پس با اين بيان، روشن شد كه عبارتِ منسوب به پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نظر به منافاتش با مسلّمات ثابت در دين اسلام، موضوع و ساخته و بىاساس است.
تا آنكه گفته (ص 34- 35): ارباب مقالات، متّفقاند كه اسم رفض، از آن روز ظاهر شد كه زيد بن على خروج كرد بر هشام بن عبدالملك و با وى پانزده هزار سوار بودند و بيست هزار پياده. جماعتى گويند كه: بعضى از لشكر، تبرّى كردند از شيوخ. زيد ايشان را منع كرد، از ايشان قومى، زيد را ترك كردند. زيد گفت: «رَفَضُوني» يعنى: تركِ من كردند. از آن وقت، باز اين قوم را رافضى خوانند.
بدان كه اين، سخنِ خصم است. و حال، به خلاف اين بُوَد كه ايشان مىگويند. دليل بر اين آن است كه اصحاب تواريخ نقل كردهاند كه: چون زيد بن على را تير زدند و از پشت اسب جدا شد، گفت: «أَيْنَ سائلي عَن أبي بكر و عُمَر؛ هُما أقَاماني هذا المَقام»؛ مگر كسى پيش از او پرسيده بود كه چه گويى در حقّ شيخان. او در حال آن كه تيرى به وى رسيد اين بگفت و معنىاش آن بود كه: كجاست آن كه حال ابوبكر و عمر از من مىپرسيد؟ ايشان مرا بدين جايگه رسانيدند.
بدان كه چون زيد بن على خواست كه خروج كند، قومى از شيعه بر وى جمع شدند. ظنّ ايشان چنان بود كه خروج زيد به اذن امام است، چون معلوم شد ايشان را كه صادق عليه السلام وى را منع مىكند از خروج، از وى بگرديدند. زيد گفت: «رَفَضُونِي»: مرا ترك كردند. و آن قوم كه با زيد بماندند، آن قوم را رافضه لقب نهادند. پس درست شد كه اصل، دو بيش نيست و باقىِ فِرَقْ، فروعِ اين دو اصلاند.
تعليقه 12
كتابخانههاى شيعه
اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «بحمد اللَّه تعالى، كتب شيعه اُصوليّه، ظاهر و باهر است، و بيرون آن كه در سراهاى ايشان باشد، نُسختهاى بسيار در كتبخانههاى بلاد اسلام نهاده است، به رى در كتبخانه صاحبى، و به اصفهان در كتبخانه بزرگ، و به ساوه در كتبخانه بوطاهر خاتونى».
و نظير بيانات مصنّف رحمه اللَّه عليه است آنچه معاصر او گفته و آن اين كه: سيّد مرتضى رازى رحمه اللَّه عليه در تبصرة العوام (ص 196 چاپ استاد فقيد عبّاس اقبال آشتيانى) در باب بيستم گفته: «و در زمان مأمون، چون امام را شهيد كرد، فقهاى خراسان، عوام را دستورى دادند بر كشتن اهل البيت و شيعيان ايشان، و هم منادى كردند كه: اگر با كسى فقه شيعه يا عمل السّنه - كه دعواتِ اهل البيت است - بيابند، وى را بكشند؛ و (وَ يَأْبَى اللَّهُ إلاّ أنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ)۱. و مع هذا هيچ دار الكتب نيابى كه كتبِ نواصب در آنجا باشد اِلّا كه كتب اماميّه در آنجا نهاده بود، و هيچ شهرى از ديار اسلام نيابى كه در آنجا كتب شيعه نبود».
و مراد از كتبخانه صاحبى، كتابخانه صاحب بن عبّاد، وزير معروف ديالمه است.
ياقوت در معجم الاُدباء در ترجمه صاحب بن عبّاد گفته (ترجمه): «صاحب خراسان، امير نوح سامانى، كسى مخفيانه و پنهانى پيش صاحب بن عبّاد فرستاد و از او درخواست كرد كه به حضور او