75
نقض

اعتبار نباشد. اعتبار درين معنى بر قبولِ‏۱ فحولِ علما و كتبِ شيوخِ معتمد باشد. و مجبّران بايد كه قياس كنند اين معنى را با دِرّه ۲ و باروى‏۳ حلب كه به همه حال على به از عمر، و ذوالفقار از درّه كمتر نيست.
امّا حديثِ خيبر و در كَندن و ظفرِ علىِ‏ّ مرتضى و بازگشتن لشكر بى‏ظفر پيش از رفتنِ اميرالمؤمنين از آن ظاهرتر است و روشن‏تر و معروف‏تر و مشروح‏تر، در تفاسير و تواريخِ طوايفِ مسلمانان كه خواجه رافضى‏بوده ناصبى‏شده به نقض و انكار ياد كند؛ از آن كه شعراىِ عرب و عجم با نظم ۴كرده‏اند و اخبارِ رسول به شرحِ آن معروف، ۵ و حسّانِ ثابت كه شاعرِ مصطفى بود، آن روز اين حال به نظم آورده است، و پيشِ رسول خوانده است، و مقبول و مسموع آمده. شعر:

و كان عليٌّ أرمد العين يبتغي‏دواءاً فلمّا لم يحسّ مداويا
شفاه۶رسول اللَّه منه بتفلةٍفبورك مرقيّاً و بورك راقيا
و قال ساُعطي الرّاية اليوم صارماًكميّاً محبّاً للرّسول مواليا
۷
يحبّ الإله و الإله يحبّه‏به يفتح اللَّه الحصون الأوابيا
فأصفي بها دون البريّة كلّهاعليّاً و سمّاه الوزير المؤاخيا۸

1.ح - د: «بر قول». ب: «به قول». م: «در اين قول به فحول».

2.دِرّه به كسر دال و تشديد راء مفتوحه و به راء در آخر، به معنى آلتِ زدن است؛ مانند تازيانه، و عمر درّه‏اى داشته كه به آن گناهكاران را تنبيه مى‏كرد و سياست مى‏نمود.

3.ع: «با درّه و با روى حلب». ث: «نادره و باروى حلب». ب: «نادره و باروى جلب». ح: «با درّه و نارو صلب». د: «با درّه و نارو ضلت». و موضوع درّه و باروى حلب را من ندانستم كه چيست و معلوم مى‏شود كه قصه‏اى مربوط به «درّه عمر» در فتح باروى حلب در كتب عامه بوده است؛ نظير يا شبيه قول عمر در فتح نهاوند كه از بالاى منبر از شهر مدينه به «ساريه» كه فرمانده لشكر اسلام بوده در نهاوند گفت: «يا سارية الجبل الجبل». و طالبان تحقيق به مظانّ ذكر آن مراجعه كنند از كتب تواريخ و سير و غير ذلك، از قبيل كتاب‏هاى فضايل و كرامات و غيرها.

4.ح - د: «به نظم». م: «نظم».

5.ح - د: «معروف است».

6.ح - د: «سقاه».

7.صفحه «۶۹» چاپ قديم‏

8.الإرشاد، ج ۱، ص ۶۴؛ العمدة، ابن بطريق، ص ۱۵۵، ح ۲۳۸؛ المسترشد، ص ۳۰۱، ح ۱۱۲؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۳۲۰؛ روضة الواعظين، ص ۱۳۰؛ كشف الغمّة؛ ج ۱، ص ۱۴۹؛ إعلام الورى، ج ۱، ص ۳۶۵؛ المناقب، كوفى، ص ۴۹۹، ح ۱۰۰۱؛ الفصول المهمة في معرفة الأئمّة، ج ۱، ص ۲۱۷؛ بحار الأنوار، ج ۳۷، ص ۱۱۲، ح ۴، و ج ۳۹، ص ۱۵، و ج ۴۱، ص ۸۷، ح ۱۱.


نقض
74

علىِ‏ّ مرتضى است و اولاد او و ۱ چنان است كه متعصّبان بنى اميّه و مروانيان بعد از قتلِ حسين‏۲ به افضليت و منقبتِ على طاقت نمى‏داشتند. جماعتى خارجيان از بقيّتِ سيفِ‏۳على و گروهى بددينان‏۴ را به هم جمع كردند تا مغازى‏هاىِ به دروغ و حكاياتِ بى‏اصل وضع كردند در حقِ‏ّ رستم و سرخاب و اسفنديار و كاووس و زال، و غير ايشان. و خوانندگان را بر مُرَبَّعاتِ‏۵ اسواقِ بلاد ممكَّن كردند تا مى‏خوانند تا ردّ باشد بر شجاعت و فضلِ اميرالمؤمنين، و هنوز اين بدعت باقى مانده است كه به اتّفاقِ امّتِ مصطفى، مدح گبركان خواندن بدعت و ضلالت است. خواجه اگر منقبتِ على از مناقب‏خوانان نمى‏تواند شنيد، بايد كه بدان هنگامه‏ها مى‏رود * به زير طاقِ باجگر و صحراىِ درغايش‏۶كه اين مصنّف را در آن هنگامه‏ها *۷ از دو گونه مقصود حاصل است. المعنى‏۸مفهوم كه به همه حال فضل و منقبتِ علىِ‏ّ مرتضى تيرِ جان و خارِ ديده خارجيان است.
۹و حديثِ منجنيق و سلاسل ۱۰ به نزديكِ شيعه بر آن معوّل‏۱۱ نكرده‏اند و در كتبِ معروفان مذكور نيست و خواجه امام رشيد الدّين رازى كه استادِ اهلِ زمانه خود بود در علمِ اصول، بدين حديث انكار كردى و نامعتمد و نامعوَّل دانستى. پس اگر شعرا براىِ زينتِ شعر كلمتى گويند و خوانندگان براىِ رونقِ خود چيزى خوانند، بر آن

1.ث - م - ب، «و» را ندارند.

2.ح د: «حسين على».

3.ح - ب - م: «بقية السيف».

4.ح - د: «بى‏دينان».

5.«مربعات» جمع «مربعه» است و آن به معنى چارسوى است. ميدانى در السامى فى الاسامى در قسم رابع كه در بيان آثار سفليه و توابع آن است، در باب ششم در فصل دوم گفته: «السوق: بازار، السوقة: مردم بازارى، الرزدق: رسته، المربعة: چهار سوى». پس گويا اين كلمه از «رَبَّعَهُ تربيعاً، أي جَعَلَه مُربّعاً» اخذ شده است و از استعمال مصنف رحمه اللَّه عليه و كلام ميدانى بر مى‏آيد كه اين تعبير در آن زمان‏ها مصطلح و متداول بوده است.

6.ث: «باجكر و صحراء در غايش». م - ب: «باجكر و صحرا در عانس» بدون نقطه نون. ح - د: «باحكى» (و باقى را ندارند).

7.ح - د: (به جاى عبارت ميان دو ستاره): «وزير طاق باجكى بايستد كه اين مصنف نامنصف را در آن هنگامه».

8.ح - د: «و المعنى». ث - ب - م: «اين معنى».

9.صفحه «۶۸» چاپ قديم‏

10.م: «و حديث سلاسل». ث - ب: «بر سلاسل».

11.يعنى اعتماد.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429564
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به