تعليقه 16
ابوشاكر ديصانى
بايد دانست كه ترجمه «ابوشاكر ديصانى» كه مؤلّف فضايح الرّوافض نام او را «محمّد بن ديصان» ضبط كرده، در كتب دسترسِ معمولى چنانكه شايد و بايد، به دست نمىآيد، ليكن از ملاحظه روايتى كه صدوق رحمه اللَّه عليه در توحيد نقل كرده بر مىآيد كه نام وى «عبداللَّه» بوده و به دست حضرت صادق عليه السلام مسلمان شده است. حديث، مفصّل است، ليكن به مورد حاجت اكتفا مىكنيم و تمام آن در مجلّد دوم بحار در ص 144- 145 مذكور است و صدر روايت چُنين است: «إنّ عبدَاللَّه الدّيصانيّ أتى هشام بن الحَكم، فقال له: ألك رَبٌّ؟ - تا آن كه گفته - فمَضى عبدُاللَّه الدّيصاني حتّى أتى بابَ أبي عبداللَّه عليه السلام فاسْتَأْذَنَ عليه، فَأَذَّنَ له. فلمّا قَعَدَ قالَ له: يا جعفرَ بن محمّد، دَلَّني على مَعبودي، فقال له أبو عبداللَّه: مَا اسْمُك؟ فخرجَ عنه و لم يُخبره باسْمِه. فقال له أصحابُه: كيف لم تُخبره باسْمك؟ قال: لو كنتُ قلت له: عبدُاللَّه، كانَ يقول: مَن هذا الّذي أنتَ له عبد؟ فقالوا له: عُد إليه، فقل له: يَدُلّك على معبودك و لا يسألك عنِ اسْمك. فرجَعَ إليه، فقال: يا جعفر، دَلّني على معبودي و لا تسألني عنِ اسْمي، فقال له أبو عبداللَّه: اجْلِسْ...» تا آخر روايت كه محصّل ذيل آن اين است:
«بچّه كوچكى از آنِ آن حضرت، در دستش تخم مرغى بود كه با آن بازى مىكرد. حضرت به آن كودك فرمود: تخم مرغ را بده به من. آنگاه به ديصانى فرمود: اى ديصانى! اين تخم مرغ، حصنى و حصارى است كه پوست درشتى و غليظى دارد و زير آن پوست درشت، پوست نازك رقيقى هست و در زير آن پوست نازك، مايع سفيدى است و مايع زردرنگى. نه آن مايع سفيد به آن مايع زرد رنگ مخلوط مىشود و نه آن مايع زرد رنگ به آن مايع سفيد. نه مُصلحى از آن خارج شده تا از اصلاح آن خبر بدهد و نه مُفسدى در آن داخل شده تا از افساد آن اعلام كند. معلوم نيست كه براى نرينهاى آفريده شده يا براى مادينهاى، در صورتى كه هنگامى كه آن را مىشكافند، چنان چشمها را با صفا و حُسن رنگهاى خود خيره مىكند كه انسان تصوّر مىنمايد كه به رنگهاى طاووسها نگاه مىكند. آيا براى اين امر كه در اين مخلوق كوچك به كار رفته، مدبّرى و آفرينندهاى صاحب عقل و تدبيرى هست يا نه؟ در اين موقع، ديصانى سر به زير انداخته و در درياى فكر و انديشه غوطهور شد، آنگاه سر بر آورده و گفت: أشهدُ أن لا إله الّا اللَّه، وحْدَهُ لا شريكَ له، و أنّ محمّداً عبدُه و رسولُه، و أنّك إمامٌ و حجّةٌ مِن اللَّه على خلقه، و أنا تائبٌ ممّا كنتُ فيه».
تعليقه 17
در اين كه «انداختن» به معناى جعل كردن و ساختن نيز مىآيد
اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «چيزى اندازند و مذهبى نهند». «اندازند» يعنى جعل كنند و وضع نمايند و از خود بسازند؛ و اين معنا در آن زمان، براى اين كلمه، بسيار واضح بوده است؛ و از اين روى، به طور وفور در كتب آن زمان ديده مىشود. علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در خاتمه الطّبع تفسير ابوالفتوح رحمه اللَّه عليه (ص 651، ج 5، چاپ اوّل، و ص 266، ج 12 چاپ اسلاميّه، به تصحيح و حواشى عالم جليل فقيد حاج ميرزا