731
نقض

كنند، هر چه مقصودهاى اصلى باشد، هيچ خافى نماند».
مرحوم ملك الشعراء در ذيل صفحه گفته: «ظاهراً: مقرّر» و در مقدّمه، هنگام ذكر خصائص كتاب گفته (ص كد = 24): «از خصائص و خلاف قاعده‏هاى كتاب «يكى ديگر مصوّر، مرادف معلوم - آنگاه عبارتى را كه نقل كرديم نقل كرده و سپس گفته: - و شايد «مصوّر» غلط و اصل آن «مقرّر» باشد».
نگارنده گويد: اظهارنظر مرحوم ملك الشّعرا بى‏مورد و «مصوّر» در اين قبيل موارد، به معنى «معلوم» به كار رفته است.

تعليقه 11

در بيان موضوعِ بودن حديثى كه مخالفان در حكم قتل رافضيان، به پيغمبر اكرم نسبت داده‏اند

فضل بن شاذان رحمه اللَّه عليه در كتاب شريف ايضاح (ص 301-304 چاپ دانشگاه) خطاب به اهل سنّت گفته: «ثمّ رويتم عن النّبيّ - صَلَّى اللَّه عليه و آله - أنّه قال لعَليٍّ - صَلَواتُ اللَّه عَلَيْه - : إنّه يَأتي مِنْ بَعدي قومٌ لهم نَبَزٌ يقال لهم الرّافضة؛ فإذا لقيتهم فاقتلهم؛ فإنّهم مشركون؛ و آيةُ ذلك أنّهم يشتمون أبابكرٍ و عمر، فوصفتم رسول اللَّه - صلّى اللَّه عليه و آله - أنّه حُكْمٌ بغير ما أنزل اللَّهُ... ».
محصّل اين عبارت آن كه: شما اهل سنّت و جماعت روايت كرده‏ايد كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله به اميرالمؤمنين على عليه السلام فرموده كه: گروهى پس از من خواهند آمد كه لقب بدى دارند و آن اين كه ايشان را رافضه و روافض مى‏خوانند. پس اى على! اگر آنان را دريافتى، ايشان را بكش؛ زيرا كه ايشان مشرك هستند و نشانِ اين گروه آن است كه ايشان ابوبكر و عمر را سَبّ مى‏كنند.
پس شما با نقل اين روايت، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله را وصف كرديد به اين كه وى به خلاف آنچه خداى دستور داده، حكم كرده است؛ زيرا حكم خدا اين است كه اگر كسى مرد مسلمانى را قذف و سَبّ كند، هشتاد تازيه‏اش مى‏زنند، در صورتى كه شما پنداشته‏ايد كه جزاى اين سَبّ‏كننده كشتن او است؛ و در اين گفتار و پندار، جسارت به مقام ربوبيّت كرده‏ايد و بر پيغمبر خدا دروغ بسته‏ايد، با آن كه خود شما به طريقِ تواتر نقل مى‏كنيد كه آن حضرت فرموده: هر كه عمداً بر من دروغ بندد، بايد بداند كه جايگاه خود را در آتش، مهيّا ساخته است.
و از طرفى ديگر همه شما معتقد هستيد كه هر كس به وحدانيّت خدا و رسالت خاتم الانبيا شهادت دهد، مؤمنى است كامل الإيمان؛ و او را از ايمان، بيرون نمى‏برد هيچ گناه صغيره و كبيره، و با وجود اين عقيده، مى‏پنداريد كه هر كس يكى از اصحاب رسول اكرم را دشنام دهد و قذف و سَبّ كند، حكم شرك بر او بار مى‏شود و خون او مباح مى‏گردد.
و از پيغمبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله مأثور است كه: «حلال نيست خون مرد مسلمان مگر در يكى از سه مورد؛ يكى مرتدّ از اسلام، دوم قاتل مؤمنِ بى‏گناه، سوم مردى كه زناى محصنه كند» پس شما با آن روايت كه نقل كرده‏ايد درباره قتل رافضيان كه شيعيان مى‏باشند، اثبات وجوب قتل را براى غير آن سه نفر نيز نموده‏ايد و خود را داناتر از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله معرّفى كرده‏ايد. خداى تعالى اين صفت را كه براى خود پسنديده‏ايد و اختيار كرده‏ايد، از شما نگيراد!.


