723
نقض

عصمت و طهارت؛ و معلوم بر سبيل يقين است كه حضور مقدّس نبوى صلى اللَّه عليه و آله از بدو نبوّت، معصوم و مطهّر بوده است؛ زيرا كه عصمت از جمله شرايط نبوّت است و مى‏بايد كه شرط از مشروط، سابق و مقدّم باشد. پس بنابر اين معناى مذكور شقّ صدر اگر گوييم حاصل شد، تحصيلِ حاصل است و بطلان آن محتاجِ بيان نيست. و اگر مقصود حقيقتاً باشد، پس خالى از دو صورت نتواند بود؛ يا اين كه مراد از آن تغسيل قلب، آن كه امعاء گرفته شود از فضلات غذائيّه و خبث، كما هو ظاهر من الأخبار الموضوعة. پس اين مطلب نيز از شأن حضور سرور عالميان و سردار آدميان، بعيد است؛ چه تاكنون احدى از اوّلين و آخرين، به تغسيل باطن و تطهير قلب و اِمعاء من اللَّه، مأمور نشد، چه در اين فعل، هيچ فايده مرتّب نمى‏شود؛ زيرا كه اِلى حينِ حيات، به وجه اكل و شرب، حدوث خبث در باطن بطن هر بطين مى‏شود، پس از تغسيل آن يك مرتبه چه ثمر؟! و هرگاه اين تغسيل براى ازاله عقايد باطله و اخلاق مذمومه عاطله است، با ثبوت عصمت و طهارت عَن النّجاسات الصّوريّه و الألواث المعنويّة، پس بطلان آن نيز عيان و محتاج به بيان نيست؛ چه معلوم است كه آب را در تغسيل و تنزيل آن تأثيرى نيست.
و مجلسى رحمه اللَّه عليه در مجلّد دوم حياة القلوب (ص 51 چاپ معتمدى) در باب چهارم - كه در بيان احوال حضرت خاتم النّبييّن صلى اللَّه عليه و آله در ايّام رضاع و نشو و نماى اوست تا زمان بعثت - گفته: «مؤلّف گويد كه: قصّه شكافتن شكم آن حضرت را بعضى از علما انكار كرده‏اند و اگرچه صريحاً در احاديث معتبره شيعه وارد نشده است، امّا نفى آن نيز به نظر نرسيده است و بعضى اخبار در جلد اوّل گذشت كه دلالت برحقّيّت آن قصّه مى‏كرد؛ پس جزم به وقوع و نفى نمى‏توان كرد و در مرتبه احتمال مى‏بايد گذاشت».
طالب تفصيل، به مفصّلات رجوع كند؛ زيرا اين مقام، گنجايش بسط را بيش از اين ندارد و آنان كه نفى شقّ صدر را قائل هستند، دلايل عقلى بر آن، ياد كرده‏اند.

تعليقه 4

اميرك شيعى رازى‏

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «يكى به خزانه اميرك معروف فرستاده»؛ مراد از اين شخص همان است كه در آينده تحت عنوان «و از خواجگان و رؤساى [طايفه شيعه‏] كه در عداد اعتبار و التفات آيند» او را به اين فقره: «و خواجه اميرك شيعى رازى» (ص 239) معرّفى كرده است و به طور قطع، آن اميرك نيست كه ابوالحسن بيهقى رحمه اللَّه عليه در تاريخ بيهق تحت عنوان «عنبريان» به تفصيل به ترجمه حال او پرداخته؛ و واضح‏ترين دليل بر مغايرت، آن است كه در جاى دومِ متن كتاب «النقض» وى را به رى منسوب ساخته است؛ پس وى به طور قطع «بيهقى» نبوده است.

