759
نقض

محمّد بن احمد بن يحيى بن ابى البغل است كه از دبيران و كاتبانِ با كفايت و معروف در زمان خلافت مُقتدر و قاهر و زمان وزارت آل فرات و به طور كلّى در اوايل نيمه اوّل قرن چهارم بوده‏اند و عمل‏هاى خطير و شغل‏هاى مهم را - كه تالى مرتبه مقام وزارت بوده - داشته‏اند و بلكه يكى، براى وزارت نيز دعوت شده، ليكن مخالفان او به وسايلى، جلو اين كار را گرفته‏اند. و اين دو برادر، با ابوالحسن ابن فرات و پسر او و هواخواهان او مخالف بوده‏اند و ابن الفرات نيز نظر خوبى به آن دو برادر نداشته است.
ابن مسكويه در تجارب الاُمم ضمن ذكر حوادث سال 299 (ج 5، ص 20-22، ترجمه) گفته: «در ذي الحجّه سال دويست و نود و نه، اَبوعلى محمّد بن يحيى بن خاقان، به وزارت مقتدر منصوب شد، پس به رتق و فتق امور پرداخت و دَواوين و اصحاب دواوين را مرتّب و معيّن ساخت و مناظره اَبوالحسن بن فرات و اسباب و كُتّاب او را به اَبى الحسن احمد بن يحيى بن ابى البغل محوّل كرد و رياست ديوان مصادره و ديوان اَراضى و املاك عبّاسيان و ديوان زمام فراتيّه را به وى داد و ابن مقله و اَبوالطيّب كلواذى و ابوالقاسم بن هشام و ابوبشر بن فرجويه - از اصحاب ابن الفرات - متوارى شدند و باقى دستگير شدند و خانه‏هاى‏شان را غارت كردند و خراب نمودند. دستگيرشدگان را زندانى كردند و احمد بن ابى البغل، به مناظره و محاكمه ايشان پرداخت و ايشان را به ستم‏هاى گوناگون معذّب ساخت. و همچنين به مناظره ابن الفرات، او تصدّى كرد و همه اسباب و اموال او را گرفت، ليكن نتوانست به او مكروهى و ناپسندى برساند.
اَبوالحسين بن ابى البغل، در ايّام وزارت ابن الفرات در اصفهان بود. چون در بغداد فتنه برخاست و وزير عوض شد و برادر ابن ابي البغلِ مذكور، به مناظره و مصادره ابن الفرات متصدّى شد و در واقع، فرصتى به دست آمد برادر مذكورش ابوالحسن با اُمّ موسى قهرمانه - كه در عزل و نصب وزرا دخالت داشت - درباره اين‏كه برادرش وزير باشد مذاكره كرد و اموال بسيارى در اين راه خرج نمود تا مقتدر به اين امر رضايت داد؛ پس بى‏درنگ، نامه‏اى به برادرش نوشته و به وسيله ابوبكر برادرِ اُمّ موسى به اصفهان فرستادند و مردم، نوعاً وزارت وى را انجام گرفته تلقّى نموده، از اين روى، گروهى در راه و گروهى ديگر از اميران و رئيسان سپاه پس از ورود به بغدادش، به عنوان وزارت، با او سخن مى‏گفتند و او را وزير مى‏خواندند.
خاقانى مذكور كه وزير بود، شبانگاهى به خانه خليفه رفت و پس از دريافت اذن ورود و شرف حضور، به خليفه گفت كه: كارهاى وزارتخانه در هم و برهم شده و درآمد و عايدات كشور كم شده است و به زحمت وصول مى‏شود و به طور كلّى، وضع كشور خراب شده است، براى اين‏كه در ميانِ مردم، فتنه‏انگيز و آشوب‏طلب شهرت يافته، كه ابن ابى البغل به مردم اظهار مى‏كند كه او را به بغداد طلبيده‏اند تا وزارت را به او دهند؛ از اين روى، وقعى به احكام من نمى‏گذارند. پس مقتدر، از تصميم سابق خود منصرف شده و او را دستور داد كه ابن ابى البغل و برادرش را از بغداد تبعيد كند. پس وزير، هر دو برادر را گرفته و به خارج از بغداد فرستاد و چون اُمّ موسى از اين امر، آگاه شد، از وزير


