مزبور رنجيد. وزير از بيم اينكه مبادا اُمّ موسى كار را بر او تباه كند، به مقام دلجويى او برآمده و رضايت خاطر او را به اين نحو فراهم ساخت كه ابوالحسين ابن ابى البغل را عامل خَراج و درآمد املاك و اراضى در اصفهان كرد و برادرش ابوالحسن بن ابى البغل را نيز به اَعمال صلح و مبارك - كه نام دو جاى ديگر است - رئيس گردانيد».
ابن الاثير نيز در كامل التّواريخ اين قضايا را در حوادث سال مذكور (299) ياد كرده است؛ چون اين تعليقات، مجال بسط بيش از اين را ندارد، طالب تفصيل درباره احوال پسران ابن ابى البغل، به كتاب تحفة الاُمراء في تاريخ الوزراء مراجعه كند؛ زيرا مؤلّف كتاب مذكور، بهتر از همه جا در آن كتاب، قضاياى مربوط به اين دو نفر را ياد كرده است و از ملاحظه برخى از بيانات او بر مىآيد كه به كلمات مُغْرضانه و گزارشهاى بدون واقعيّت؛ مقتدر را از نصب ابن ابى البغل بر وزارت، منصرف كردهاند. و از جمله نصّ عبارت تحفة الاُمراء (ص 292-293) ضمن نقل كلمات خاقانى اين فقرات است، (ترجمه):
«و من انكار نمىكنم كه من مانند ابن الفرات نيستم و اعتراف مىكنم به اينكه او با كفايتتر از من بوده؛ به دليل اينكه او سالها است كه مشغول وزارت بوده و در آن، ورزيده شده است. و او متصرّف و شاغل بوده و من بر كنار و غير وارد، ليكن من با كمالِ امانت و درستى، در دربار تو خدمت مىكنم و به امامت تو عقيده دارم و اين رافضيان، همهشان دشمنان تو هستند و دلهايشان با آل ابى طالب و امامان شيعه است نه با تو و نه با پدران تو.
و اين ابن ابى البغل كه تو مىخواهى وزارت خود را به او بدهى، از جهت عداوت و دشمنى با تو از ابن الفرات بزرگتر و برتر است؛ زيرا اين، مردى مُلحد است، اسلام و نبوّت را باطل مىداند، و با قرآن بازى مىكند و بر آن مىتازد و حمله مىكند و ادّعا مىنمايد كه در قرآن، خطا و غلط هست و به شماره عيوب قرآن پرداخته و كتابى در اين باب ساخته است؛ پس به چنين آدمى كه حالش را شنيدى، چگونه مىتوان اطمينان كرد و او را بر خدمت گماشت...!؟»
چنانكه ملاحظه مىشود، خاقانى، رافضيان را دشمن بنى عبّاس معرّفى مىكند و مبناى تخطئه ابن ابى البغل را بر روى تخطئه ابن الفرات مىگذارد، آنگاه نسبتهاى اِلحاد و اعتراض بر قرآن را به او مىدهد و از روى هم رفته نحوه استدلال بر مىآيد كه پروندهسازى در كار بوده است. در هر صورت، ارباب كمال، خودشان به مقام تحقيق و قضاوت برآيند، ليكن از قضيّهاى كه عالم عالىمقدار و ثقه بزرگوار ابوجعفر محمّد بن جرير بن رستم طبرى رحمه اللَّه عليه در كتاب دلائل الإمامه نقل كرده است بر مىآيد كه ابوالحسين بن ابى البغل، شيعىِ اثنا عشرىِ مستقيم الحال بوده است.
مبحث دوم: پسران بسطام و خاندان او
در زمان غيبت صغرى، خاندانى در بغداد بوده است كه ايشان را «بنو بِسْطام» مىگفتهاند و افرادى معروف و سرشناس از اين خاندان را كه مشاغل دولتى و مناصب دربارى و ادارى داشتهاند، تاريخنويسان به مناسبت ذكر حوادث نام برده و معرّفى كردهاند و اين افراد بسيارند و ما در اينجا به