نقض
730

بيرون آمد، به هر درخت كه مى‏گذشت، شاخ‏ها فرو مى‏گذاشت و همه چيزها سجده سليمان مى‏كردند، آنگه ديوان را به طلب صخر فرستاد، او را بياوردند، بفرمود تا سنگى همچون حوضى بكندند، صخر را در آن‏جا كرد و سنگى ديگر بر سر آن نهاد و به خاتم مهر كرد و در دريا انداخت و گفت: اين زندان تو است تا روز قيامت. و اين قصّه، دراز است، ترك كرديم كه آنچه مقصود بود به آخر رسيد.
بدان كه چون تأمّل شافى كنى، معلوم شود كه هيچ فاحشه‏اى از فواحش نيست - از كفر و زنا و خمر خوردن و دروغ و نفاق و قتل و طمع در زنان ديگران كردن و سجده صنم كردن در خانه رسول و ديو را تمكين ديو و وطى كردن بر زنان انبيا - كه مفسّران اهل سنّت و جماعت، آن را بر انبيا و رُسُل ببسته‏اند و در حقّ ايشان جايز دارند و از جهل و غباوت، انديشه نكنند كه ديو چگونه با آدمى وطى تواند كرد؟! و اگر اين جايز و ممكن بودى، ديوان رها نكردندى كه يك دختر بِكر به شوهر رفتى، بلكه همه دختران را ديوان، بكارت ببردندى. و بر اصل ايشان، بايد كه شخصى كه به يكى گويد از قوم ايشان كه: تو از ديو به وجود آمدى، مستوجب ملامت و عتاب نباشد؛ كه جايز بود كه پدرش حاضر نباشد و ديو با مادر وى مواقعت كند، آن شخص به وجود آمده بُوَد و اين كس كه بدو گفت كه: تو از ديو به وجود آمدى، صادق بود».
مجلسى رحمه اللَّه عليه در جلد اوّلِ حياة القلوب (ص 244 چاپ سنگى به سال 1274) در باب بيست و دوم - كه در بيان قصص حضرت سليمان است - در اواخر فصل اوّل، بعد از نقل قريب همين قصّه از تفسير علىّ بن ابراهيم و از كتب عامّه گفته: «و جميع متكلّمان و مفسّران شيعه اين قصّه را انكار كرده‏اند و گفته‏اند كه: پيغمبر خدا منزّه است از اين امور، و پادشاهى خدايى به انگشتر نمى‏باشد كه هر كه انگشتر را بپوشد پادشاه شود، و اگر شيطان را آن اقتدار بوده باشد كه به صورت پيغمبران متمثّل شود، هر آينه اعتماد از كلام پيغمبران و فرموده‏هاى ايشان و كردار ايشان برطرف مى‏شود؛ زيرا كه محتمل خواهد بود كه آنچه ايشان مى‏گويند و مى‏كنند، شيطانى برايشان افترا كند. و اَيضاً اگر شيطان را چنين اقتدارى بر دوستان خدا مى‏بود، مى‏بايست كه يكى از ايشان را بر روى زمين نگذارد، بلكه همه را بكشد و كتاب‏هاى ايشان را بسوزاند و خانه‏هاى ايشان را خراب كند و آنچه مقتضاى عداوت اوست نسبت به ايشان به عمل آورد. و اَيضاً چون تواند بود كه حق تعالى، كافرى را متمكّن گرداند كه در حرمت پيغمبرى داخل كند؟! و ايضاً اگر آن بت‏پرستى به رخصت سليمان و رضاى او بود، پس آن، موجب كفر است و چگونه بر پيغمبر خدا كفر روا باشد؟! و اگر بدون اطّلاع او بود، پس او را چه تقصير بود كه اين عقوبت‏ها بر آن مترتّب شود؟!».

تعليقه 10

مصوّر به معنى معلوم‏

«مصوّر» به صيغه اسم مفعول، از مصدر تصوير، به معنى معلوم به كار رفته است. صاحب مجمل التواريخ در مقدّمه كتابش گفته (ص 2-3): «و اگرچه اين كتاب‏ها كه نوشتيم، هيچ موافق يكديگر نيست و سبب آن گفته شود، هر چه مصوّر و معلوم گشت تأليف كرده شد تا چون خوانندگان تأمّل

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429924
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به