ و معنا آمده است، و بعضى از منابع تنها به ذكر بعضى از فقرات حديث اكتفا نموده‏اند، و بعض ديگر هم تمام واقعه را ذكر كرده‏اند منتهى با اختلاف در لفظ كه در اينجا به تعدادى از آنها اشاره مى‏شود: الخصال، ص ۴۶۱ الى ۴۶۵؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷ الى ۱۰۴؛ اليقين، ابن طاووس، ص ۳۲۴ إلى ۳۴۲. براى تحقيق در پيرامون اين حديث، رجوع شود به تعليقه ۲۱۸.

2.د: «و ضال» را ندارد.

3.«اوّل» در نسخ صريحاً با واو است؛ وگرنه «ادلّ دليلى» مى‏توانستيم بخوانيم.

4.مراد خطبه شقشقيه است كه در كتاب شريف نهج البلاغه مذكور و درباره آن ردّ و قبول و نقض و ابرام از طرفين سنى و شيعى به عمل آمده است و مسئله مشهور و در غالب كتب مذكور است و براى اشاره اجمالى به آن، رجوع شود به تعليقه ۲۱۹.

5.صفحه «۶۱۰» چاپ قديم‏

6.در مصباح المنير گفته: «أقاله اللَّه عثرته: إذا رفعه من سقوطه، و منه الإقالة في البيع لأنّها رفع العقد. و قاله قيلا، من باب باع لغة، و استقاله البيع فأقاله». و از اينجا است كه در آنندراج ضمن معانى «قيل» (به فتح قاف و سكون ياء) گفته: «و برانداختن بيع (تا آن كه گفته:) و قيلة بالتاء مثله».


نقض
670

اللَّه لِلظّالِمينَ نارًا أحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها ۱ وَ قالَ: «إنَّ الَّذينَ [ يَأكُلُونَ أمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما ]يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرًا».۲
چون سخن بدين موضع رسيد، نوحه و غريو و گريه از اهلِ مسجد برخاست و يك‏بار از مسجد بيرون آمدند. بوبكر متحيّر بر منبر بماند. ابو عبيده جرّاح با جماعتى بيامد و ابوبكر را به خانه خود بُرد و تا سه روز فتنه و آشوب بود. روزِ سيوم عثمان بن عفّان با صد مرد، و مغيرة بن شعبه با صد مرد، و مُعاذِ جَبَلْ با صد مردِ مسلّح مستعدّ قتال، شمشيرها كشيده، بيامدند. مصنّفِ كتاب چون دعوىِ تاريخ‏دانى مى‏كند، بايستى كه از اين واقعه بى‏خبر نبودى. و با آن جمعِ انبوه، عمر خطّاب دستِ ابوبكر گرفته، به مسجد آورد و تهديد كرد بر آن جماعت كه پرير ۳ آن همه حجّت‏ها انگيخته بودند تا ديگرباره خالدِ سعيدِ عاص برخاست و گفت:
يا عُمَرُ اَفَبِأسْيافِكُمْ تهدّدوننا؟ أم بجمعكم تُفَزِّعُونَنا؟ وَ اللَّهِ لَوْلا أَنّي أعْلَمُ أنَّ طاعَة إمامي أوجَبُ مِنْ جِهادِ عَدُوّي إذاً لَضَرَبْتُكُم بِسَيْفي هذا. آنگه گفت: ۴اِئْذنْ لي يا أَميرَ الْمُؤْمِنينَ في جِهادِ أَعْدائِكِ.
أميرالمؤمنين براىِ مصلحتِ وقت و ابلاغِ حجّت و قربِ موت مصطفى - صلى اللَّه عليه و آله - و خوف از دشمنانِ دين و انديشه طعنِ مشركان و يهود و مجوس و نصارى او را بنشاند و ساكن گردانيد و در آن كار اقتدا به انبيا كرد كه به اوّلِ كار همه ساكنى ۵ و صبر نمودند. آنگه هر يك ازين بزرگان كه ياد كرده شد، ديگرباره برخاستند و سخنان سخت گفتند كه به ذكرِ همه كتاب مطوّل شود. اگرچه همه حق بود كه گفتند، اميرالمؤمنين - عليه السلام - همه را بنشاند ايشان را. اطاعتِ او واجب بود؛ فرمانش

1.اشاره به آيه ۲۹ سوره مباركه كهف «إنّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سَرادِقُها» . و گويا قائل، كلام «ناراً» را بدل از «ما سمعتم» در كلام خود قرار داده و صدر آيه را كه «إنّا أعْتَدْنا» باشد، به جهت تلخيص ذكر نكرده است.

2.ذيل آيه ۱۰ سوره مباركه نساء.

3.در برهان قاطع گفته: «پرير بر وزن حرير، روز پيش از ديروز باشد كه روز حال روز سيم است».

4.صفحه «۶۰۹» چاپ قديم‏

5.ح: «ساكتى» (با تاء). د: «ساكن» (بدون ياء در آخر).

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402333
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به