711
نقض

زايل شود، و ثواب و عقاب را حكمى بنماند. در عقلِ عقلا مركوز است كه امامى مى‏بايد و جايز الخطا نمى‏شايد. قرآن و محمّد بيايد ۱ و بگويد كه برين صفت كدام شخص است. تا بدانى كه ناصبى مجبّر همه ژاژ خايد ۲ و بيشتر دروغ گويد و دشمنِ توحيد وعدل و نبوّت و امامت و شريعت است، و دلش ۳ بدان خوش است ۴ كه نامِ على در قرآن مصرّح نيست. نامِ ديگران نمى‏بينى كه چگونه ظاهر است!؟ و هر آيت كه ناصبيان آورده‏اند در حقِ‏ّ غيرِ علىِ بوطالب، به‏دروغ و تزوير و تعصّب است. اين است جوابِ آنچه در آيه «إنّما وليُّكم اللَّه»، و خبرِ منزلت [ آورده است ].
و امّا آنچه گفته است و دروغ بر رسول نهاده كه: «در حالتِ وفات گفت: اللَّهُ ۵خليفتي في أهلي»، اگر گفته است هم دلالت است بر صحّتِ مذهبِ شيعه كه چون رسول نگفت: اللَّه خليفتي في أزواجي، عايشه را بهره‏اى نباشد از آن، و چون نگفت: اللَّه خليفتي في اُمّتى، پس خواجه ناصبى را در آن نصيبى نباشد، و چون گفت: اللَّه خليفتي في أهلي، معنى اهل ۶ فاطمه باشد و على و هر دو فرزندانش؛ يعنى كه بار خدايا امّت را به على سپردم و على را به تو. تا خواجه چون معتقد است، بداند دگر به شاهد نياورد.
امّا آنچه بر انكارِ نصّ آورده است كه «رسول - عليه السلام - گفت: مروا أبابكر، تا اجماع امّتش حجّت باشد» اگرچه خبرى است كه شيعه قبول نكرده است، درين صورت ۷ به هزار گوهر مى‏ارزد. كوربختى باشد كه اين لفظ بنداند كه دلالت است بر نصّ، و ردّ است بر اجماع و اختيار. ۸ وگر گفتى: مروا واحداً منكم، و اختيارِ تعيين با ايشان افكندى دلالت بودى بر اجماع و اختيار. چون تعيين مصطفى بكرد و گفت:

1.م - ب - ن: «بايد».

2.ژاژ خاييدن كنايه از ياوه‏سرايى و مزخرف گفتن است.

3.ع - ب - م: «و دلم».

4.ن به جاى «و دلش بدان خوش است» چنين است: «و آنچه گفته است».

5.صفحه «۶۴۴» چاپ قديم‏

6.ع: «معنى آن».

7.كذا در نسخ و ظاهراً: «با اين صورت»، يعنى با وجود اين و با اين حال.

8.ن: «دلالت است بر نص بودن نه بر اجماع و اختيار».


نقض
710

تقريرِ رسالتِ موسى به شب در كوه و بيابان، و تقريرِ نبوّتِ مصطفى بر حَرى‏ تنها نقصانِ نبوّتِ ايشان نمى‏كند، مگر تقريرِ امامتِ على بر پالان در بيابان نقصانى نكند. رسول موسى و محمّد باشند كه صادق و صاحب معجزات‏اند، امام على و آلش كه نصّ و معصوم‏اند و عالم، و به نهان ۱ و آشكارا تعلّق ندارد. تا خواجه ناصبى اين صورت را به آن قياس مى‏كند، تا دلش به تنگ نباشد. ۲
اما آنچه گفته است كه «بارى تعالى اسامىِ انبيا و نامِ مصطفى ظاهر در قرآن گفته است، بايست كه نامِ على مصرَّح بگويد كه او بعد از مصطفى امام است، تا امّت را در آن شبهت نباشد»، دگرباره ناصبىِ ملعون دست از «يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ»۳ بداشته است ۴و از ارادت و مشيّت بيزار شده، و مالك الملك را معزول بكرده، و چنانكه رافضيان گويند، مى‏گويد: چنين مى‏بايست كردن و چنان مى‏بايست. و كور است و نمى‏داند كه قياسِ امامت درين صورت با نبوّت نكنند كه معرفتِ نبى، سمعى است و معرفتِ امام عقلى. و عجب است كه با خداى تعالى منازعت نمى‏كند كه اين سرگشتگى ۵ است كه مسلمانان را مى‏دهى، مطلق گويى: «أقِيمُوا الصَّلاةَ»؛ چرا مصرَّح بنگويى كه فريضه چند است و سنّت چند است؟ تعيين وقت نكنى؟ در قرآن آيتى نفرستى كه چند ركعت است؟ در سفر و حضر چگونه كنند؟ مبهم بگويى: «أقِيمُوا الصَّلاةَ»؛ تا امّتِ مصطفى سرگشته باشند. آنگه گويى: «وَ آتُوا الزّكاةَ»۶مطلق؛ تعيين نكنى كه از بيست دينار نيم دينار، از ده من يك من؛ تا فقها را خلاف نباشد. شريعت تو فرمايى، رأى و اجتهاد با ما افكنى؟ تا هفتاد و دو قولِ مختلف پديد آيد؟ كذلك در همه اركانِ شرعيّات. پس اگر درين همه كه سمعيّات است روا است تا بعثتِ مصطفى عبث نباشد و بعد از وى فرق از ميانِ عالم و جاهل پديد آيد، مسئله امامت خود عقلى است چگونه واجب كند كه نامِ على ببرد ۷ به‏تصريح، تا شرفِ علم باطل شود، و مرتبتِ عقل

1.م - ب - ن: «پنهان». ح: «به پنهان».

2.م - ب - ن: «به تنگ نيايد».

3.از آيه ۲۷ سوره مباركه ابراهيم.

4.صفحه «۶۴۳» چاپ قديم‏

5.ح: «اين چه سرگشتگى».

6.آيه ۴۳، ۸۳ و ۱۱۰ سوره بقره؛ و آيه ۷۷ سوره نساء و... .

7.م - ب - ن: «چگونه كند كه نام على نبود».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430365
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به