باشد و شنوده كه در عهدِ خلافتِ بوبكر، ۱ بوهريره سوار بر استرى بر درِ سراى عايشه صدّيقه بگذشت. آوازِ پاىِ استر به گوش عايشه آمد. گفت: مَنِ الرّاكبُ؟ گفتند: بوهريره است. عايشه گفت: بوهريره ۲ بدان جا رسيد كه سوار مىگذرد؟ اين كلمه نقل افتاد بدو. فرود آمد و عايشه را گفت: آرى من سى و اند خبر در نصّىِ امامتِ على از خلق بازپوشيدم تا امامت بر پدرت قرار گرفت. آخر استرى به من نرسد؟ عايشه عذر خواست ازو. و بعد از آن معلوم است كه با معاويه رفت ۳ و با على خصومتها كرد. و ۴به وقتِ حسن كه زهرش دادند، به مشورت بوهريره و عمرو عاص و شرحبيل بود. ۵ پس عجب نباشد كه ازيشان مالى بازماند. امّا عاقل داند كه آن نه مال باشد، وبال و نكال باشد، و بدان مفاخرت نمودن غايتِ جهالت و ضلال باشد.
اما حديث انس بن مالك، بارى تعالى داند كه دروغ محض است كه در شدَّتِ فقر و درويشى بمرد؛ تا در آثار هست كه در آخرِ عمرش به انتجاع ۶ به حجّاج بن يوسف
1.سيد مرتضى رازى رحمه اللَّه عليه در تبصرة العوام در آخر باب بيست و سوم (ص ۲۵۰) گفته: «گويند كه روزى أبوهريره با بغله قيمتى با پيادگانى چند به در خانه عايشه بگذشت. عايشه بر غرفهاى بود. گفت: من هو؟ اين كيست؟ عايشه بر أبوهريره طعنه زد و گفت: او كه باشد كه به در خانه من بدين عظمت گذرد؟ أبوهريره بشنيد. سر بغله بازكشيد و گفت: اى ستى، خاموش باش كه سىصد حديث افترا كردم از رسول و بر پدر تو بستم تا چنين مىروم. عايشه چون بشنيد خاموش شد و هيچ جواب نداد».
2.م: «كه ابوهريره». ح - د: «كار بوهريره».
3.يعنى پيش معاويه رفت.
4.صفحه «۶۳۰» چاپ قديم
5.در سابق گفتيم كه اين استشاره اگر درست باشد، بايد كسانى كه طرف شور مىباشند، زنده بوده باشند. اما شرحبيل را به طور تفصيل بيان كرديم در تعليقه ۷۰. اما عمروعاص، او نيز قبل از اين تاريخ مرده بوده است و نص عبارت ابن الاثير در اُسد الغابه (ج ۴، ص ۱۱۷) در ترجمه عمرو عاص اين است: «و استعملهُ معاويةُ على مصرَ إلى أن مات سنةَ ثلاث و أربعين. و قيل: سنة سبع و اربعين. و قيل: ثمان و اربعين. و قيل: سنة إحدى و خمسين. و الأوّل أصحّ». پس بنا بر قول اخير مىتواند عمروعاص به حسب تاريخ طرف شور قرار گرفته باشد. و اللَّهُ العالمُ.
6.در منتهى الارب گفته: «انتجاع به طلب آب و علف و منفعت و نيكويى شدن. و يقال: هؤلاء قوم منتجعون». و مراد استعطاء و طلب مالى و عطايى كردن است.