نقض
758

و نيز بالان، تله جانوران. و از اين‏جاست كه در مَثَل، ساير است كه كسى كه مجرّب در امور باشد و به مصائب گرفتار شده باشد، او را گرگِ بالان ديده گويند؛ يعنى تله ديده. و عوام، به غلط، باران ديده گويند. و ظاهراً بعضى به واسطه تغيير لهجه «بالان» را «باران» خواندند، چنان‏كه شايع است ميان راء و لام».
صاحب سراج بر سبيل اعتراض بر اين كلام رشيدى گفته: «بالنده و بالان در اين ابيات سنايى به معنى «نشو و نماكننده» گفتن، غلط محض است؛ چراكه بالاندن، اين‏جا به معنى جنباندن است، نه به معنى نشو و نماكننده؛ و بالاندن، به معنى جنباندن آمده است، كما فى البرهان».
علاوه بر اين دو وجه، دو وجه ديگر در توجيه آن به نظر نگارنده مى‏رسد:
1. آن‏كه «بالان» به باى موحّده است و يكى از معانى آن - چنان‏كه در كتب لغت فارسى نوشته‏اند - تله‏اى است كه با آن جانوران را مى‏گيرند. پس در اين‏جا همين معنا مراد است؛ يعنى انسان، ريش را وسيله صيد مردم و دست‏آويز فريب ايشان سازد.
2. آن‏كه «پالان» به باى فارسىِ سه نقطه باشد و مراد از اين تعبير، معنى كنايى باشد؛ يعنى شخص، به واسطه عدم رعايت قدر و مرتبه خود، خويشتن را از مقام شامخ انسانيّت، تنزّل داده و تحت نوع حيوان ناهق، مندرج نموده است. پس مِثل آن است كه ريش خود را پالانِ خر كرده و مقام شامخ خود را از دست داده است. و مصراع دوم بيت قوامى نيز اين وجه دوم را تأييد مى‏كند؛ زيرا در اين صورت، دو مصراع به همديگر بهتر مرتبط شده و بين پالان و اصطبل و خر، مناسبتى واضح خواهد بود و بالاخره فنّ مراعات نظير در شعر، پديد خواهد آمد.
و اين وجه را به اين بيان نيز توجيه مى‏توان كرد كه: ريش را تشبيه به مركوبى كرده كه بر پشتش پالان مى‏گذارند و وجه شبه همانا وسيله نيل به مقصود است؛ يعنى چنان‏كه مركوب، انسان را به منزل مقصود مى‏رساند، همين طور ريش، او را به مقصد مى‏رساند. پس گويا سوار بر ريش خود شده، به مطلوبش مى‏رسد. امّا اين‏كه كلمه به ميم باشد - يعنى «مالان» - وجه صحّتى براى آن به نظرم نمى‏رسد و گمان مى‏كنم كه به جز از تصحيف، وجهى نداشته باشد، مگر آن‏كه مقلوب «لامان» باشد؛ و بر فرض اين احتمال، معنى آن را از كتب لغت، اخذ كنند.

تعليقه 42

پسران ابوالبغل و بِسطام و سنگلا و خاندان بوسهل نوبختى‏

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «امّا پسران ابوالبغل و پسران بِسطام و پسران سنگلا، به الحاد و زندقه، متّهم بودند و مجبّران بودند به اوّل، پس مُلحد شدند؛ امّا بوسهل نوبختى - رحمةُ اللَّه عليه - شيعى و معتقد بوده است».
مطالب اين تعليقه، در چهار مبحث، تحت چهار عنوان، بيان مى‏شود.

مبحث اول: پسران ابوالبغل‏

مراد از «پسران ابوالبغل» ابوالحسن علىّ بن احمد بن يحيى بن اَبى البغل و برادر او ابوالحسين

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430639
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به