هم دلير باشد و هم بددل. اين مخصوص نباشد به مذهبى و طريقتى؛ عامّ است، در همه طوايف باشد؛ تا اگر شيعيان به ساوه و مژدغان ۱ زبون باشند، همه مجبّران ۲و ناصبيان در بلادِ مازندران زبون ۳ باشند و امثالِ آن خود معلوم است. ۴ و به دليرى و جرأت چه مفاخرت است كه ملحدان و كافران بيشتر دلير و مشهور باشند و اين تشنيع مذهب و اعتقاد را بنشايد. و عاقل چون تأمّل كند بداند. و السّلامُ على النّبيّ و آلِهِ.
[ 228 ]
[ گزارش مؤلف فضائح از وضع مالى صحابه و ثروتها و مكنتهاى خلفا و بزرگان صدر اسلام ]
[ تحليل سخن نبوى «الفقر فخرى» و نظر شيعه در درويشى و توانگرى پيامبر(ص) ]
[ دروغ مؤلف فضائح در عطاياى مالى عمر به على(ع) ]
[ برملا كردن دروغ مؤلف فضائح در اعطاى اموال از سوى خلفا به على(ع) و بحث از فدك و ينبع و ديگر املاك ]
[ گزارش مؤلف فضائح در ذكر ثروت و مكنت عبدالرحمن عوف ]
[ سخنان على(ع) در گرايش خلفا به جمع مال و زخارف دنيوى ]
[ اغراق مؤلف فضائح در پرداختن به سخاوت طلحه و دشمنى او با آل على(ع) ]
[ دشمنى عمرو بن عاص با على(ع) و دفاع مغرضانه مؤلف فضائح از او ]
[ گفتگو و مجادله ابو هريره و عايشه و اعتراف آنها به نص بر امامت على(ع) ]
[ نقد گزارش مؤلف فضائح درباره انس بن مالك و اشاره به درويشى و فقر او ]
[ سادهزيستى پيامبر و بىتوجهى على(ع) به مال و ثروت ]
[ فضيلت انبيا بر مالپرستان ]
[ داستانهايى در ندارى و فقر صحابه و ارزش سادهزيستى و پاكى در صدر اسلام ]
[ خطرهاى مال دنيا و اشاره به وبال و عقوبت اخروى ]
[ بىاطلاعى مؤلف فضائح از تعاليم اسلام در باب پرهيز از ثروتاندوزى و دنياطلبى ]
آنگه گفته است:
در كتاب المبعث كه واقدى ساخته است به چند طريق آورده است كه هر يك از وجوهِ صحابه كه از دنيا برفتند، از ايشان چه بماند و محمّد بن كعب القرظى گويد: من شنيدم از اميرالمؤمنين على كه در اوّلْ من سنگ بر شكم بسته بودمى از گرسنگى، و اكنون در عهدِ عمر دوازده هزار دينار عطاياىِ من است و عمر چند مزرعه و ديه به طعمه او كرده بود، از آن جمله يكى يَنْبُعْ بود، و عمر - رضى اللَّه عنه - چون وفاتش رسيد، هشتاد هزار دينار [ ازو ] بماند؛ بفرمود تا با بيت المال بردند و هفتصد درم وام بماند، فرزندان را بگفت: تا بازدادند، و عبدالرّحمنِ عوف را سه هزار شتر اروانه، ۵ و پانصد شتر كاروانى و پنج هزار و پانصد ميش و بز زاينده، و دويست ماديان در گلّه، و پنجاه شتر آب كشيدندى كشتهاىِ او را؛ بيرون از دگر مالها، و چهار زن داشت و يازده پسر و دختر، ثُمنِ يك زن هشتاد هزار دينار برآمد، و پنجاه هزار دينار
1.م - ب - ح - د: «مزدقان». ن: «مزد عنان». در برهان قاطع گفته: «مژدقان (بازاى فارسى) بر وزن پهلوان نام شهرى است در قهستان». و ياقوت در معجم البلدان گفته: «مزدقان شهرك معروفى است از نواحى رى كه جماعتى از اهل علم را بيرون داده است و ميان رى و ساوه است، و نيز مزدقان شهر كوچكى است از شهرهاى قهستان و آن را سلفى در كتاب معجم السفر ياد كرده و نام برده است». و مراد در اينجا همان شهر كوچك است كه از نواحى رى بوده است.
2.صفحه «۶۲۳» چاپ قديم
3.ح - د: «خوار و زبون».
4.ع: «نيست».
5.ح - د: «اشتر زاينده». و در برهان قاطع ضمن معانى «اروانه بر وزن پروانه» گفته: «و نوعى از شتر هم هست».