757
نقض

در حدود قرن‏هاى 6 و 7 ترجمه شده باشد - به اين نحو ذكر شده است: «صدّيق گفت: اى ابوالحسن! اگر من دانستمى كه تو در اين كار، منازعت كنى، قبول نكردمى، اكنون كه مردمان بيعت كردند، اگر تو هم موافقت نمايى، خطاىِ ما صواب بوده باشد؛ و اگر حال را اجابت نكنى و تأمّل و تفكّر در اين كار، واجب دارى، بر تو حَرَجى نيست. على عليه السلام بيعت ناكرده از مجلس بازگشت. جماعتى گويند كه: بعد از وفات فاطمه - رَضيَ اللَّهُ عنها - به دو ماه و نيم بيعت كرده. و از عايشه - رَضىَ اللَّهُ عَنْها - روايت كنند كه: بعد از شش ماه، بيعت كرد. باقى و اللَّهُ أعلم بالصّواب.
و اين‏جا سخن، بسيار است كه روافض و غير ايشان، بر سبيل غلوّ و مبالغت گويند و از ايرادِ آن، جز تعرّضِ همّت، فايده‏اى نباشد؛ خداى تعالى، نويسنده را و خواننده را از آنچه خلافِ رضاىِ اوست نگاه دارد».

تعليقه 40

مثلِ «بغداد كم زنبيلى گير»

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «بغداد كم زنبيلى گير»؛ مَثَلى معروف است؛ يا ماخوذ از مَثَلى است كه در كتب مؤلفّه در قرن ششم و هفتم - نظماً و نثراً - به كار رفته است. نظامى در خسرو و شيرين (ص 270 چاپ وحيد) گفته:

به شادى بر لب شط، جامِ جم گيركهن زنبيلى از بغداد كم گير
در تاريخ وصّاف (ص 42 جلد اوّل از چاپ پنج جلدى) ضمن ذكر قضيّه‏اى، مذكور است: «چون به هيچ حال، وجود چُنُوئى محلّ مضايقت و مناف است نبود به اتّفاق گفتند (مصراع): كهن زنبيلى از بغداد كم گير».

تعليقه 41

در تحقيق اصلاح و مثلى است «ريش بالان كردن»

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «مگر فراموش كرده كه همه روز، او و امثال او، ريش پالان كرده، پياده به در سراى‏هاى ايشان مى‏گردد».
از ملاحظه كتب زمان مصنّف رحمه اللَّه عليه بر مى‏آيد كه «ريش پالان كردن» (به باء عربى يا به باء فارسى يا به ميم) اصطلاح يا مَثَلى بوده است كه در آن زمان به كار مى‏رفته است. قوامى رازى در قصيده‏اى گفته (ص 13 ديوان او، س 20):

«ريش مالان كرده مدح تو تا كى گويم‏كاندر اصطبل تو بدبخت‏تر از من خر نيست»
در فرهنگ رشيدى در حرف باء گفته: «باليدن، يعنى نشو و نما كردن و افزودن. و بر اين قياس، بالش و بالنده و باليده و بالانده و بالان، يعنى نشو و نماكننده و فزاينده. سنايى گويد:

يك قصيده هزار جا خوانده‏پيش هر سفله ريش بالانده‏
باز تا ضَيْعَتَى در اندازدريش بالان به سوى دِه تازد


نقض
756

تعليقه 38

ايمان ابوطالب (رضوانُ اللَّه عليه)

ايمان ابوطالب، مورد اتّفاق فرقه حقّه شيعه اماميّه است، به طورى كه در ميان ايشان، چنان واضح و عيان است كه محتاج به شرح و بيان و اقامه دليل و برهان نيست؛ ليكن چون جمهور اهل سنّت و جماعت، بر خلاف اين قول هستند و آن جناب را - العياذ باللَّه - كافر تصوّر كرده‏اند، از اين روى، علماى فرقه حقّه اماميّه - كثّر اللَّه عددَهم - در اين‏باره، به تفصيل تمام، در كتب خود بحث كرده و ايمان او را با ادلّه ساطعه و براهين قاطعه، ثابت نموده‏اند. اينك به اندكى از كلمات ايشان اشاره مى‏كنيم:
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين در اوايل مجلس سوم، به طور تفصيل، به اثبات ايمان ابوطالب عليه السلام پرداخته و از آن جمله، اين عبارت را گفته است: «و برهان بر ايمان او، اجماع اهل البيت عليهم السلام است، چنان‏كه شيخ ابن اثير جزرى شافعى نيز در جامع الاُصول نقل اين اجماع نموده و گفته كه: أجْمَعَ أَهلُ البيت على إيمانه. و اجماع اهل بيت، حجّت است. و در جامع كلينى از امام رضا عليه السلام روايت نموده كه: مَنِ اعْتَقَدَ أَنَّ أبَاطَالبٍ مَاتَ كَافراً فَهُوَ كَافِرٌ؛ چه ظاهر است كه آن اعتقاد، مستلزم انكار اجماع أئمّه معصومين عليهم السلام بلكه مؤدّى به انكار عصمت ايشان است، پس معتقدِ آن، كافر خواهد بود. و اَيضاً از حضرت امام رضا عليه السلام مروى است كه: نقش نگين ابوطالب رضى اللَّه عنه اين بود كه: رَضيتُ باللَّه ربّاً، و بابْنِ أخي مُحمّدٍ نبيّاً، و بِابْني عَليٍّ له وصيّاً. وبالجمله بر وجهى كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ذكر نموده، تمام اماميّه و اكثر زيديّه و كثيرى از معتزله - مانند ابوالقاسم بلخى و أبوجعفر اسكافى و امثال ايشان - برآن‏اند كه ابوطالب مؤمن بود و اهل سنّت، به عداوت اميرالمؤمنين عليه السلام و متابعت معاويه لعين، طريق انكار مى‏پويند و آن شريف بزرگوار را كافر مى‏دانند».

تعليقه 39

كتاب فتوح أعثم كوفى‏

چون در كتاب فتوح أعثم مطبوع (ج 1، ص 5)، اين قسمت ساقط است؛ زيرا نسخه موجوده خطّى در اين‏جا نقص داشته است، چنان‏كه دكتر محمّد عبدالحميد خان - كه كتاب، زير نظر و تحت مراقبت او به چاپ رسيده و تصحيح شده است - به اين امر تصريح كرده و چنين گفته است: «سقط تتمّة القصّة من الأصل مع بقيّة البيعة، و ذكر ابتداء وقعة الرّدّة، فليراجع لهذه الوقائع الطّبري و الكامل و تأريخ اليعقوبي و غيرها من كتب التأريخ».
آنگاه چون سابق و لاحق عبارت به هم مربوط نمى‏شده، چهار كلمه «و كلّ مَن لم» را در توى دو قلاب (پارانتز بائى) از خود نوشته و در ذيل صفحه، به اين عبارت، به آن تصريح كرده است: «زدناهُ ليستقيمَ الكلام».
ليكن خوشبختانه، ترجمه عبارت متن در ترجمه فتوح أعثم كوفى (ص 4 - 5) - كه به نظر مى‏رسد

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430871
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به