747
نقض

تعليقه 28

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و محمّد بن شاذان» تا آخر

اردبيلى رحمه اللَّه عليه در جامع الرواة گفته: «محمّد بن شاذان النّيسابوريّ، عدّه ابنُ طاووس من وُكلاء النّاحية و ممّن وقف على معجزات صاحب الزّمان ورآه عليه السلام فى ربيع الشّيعة».
و مامقانى رحمه اللَّه عليه در تنقيح المقال گفته: «و كفى بذلك حجّةً على وثاقته؛ لأنّ النّاقل لوكالته عدلان، و الوكالة تُفيد أزيد من العدالة و الضّبط المطلوبين في التّوثيق» إلى آخر ما قال.

تعليقه 29

ذوالفخرين أبو الحسن المطهّر بن على ديباجى قمى‏

منتجب الدين رحمه اللَّه عليه در فهرست گفته: «السيّد الأجلّ المرتضى ذوالفخرين أبوالحسن المطهّر بن أبي القاسم عليّ بن أبي الفضل محمّد الحسينيّ الدّيباجي، من كِبار سادات العراق، و صدور الأشراف، انتهى منصب النّقابة و الرّئاسة في عصره إليه، و كان عَلَماً في فنون العلم، له خُطبٌ و رَسائل لطيفة، قرأ على الشّيخ الموفّق أبي جعفرٍ الطّوسي في سفر الحجّ. روى لنا عنه السيّد نجيب السّادة أبو محمّد الحسن الموسوي».
سيّد عليخان مدنى رحمه اللَّه عليه در كتاب الدّرجات الرّفيعة في طبقات الشّيعة (ص 496-497) در طبقه رابعه، در باب اوّل - كه در بيان احوال بنى هاشم و سادات است - به ترجمه اين سيّد پرداخته است.
و لازم است تنبيه بر چند اشتباه كه در كلام مرحوم سيّد على خان ديده مى‏شود:
1. چنان‏كه از ظاهر عبارت بر مى‏آيد، مراد از اين قول او «و كان السيّد المذكور... إلى آخره» ذو الفخرين أبوالحسن المطهّر است؛ پس اين كه گفته: «سيّد مذكور، نقيب آمل هم بوده است، اشتباه است؛ زيرا به جز عزّالدّين يحيى و پدر او شرف الدّين محمّد، احدى از اين خاندان، نقيب آمل نبوده است. و ملاحظه ترجمه مفصّل اين دو نفر كه در تعليقات ديوان قوامى (ص 193-206) ذكر كرده‏ام اين مطلب را روشن مى‏كند.
2. اين كه گفته: «سيّد نامبرده، مدرسه‏اى در قم داشته است» آن هم صحيح نيست؛ زيرا مدرسه به نام شرف الدّين محمّد بوده است، نه به نام ابوالحسن مطهّر، چنان‏كه صاحب نقض تصريح كرده است.
3. دختر نظام الملك، زن محمّد بن مطهّر نبوده است، چنان‏كه از عبارات ابوالحسن بيهقى و صاحب نقض صريحاً بر مى‏آيد؛ فراجِعْ إنْ شِئْتَ.
4. دختر نظام الملك، منحصر به فرد نبوده است چنان‏كه اين سيّد ادعا كرده؛ زيرا بيهقى، به تعدّد دختران وى تصريح كرده است.

تعليقه 30

ترجمه برخى علماى اماميّه‏

امّا شيخ طوسى؛ مراد، شيخ الطّايفه رحمه اللَّه عليه است كه نياز به ترجمه ندارد.


نقض
746

تعليقه 25

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه در نقض گفته: «إذا لم تَستحي، فَاصْنَعْ ما شئتَ»؛ از امثال انبيا عليهم السلام است.

مجلسى رحمه اللَّه عليه در بحار (جلد 15، جزء ثانى، ص 197 چاپ امين الضّرب) از عيون الأخبار و امالى صدوق و قصص الأنبياء راوندى نقل كرده: «حضرت رضا عليه السلام از آباء معصوم خود نقل نموده كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرموده: لَمْ يَبْقَ مِن أمْثالِ الأنبياء إلّا قولُ النّاس: إذا لم تَستحي، فَاصْنَعْ ما شئتَ».
حكيم سنايى رحمه اللَّه عليه در حديقه به اين مَثَل اشاره كرده است (ص 271 چاپ مدرّس رضوى):

«آدمى چون بداشت دست از صيت‏هر چه خواهى بكن كه فَاصْنَع شِيت»

تعليقه 26

ترجمه «طاهر» كه ممدوحِ متنبّى است‏

اين كه مصنِّف رحمه اللَّه عليه در اثناى تجليل سيّد مرتضى علم الهدى رحمه اللَّه عليه گفته است: «و پدرش سيّد أجل طاهر نقيب السّاده - تا آن كه گفته: - و متنبّى درين قصيده، مدحِ او مى‏گويد:

إذا علويّ لم يَكن مِثلُ طاهرٍفما هُو إلّا حجّة للنَّواصب»
اشتباه است؛ كه منشأ آن، اشتراك طاهر است در اطلاق طاهر بر حسين والد عَلَم الهدى و بر ممدوحِ متنبّى در اين قصيده، يعنى طاهر بن الحسين بن طاهر.
چراكه نام پدر عَلَم الهدى، حسين است و طاهر بر او به عنوان وصفْ اطلاق شده و او دو فرزند داشته كه رضى و مرتضى باشند و صاحب ديوان مظالم در بغداد بوده؛ و ممدوحِ متنبّى، نام اصلى وى طاهر بوده و فرزندى از او باقى نمانده و ساكن در رمله شام بوده است، إلى غير ذلك از امورى كه دلالت بر مغايرت مى‏كند؛ و مخصوصاً اگر ملاحظه نَسَب هر دو بشود. و اين مقدار، براى ما در اثبات مدّعا، كافى است.

تعليقه 27

شيخ كبير ابو جعفر بابويه‏

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و فضل و بزرگى شيخ كبير ابو جعفر بابويه - رحمةُ اللَّه عَلَيه - را خود چگونه انكار توان كرد از تصانيف و وعظ و درس، و از رى تا بلاد تركستان و ايلاق، اثر علم و فضل و بركات زهد و امانت او پوشيده نيست».
محكم‏ترين دليل بر صحّتِ اين گفتار، عبارت خود صدوق رحمه اللَّه عليه است كه در اوّل من لا يحضره الفقيه گفته.
و در لوامع صاحبقرانى عبارت را چنين ترجمه كرده (ج 1، ص 54): «امّا بعد از حمدِ حق - سبحانه و تعالى - پس به درستى كه چون قضا مرا كشانيد به بلاد غربت، و قَدَر به سبب غربت، مرا به زمين بلخ انداخت در قصبه ايلاق. و ظاهراً ايلاق، قصبه‏اى است از قصبه‏هاى بلخ؛ و محتمل است كه مراد، اين باشد كه بلخ از قصبه‏هاى ايلاق است و ايلاق، تركستان باشد».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430201
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به