تعليقه 5

در معنى «پاى‏خوانان» و بيان وجوه محتمله در آن‏

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «مگر سبب تهييج عوام النّاس و آلتِ پاى‏خوانان و دست‏آويز فتّانان شود».
در معنى «باى‏خوان» و احتمال مُحرَّف و مُصحَّف بودن آن، با توجّه به عبارت دوم مصنّف رحمه اللَّه عليه نيز


نقض
722

مؤنّث المجبّر، و اسم جمع بمعنى الجبريّة، و هُم فرقة من كِبار الفرق الإسلاميّة». با وجود اين، در برخى از نسخ قديمه اين كتاب، كاتب نسخه در موارد بسيارى كه اين كلمه «مجبّر» يا «مجبّران» به كار رفته، بر روى جيم، جزم گذاشته و آن را بر وزن «ملحد» به صيغه اسم فاعل از باب افعال، ضبط كرده است و بنابر اين ضبط، اگرچه بر خلاف مصطلح و مشهور باشد، استعمال از باب افعال براى افاده معناى نسبت خواهد بود.

تعليقه 3

آيا سينه پيغمبر را شكافته‏اند و دل او را شسته‏اند يا نه؟

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه در خطبه كتاب گفته: «و حاشا چنان‏كه مذهب مجبّران است كه سينه پاك او بشكافتند تا بشستند».
جمهور علماىِ اهل سنّت بر آن‏اند كه سينه و شكمِ پيغمبر را شكافته‏اند و دل او را شسته‏اند، و علماى اماميّه بر خلاف اين‏اند؛ زيرا معروف و مشهور در ميان ايشان آن است كه اين امر، واقع نشده است. اينك به اندكى از سخنان مُثبتان اين امر و نافيان آن اشاره مى‏كنيم:
عبدالحقّ دهلوى در مدارج النّبوّه (ج 1، ص 114) هنگام ذكر خصائص خاتم الانبيا صلى اللَّه عليه و آله گفته: «و از آن جمله شقّ صدر شريف است چنان كه در صحاح آمده و وقوع آن، چهار بار است. اوّل: در وقتى كه صغير بود در بنى سعد؛ دوم: در ده سالگى؛ سيوم: نزد بعثت؛ چهارم: در شب معراج؛ و تفاصيل اين معانى در مواضعش بيايد».
ابوالفتوح رحمه اللَّه عليه در تفسير آيه (سُبْحانَ الَّذى أسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إلَى الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَى)۱ ضمن بحث از مطالب مربوطه به معراج گفته (ج 7، چاپ اسلاميّه، ص 167): «و احاديث شقّ البطن و غسل القلب؛ اين حديث، منكر است عقلاً و شرعاً؛ و وجوه فساد آن گفته شود ان شاء اللَّه تعالى».
ملّا فتح اللَّه كاشانى رحمه اللَّه عليه در منهج الصّادقين در ذيل آيه (سُبْحانَ الَّذى أسْرى‏ بِعَبْدِهِ) ضمن بحث از معراج گفته: «و حديث شكافتن شكم و شستن دل، قولى است باطل و از عقل و شرعْ دور؛ چه آن حضرت، از جميع قبح و عيب طاهر و مطهّر بود».
طبرسى رحمه اللَّه عليه در مجمع البيان در تفسير آيه (سُبْحانَ الَّذى أسْرى‏ بِعَبْدِهِ...) گفته: «و كيف يطهّر القلب و ما فيه من الاعتقاد بالماء!».
سيّد على حائرى قمى لاهورى در لوامع التنزيل و سواطع التأويل (ج 15، ص 28- 29) در تفسير آيه (سُبْحانَ الَّذى أسْرى‏) گفته:
سؤال: اعتقاد به شقّ صدر و تطهير قلب به ماء زمزم يا به ماء جنّت و حشو بطن به علوم و حكمت و ايمان، در حقّ آن حضرت چگونه است؟ چه اكثر اخبار به اين معنى صريحاً وارد شده‏اند؟
جواب، متضمّن چندين وجه است:
اوّل: اين شقّ صدر، يا حقيقتاً است و يا مجازاً. پس اگر مجاز است، مقصود از آن كنايه است از

1.(سوره اسراء، آيه ۱

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431767
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به