693
نقض

محالات كه گفته است كه «از هر يكى ۱ از صحابه چند بازماند» خداى تعالى عالم است كه بيشتر دروغ است و عقلِ عقلا را بر چُنان دعاوى خنده مى‏آيد. وقتى گويد: چون عمر در ۲اسلام آمد، پيرهنش ۳ هفده درم بود، چون مقتول شد، هفده من بود از برسبامِ ۴ بسيار، وقتى گويد: زهدش بدين صفت بود وقتى با قارونش به مال مقابله كند، نمى‏دانم كه كدام گيرم؟ زهد يا تنعّم؟
و آنچه از عبدالرّحمن عوف حكايت كرده است، به‏غايت نامعقول و نامعلوم است؛ اگرچه او را نعمتِ بسيار بوده است، آخر نه تا بدين حدّ. و از غايتِ جهل و بى‏علمى گفته كه ثُمْنِ يك زن از چهار، هشتاد هزار دينار بود، و ندانسته كه ثمنى از تركه نصيبِ هر چهار باشد، وگر بود مبارك باد و الدّيّوثُ من يحسدُه. پندارى آن خبر به خواجه ناصبى نرسيده است كه رسول - عليه السلام - گفت: ۵ «فقراء اُمّتي يدخلون الجنّةَ قبلَ الأغنياء بخمسمائةِ عام». ۶ و اى بسا كه عبدالرّحمن بدين حساب در عرصات بماند تا از عهده حساب به درآيد.
و امّا آنچه از عثمان روايت كرده است، درست ۷ است كه اميرالمؤمنين على - عليه السلام - چنين روايت كرده است ۸ در خطبه شِقْشِقِيَّه از قصّه عثمان [ و ]چنين مى‏گويد: «و قامَ معه بنوأبيه ۹ يَخْضِمونَ مالَ اللَّه خضمَ الإبل نبتةَ الرّبيع». ۱۰ مالِ خداىْ مصطفى بر يتيمان و فقرا و مساكين خرج كردى؛ ۱۱ چون نكنند ناچار به ميراث بازماند

1.م - ب ن: «كه از هر يك».

2.صفحه «۶۲۸» چاپ قديم‏

3.ن: «پيراهنش».

4.م - ب - ن: «برسام». ح - د: «هفت من بود از بسيارى پينه». و معنى «برسبام» و «برسام» را به دست نياوردم و شايد كلمه محرّف شده است.

5.اين حديث در ارشاد القلوب ديلمى رحمه اللَّه عليه (ج ۱، ص ۱۵۵) و در غير آن نيز مروى است.

6.مراجعه شود به: مسند ابن حنبل، ج ۲، ص ۵۱۹؛ المعجم الكبير، ج ۱۲، ص ۲۴۳؛ تاريخ بغداد، ج ۱۴، ص ۸۰؛ ذكر أخبار إصبهان، ج ۲، ص ۵۹؛ بحار الأنوار، ج ۸، ص ۲۸۲، و ج ۷۲، ص ۶.

7.ع: «در سنت».

8.م - ب - ن: «چنين فرمود». ح - د: «چنين بيان كرده».

9.نسخ: «بنوامية» و از نهج البلاغه تصحيح شد.

10.نهج البلاغة، خطبه ۳ و در آن «خضمة» بدل «خضم» دارد؛ الإرشاد، ج ۱، ص ۲۸۹؛ الأمالي، شيخ طوسى، ص ۳۷۳؛ معاني الأخبار، ص ۳۶۱، ح ۱ با كمى اختلاف در تعبير.

11.ح - د: «مال خدا و مصطفى بر فقرا و ايتام و مساكين خرج مى‏بايست كردن».


نقض
692

همه دروغ است. مبارك باد به قولِ خواجه ناصبى كه آن اولى‏تر كه توانگر باشد. و امّا پِستِ جو ۱ خوردنِ على با خشت كندنِ عمر قياس بايد كردن؛ اگر به درويشى بود اگر به تواضع، اگر به قناعت كه خواجه همه روز به تفاخرِ عمر ۲ بر سرِ رافضيان مى‏زند. و امّا حكايتِ چادرِ دختر خير البشر با گليمِ * بوبكر قياس مى‏بايد كردن كه به دوش فرو گرفته بود، و خواجه پانصد سال است كه از آن فقر و گليم * ۳ لاف مى‏زند؛ تا چون حكايتِ على و فاطمه كند، قصّه بوبكر و عمر فراموش نكند.
امّا آنچه گفته است كه «على گفت: مرا در عهدِ عمر دوازده هزار دينار عطا است» دروغى صريح است و جايى نيامده است، و گر بوده است مبارك باد.
امّا آنچه گويد كه «عمر چند ضيعت ۴ و ديه به طعمه على كرده بود»، هر عالمى كه داند كه عمر به فدكِ ملكى با فاطمه محمّد چندان منازعت كند، داند كه ديه و ضيعت به على ندهد و آن قصّه معروف است كه فدكِ دخترِ مصطفى ۵ بازگرفتند. پس چگونه زيادت آن كار چيزى به على دهند؟ ۶ تا محالِ اين دعوى ازين حجّت معلوم شود كه هنوز كه اوّل فدك به ميراث و استحقاق به فاطمه و على رها كردى، اولى‏تر از آن بودى كه به آخر يَنْبُعْ و غير آن بى‏استحقاق به طعمه على كردى. ۷ و اتّفاق است كه يَنْبُعْ آبى بود [ كه ]خود على آورده بود ۸ به وقتِ رسول؛ هر روز به گرمگاه برفتى و اندكى بگشودى تا آب ظاهر شد و عمر را و غير عمر را در يَنْبُعْ هرگز حقّى نبود. و آن

1.ن عبارت ميان دو ستاره را ندارد.

2.م: «پوست جو».

3.ن كلمه «عمر» را ندارد.

4.در منتهى الارب گفته: «ضيعه بالفتح آب و زمين و مانند آن و بسيار برآمد از غله و جز آن. ضييعه به ياءِ مصغر آن، و ضياع جمع آن است».

5.ب - م - ن: «كه فدك را از دختر مصطفى».

6.ح - د: «پس چگونه زيادتى چيزى به على دهد؟».

7.ح - د : + «اى سبحان اللَّه! از ناپاكى اين مجبر، يكى اين است كه مثل اميرالمؤمنين را چنين اجراى الفاظ كند كه "به طعمه و وظيفه وى كرد" كه مرتضى را با جلال قدر و عصمت و امامت و فرض طاعت از دنيا، اين قدر نصيب نبود تا به طفيل غيرى زندگانى كردن و عطا خوردن. اما چه سود از بغض مادرآورد مصنف». (د: «چه سود دارد»).

8.م - ب - ن: «كه على به در آورده بود».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429630
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به